🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸باور کن که حامله نیست!🔸
زنها وقتی باردارند، با احتیاط می نشینند و می ایستند.
مؤمن هم باردار است و جنین او ایمان اوست.
زن حامله اگر از بلندی بیفتد، بچه اش سقط میشود؛ مؤمن هم گاهی یک حرف ناملایم میزند و ایمانش سقط میشود.
زنی که پشت سر هم به این طرف و آن طرف میپرد، باور کن که حامله نیست. اگر حامله بود اینطور بی پروا نبود.
کسی هم که لابلای حرفهایش خیلی شلنگ تخته میاندازد و در قضاوتش درباره این و آن، هرچه خواست میگوید، باور کن که حامل «ایمان» نیست.
@haerishirazi
#نماز_شهدا؛ آموزش نماز به سبک شهید ستاری👌
🌺 نماز و قرآن را به سبک شهید ستاری به فرزندان خود آموزش دهیم.
همسر شهید ستاری با بیان خاطره ای می گوید: یک بار با عصبانیت ایستادم بالای سر منصور و نمازش که تموم شد، گفتم: «منصور جان! مگه جا قحطیه که میآیی و میایستی وسط بچهها نماز؟!! خُب برو یه اتاق دیگه که منم مجبور نشم کارم رو ول کنم و بیام دنبال مهر تو بگردم.»
تسبیح رو برداشت و همان طور که میچرخوندش، گفت: «این کار فلسفه داره. من جلوی اینها به نماز میایستم که از همین بچگی با نماز خوندن آشنا بشوند.
◇ مهر رو دست بگیرن و لمس کنند، من اگه برم اتاق دیگه و اینها نماز خواندن من رو نبینند، چه طور بعداً به اونها بگم بیایید نماز بخونید!؟»
◇ قرآن هم که میخواست بخونه، همین طور بود. ماه رمضانها بعد از سحر کنار بچهها می نشست و با صدای بلند و لحن خوش قرآن میخوند. همه دورش جمع میشدیم. من هم قرآن دستم می گرفتم و خط به خط با او میخوندم.
◇ اصلاً اهل نصیحت کردن نبود. میگفت:
به جای این که چیزی رو با حرف زدن به بچه یاد بدهیم، باید با عمل خودمان نشانش بدهیم...
📚 منبع: (ابر و باد،خاطرات شهدا)
🌼🌼🌼🌼🌼
#شهید_منصور_ستاری
#تربیت_فرزندان
#تربیت_نمازی_فرزندان
#خانواده_و_نماز
#مرکز_تخصصی_نماز
🌹🌹🌹🌹🌹
🆔 @namazmt
8.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃 فیلمی از نوع رفتار رهبر ایران با کودکان از ساعت ها پیش در کانال های مختلف در حال دست به دست شدن است.
کودکان در مقابل او قرار میگیرند، برخی خواسته هایی را مطرح میکنند، برخی با زبان خود با او حرف میزنند و او به هر کدام واکنشی دارد ...
پیشنهاد میکنم این بی نظیر را حتما ببینید .
#رهبری
#من_میترا_نیستم
#قسمت_بیست_و_پنجم
از یک طرف موش ها در ساک لباس ما بالا و پایین می شدند و لباسها را می خوردند از یک طرف گنجشک ها روی سرمان فضله میریختند.
از طرفی هم فامیل به ما دهن کجی میکرد. در خانه باغی یک میز قراضه چوبی بود که ما از سر ناچاری وسایلمان را روی آن گذاشتیم.
خانه، آشپزخانه و حمام نداشت به بازار رفتم و یک پریمس «چراغی که با نفت کار می کرد و سر و صدای زیادی داشت»
و یک بخاری نفتی فوجیکا خریدم.
از دردِ بی جایی پریمس را داخل توالت میگذاشتم وقتی میخواستم غذا درست کنم آن را داخل راهرو می کشیدم.
بعضی وقت ها به تنگ می آمدم یک گوشه ای می نشستم و به یاد خانه تمیز و قشنگم در آبادان گریه میکردم. خانهای که دورتادور شمشاد سبز و باغچه پر از گل و سبزی بود.
دیوارهای رنگ روغنی شده اتاقهایش مثل آینه بود و از صافی و تمیزی برق میزد آشپزخانهای که من از صبح تا شب در حال نظافتش بودم و بزار و بردار می کردم در کمتر از یک ماه، صدام زندگی من و بچه هایم را شخم زد آواره و محتاج فامیلی شدیم که تا قبل از آن جز خدمت و محبت ی در حقشان نکرده بودیم.
بچه هایم از درس و مشق عقب ماندند مینا و مهری شب و روز گریه می کردند و غصه می خوردند. زینب آرام و قرار نداشت اما سریع با وضعیت جدید کنار آمد.
هیچ وقت تحمل نمی کرد که وقتش بیهوده بگذرد. در کلاسهای قرآن و نهج البلاغه بسیج که در مسجد نزدیک محل زندگیمان بود شرکت کرد.
یک کتاب نهج البلاغه خرید اسم معلم کلاس ششم زینب آقای شاهرخی بود زینب با علاقه روی خطبه های حضرت علی کار میکرد.
دخترهای فامیل جعفر حجاب درست وحسابی نداشتند. زینب با آنها دوست می شد و درباره حجاب و نماز با آنها حرف می زد.
مینا و مهری و شهلا هم بعد از زینب به کلاسها رفتند آنها میدانستند که فعلا مجبورند در رامهرمز بمانند. پس با رفتن به کلاس وقتشان پرُ میشد و چیزهایی هم یاد میگرفتند.
مینا و مهری بیشتر به این نیت کلاس می رفتند که راهی برای برگشتن به آبادان پیدا کنند. زینب از همه فعالتر و علاقه مند تر در کلاسها شرکت میکرد.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#من_میترا_نیستم 🎊
#قسمت_بیست_و_ششم
جاده بسته شده بود قسمتی از جاده آبادان، ماهشهر دست عراقیها بود از راه زمین نمیشد آبادان رفت دو راه برای رفتن به آبادان بود یا از راه آبی و با لنج، یا از راه هوایی و با هلیکوپتر.
برای من و خانواده ام هیچ فرقی نمیکرد که چطور و از چه راهی خودمان را به شهرمان برسانیم فقط می خواستیم برویم. وسایل مختصرمان را جمع کردیم هرکدام چیزی دست گرفتیم فرش و رختخواب و چرخ خیاطی و پریمس و بخاری و چندتا قابلمه و کاسه بشقاب همه اسباب زندگی ما بود.
سر جاده ایستادیم تا یک مینیبوس از راه رسید راننده مینیبوس همراه با زن و بچه اش بود داستان ما را شنید و دلش سوخت ما را سوار کرد و به ماهشهر برد.
در ماهشهر ستادی به اسم ستاد اِعزام بود ستاد اعزام به کسانی که میخواستم به آبادان بروند برگ عبور می داد آنجا رفتم و ماجرا و مشکلات خانواده ام را گفتم.
مسئول ستاد اعزم گفت: خانم جنگه آبادان امنیت نداره فقط نیروهای نظامی تو آبادان هستند همه مردم از شهر رفتن شهر خالی شده. خانواده ای اونجا زندگی نمیکنه.
ستاد اعزم خیلی شلوغ بود مرتب عده ای می رفتند و میآمدند به مسئول ستاد گفتم یا تو ماهشهر یه خونه برای زندگی من بدید یا نامه بدید به خونه خودم برگردم.
مسئول ستاد هیچ امکاناتی نداشت نمیتوانست کاری برای ما بکند با اصرار زیاد من و دیدن قیافه مظلوم بچه ها و مادرم راضی شد که به ما برگه عبور بدهد.
به هیچ عنوان حاضر نبودیم به رامهرمز بر گردیم مینا نذر کرده بود اگر به آبادان برسیم زمین آبادان را ببوسد و ۷ بار دور خانه بچرخد انگار نه انگار که میخواستیم به داخل جهنم برویم.
آبادان و خانه سه اتاقه شرکتی، بهشت ما بود حتی اگر آتش و گلوله روی آن می بارید، بهشتی که همه ما آرزوی دیدنش را داشتیم.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ سمیرم زیر برف مدفون شد! هزار نفر در گیلان جان دادند!
🔻شاید در وهله اول اگر بگوییم منطقه سمیرم کجاست؟ ذهنتان میرود سمت دهکده های سوئد یا سوئیس
بهمن ماه ۱۳۵۰ ایران شدیدترین کولاک قرن را تجربه کرد!
🔻۸ روز بارش پی در پی و ارتفاع ۸ متری برف
سمیرم منطقه ای از جغرافیای ایران که در بهمن ۱۳۵۰، ۱۲ روستای آن از روی نقشه حذف و زیر کولاک و برف پنهان شد
تمام ساکنین یخ زده و کشته شدند
در روستاهای کاکان یاسوج هیچ بشری زنده نماند دقیقا شبیه فیلم های آخرالزمانی هالیوود
🔻هزار نفر فقط در گیلان جان دادند
بعد از کولاک ۱۳۵۰ ایران، ۲۰۰روستا از روی نقشه محو شد.طبق آمار ۴۰۰۰ نفر تلفات این فاجعه بود.
🔻 سوال جالب اینجاست
شاه مملکت کجا بود؟
طبق عادت هرسال، کشور درگیر بحران را رها کرده وهمراه فرح عازم سن موریتس سوئیس برای تفریحات زمستانه شده است!!
🔻میگویند شاه به اسکی علاقه زیادی داشت و برای اسکی عازم سن موریتس شد
بگویید که برای تفریح اسکی و خوش گذرانی اعلی حضرت، ۴ هزار نفر جان دادند.
💬 amir ameli
🍃🌺ثبت است ، بر جریده عالم دوام ما🌺
✨برقامت بی سر شهیدان صلوات✨ ای دوست به حنجر شهیدان صلوات🌷
@hamedrzaieyadyaran