#ساره
#قسمت_پنجم
این را گفت و عصازنان رفت.
ماهم به راه خودمان ادامه دادیم تا به جاده رسیدیم. با خودم کمی حرف زدم و وقتی آرام شدم، ناگهان چیزی یادم آمد و از دخترم پرسیدم: این کی بود؟ برگشتیم به پشت سر نگاه کردیم، اما دیگر خبری از پیرمرد ریش سفید عصا به دست نبود.
از آن لحظه، یک امید آمد توی زندگی ام؛ آن امید، حرف پیرمرد بود که گفت: عاقبت به خیر می شی. آن امید، کب ننه را نجات داد. راست می گویند که آدم به امید زنده است.
کب ننه را ما صدا می زدیم کب ننه ؛ یعنی همان ننه کربلایی. گاهی هم مردم او را سیده معصومه صدا می زدند.
تا وقتی زنده بود، مداحی می کرد و روضه خوان امام حسین (ع) بود.
با همان روضه خوانی و مداحی بچه هایش را بزرگ.
اولین مدرسه ی خوب که در بابل به راه افتاد، پسرهایش را فرستاد مدرسه. دلش می خواست همه باسواد شوند.
یکی تا کلاس ششم درس خواند، دیگری دوسال خواند و به کب ننه گفت: من درس توُ سرم نمی ره. و آمد بیرون. بابای من هم تا کلاس چهارم درس خواند. بابا می گفت: کفش های پلاستیکی (گالش) می پوشیدیم و همه ی راه را تا بابل با پای پیاده می رفتیم؛ صبح می آمدیم و غروب برمی گشتیم.
کب ننه هم هفته ای دوبار می آمد مدرسه و از درسمان سوال می کرد.
همیشه به ما سفارش می کرد: درس بخوانید، درس خیلی خوب است.
پدرم می گفت: کب ننه آن زمان که پدر و مادرها نمی دانستند بچه هایشان کلاس چندم هستند، می گفت: بیایید فارسیِ تان را پیش من بخوانید.
من تمام کتاب فارسی را قبل از همه بچه ها یاد گرفته بودم؛ چون مرا قبل از شروع مدرسه فرستاد مکتب خانه، حروف الفبا و قرآن را یاد گرفتم. برای همین دیکته ام خوب بود.
#ساره
#قسمت_ششم
بچه های کب ننه بزرگ می شوند.
عمو رضای من می آید پیش آقای شفیع زاده بزرگ که مرد خیّری بود و همه ی شهر او را می شناختند. سرمایه داری بود برای خودش. عمو رضا همه کاره اش می شود؛ به قول امروزی ها مسئول دفترو به قول قدیمی ها میرزا، راننده تراکتور زمین هایش هم می شود.
بابا هم رفت در شهر بابل و دوختنِ کفش دست دوز را یاد گرفت. عموی من که مدتی میرزای آقای شفیع زاده بود، رفته بود بابلسر و برای خودش یک قهوه خانه بزرگ زد که حالت رستوران هم داشت.
بابا همیشه سرکار نمی رفت و بازیگوشی و شیطنت می کرد. کب ننه هم مدام شکایتش را پیش عمویم می گفت. بالاخره عمو که اوضاع را اینطور دید، گفت: یوسف را بفرست بابلسر، یک کاری برایش بکنم.
خیال کب ننه راحت شد. عمو که بعد از ازدواج رفت بابلسر و قهوه خانه زده بود، بابا را هم برد پیش خودش و مشغول به کار کرد.
عمویم در امیرکلا با یک خانواده خوب وصلت می کند.
همان جا که میرزای آقای شفیع زاده بود و در آن زمین ها برگ های تنباکو می کاشتند، عاشق زن عمویم می شود.
بابا هم رفت بابلسر و به همت عمویم با چند نفر مغازه کفش دوزی باز کردند. مادرم هم چون خواهرش آنجا کار می کرد و چند تا بچه داشت، رفت به کمک خواهرش تا بچه های او را نگه داری کند.
بابا او را پسندیده بود و از دور زیر نظرش داشت.
بابا عاشق مادر می شود و با هم ازدواج می کنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهترین دعا.برای عاقبت بخیری👆
*معاشرت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)*
🍃پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در همنشینی با مردم، بسیار مهربان و گشاده رو بودند و در سلام کردن، بر همگان حتی کودکان و بردگان پیشی میگرفتند.😍
🍃 ایشان پای خود را در مقابل هیچ کس دراز نمیکردند و در حضور کسی، به جایی تکیه نمیزدند و غالبا دو زانو مینشستند. در مجالس، دائره وار مینشستند تا مجلس بالا و پایین نداشته باشد و همه، جایگاه مساوی داشته باشند
🍃از اصحاب و یارانشان دلجویی می نمودند و اگر سه روز یکی از اصحابشان را نمی دیدند، سراغش را میگرفتند. اگر مریض بود از او عیادت میکردند و اگر گرفتاری داشت، به کمکش میشتافتند.
🍃در مجالس، نگاههای خویش را در میان جمع تقسیم میکردند. از این که بنشینند و دیگران خدمت کنند، تنفّر داشتند.
🍃از جا برمیخاستند و در کارها شرکت میکردند. همواره میگفتند: «خداوند کراهت دارد بندهای را ببیند که برای خود نسبت به دیگران، امتیازی قایل شده است.»
🍃 رعایت اشخاص غریب را میکرد و از مردم عیب جویی نمی نمود. هرگز خشن، سنگدل، پرخاشگر، بدزبان، عیبجو و مدیحه گر نبود.
🍃 هیچ کس از او مایوس نمی شد، و هر کس به در خانه او می آمد، نومید باز نمیگشت.
🍃 سه چیز را از خود دور کرده بود: مجادله در سخن، پرگویی، و دخالت در کاری که به او مربوط نبود.
🍃 او کسی را مذمت نمیکرد. از لغزشهای پنهانی مردم جستجو نمی نمود.
🍃جز در مواردی که ثواب الهی دارد سخن نمیگفت. موقع سخن گفتن به قدری گفتارش نفوذ داشت، که همه سکوت نموده و سراپا گوش می شدند.
🍃 دانشمندان و کریمان را گرامی میداشت. به خویشان نیکی می نمود و بدی را با نیکی پاسخ میداد.
6.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مصاحبه ی جالب با محمد بنا مربی تیم ملی کشتی.... قهرمان واقعی کیه؟؟؟
4_5956074768498165762.mp3
4.14M
موضوع: غفور بودن مثل خداوند
#تلنگری
#استاد_شجاعی 🎤
#استاد_پناهیان
و زبالههایی که با ما دفن خواهند شد!
و زبالههایی که با ما محشور خواهند شد!
و زبالههایی که بوی تعفنشان ما را در قیامت رسوا خواهند کرد!
زبالههای روح، را باید یکییکی شناخت،
و یکییکی تطهیر کرد!
خیــــلی زود، دیر میشود..
🔺 شرط قبولی نماز 🔺
💟 میرزای قمی میفرماید: «اگر برای نمازهایی که می خوانیم خدا ما را از عقاب نکند، خیلی باید شاکر باشیم» [یعنی نماز های ما خیلی ناقص است، مثلا حضور قلب در نماز نداریم و...]
💟 #آیت_الله_بهجت پس از نقل این مطلب میفرماید : «عبادات شروط زیادی دارد که معلوم نیست که بتوانیم آنها را رعایت کنیم و از عهده آنها برآییم،
💟 اما دوستی و دشمنی شرطی ندارد و دوست خدا و دوستِ دوستِ خدا شدن به اندک چیزی حاصل میشود و آسان است.
💟 در بالای ایوان طلای حضرت #امیرالمؤمنین حدیث پیامبر نوشته شده است که اگر همه مردم بر محبت علی بن ابیطالب گرد می آمدند هرگز خداوند آتش جهنم را نمی آفرید ؛ لَوِ اجْتَمَعَ النّاسُ عَلی حُبِّ عَلِی بْنِ أبی طالِبٍ لَما خَلَقَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ النّارَ»
📒 کتاب رحمت واسعه، مرکز تنظیم و نشر آثار آیت الله بهجت ، صفحه ۳۷.
‼️پخش موسیقی از مسجد
🔷س ۵۶۹۶: آیا پخش موسیقی شاد از مسجد به مناسبت جشن میلاد ائمه معصومین (علیهم السلام) شرعاً اشکال دارد؟
✅ج: واضح است که مسجد جایگاه شرعی خاصی دارد، لذا اگر پخش موسیقی در آن منافی با حرمت مسجد باشد، حرام است، حتی اگر موسیقی غیر لهوی باشد.
📕منبع: اجوبة الاستفتائات سؤال 399
🆔 @resale_ahkam