#سیره_شهدا
#امر_به_معروف_در_سیره_شهدا
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
🌿یکبار میخواستم جوراب رنگی و نازک بپوشم و از خانه بیرون بیایم که ابراهیم جلو آمد و گفت: خواهر جان، سعی کن وقتی از خانه بیرون میروی، در مقابل نامحرم جلب توجه نکنی!
ابراهیـم خیلی در مورد حجاب با من صحبت میکرد و با لحن مهربان و بدون اینکه دستور بدهد مرا راهنمایی میکرد..
میگفت: اگر خانم ها حریم حجاب را رعایت کنند، خودشان کمتر مورد توجه و آزار افراد هوسران قرار می گیرند...
(به نقل از خواهر شهید، کتاب خدای خوب ابراهیم، ص۱۳)
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
8.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥پاسخ #دختر_ضعیف_الحجاب به امر به معروف دختران انقلاب در قطعه۲۸گلزار شهدای تهران:
🔹دخترانی که #کشف_حجاب می کنند بیارید گلزار شهدا تا این شهدا رو ببینند
🔹کاش مادرم از بچه گی به #چادر سر کردن عادتم میداد
🔹حاضرم جونم برای #آقا بدم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#قانون_حجاب
#دختران_انقلاب
🔺🔺🔺
بی تفاوت نباشیم
پوستری که برای حمایت از حجاب در یکی از شعبههای بانک ملی نصب شده؛
شما حق دارید تذکر بدهید.👌
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#امر بمعروف و نهی از منکر وظیفه همه مسلمانان است. 🌸 کار گروه فضای مجازی شورای ائتلاف - خواهران انقلابی آمل
:
📝شهادت روی پیادهرو
🔺توصیف اولیه از غیرتمندی مردی اهل دیار سربداران؛ شهید مهندس حمیدرضا الداغی: بر اساس شنیده ها
🔸ساعت به نُه و نیم نزدیک می شود؛ حمید دارد می رود دنبال دخترش. آوا خانه رفیقش است. حمید رسیده به فلکه سه گوش. افتاده است توی خیابان ابوریحان. آن دور و برها ظاهرا خلوت است. پرنده یا هر چیز دیگری زیاد پر نمی زند. چراغ برق های خیابان نفس شان تازه نیست، خوب نمی دمند. کتاب فروشی و مغازه اِسنُوا و دیگر جاها تعطیل است. طبیعی ست؛ ساعت نه و نیم شب، آن هم جمعه چرا باز باشند؟!
🔸چشم تیز می کند. می بیند سه پسر افتاده اند به جان دو دختر. نزدیک شان شده اند. چنگ می اندازند سمت دختران. پسر دستش را چنگک می کند دور مچ دختر، می گیرد می کشدش حریصانه. حمید خیابان را رد می کند پا می گذارد توی پیاده رو. می رود که مثل همیشه مثل دفعه های پیش سد بزند جلوی آدم های نامردی که دنبال لذت طلبی اند.
🔸پسران می خواهند دو دختر را به زور ببرند توی ماشین. ماشین شان را آن طرف پیاده رو یا خیابان گذاشته اند. دختر خودش را می کشد عقب. نمی دانم داد می زند کمک می خواهد یا نه. پسر وحشیانه دختر را می کشد. حمید که می بیند از آن طرف خیابان می آید. داد می زند که ول کنید چه کارش دارید؟!
🔸خودش را می رساند. توی دل دختران لرزه افتاده است. نمی دانم حمید آن لحظه دخترش آوا آمده بود جلوی چشمش یا نه. ولی هر چه بود رفته بود وسط معرکه که نجات دهد. پسر سیاه پوش، پیرهن می زند بالا چاقو را از کمرش می کشد بیرون. حمید با لگد می رود سمت پسر. پسر دوم می پیچد پشت حمید. حمید یک لگد دیگر می زند به پسر جلویی. پسر دوم از عقب چاقو را تند تند فرو می کند توی گُرده حمید. پسر دیگر از جلو چاقو را می زند توی سینه حمید. پسر سوم که لباس زرد پوشیده، ایستاده است نگاه می کند. دختری که ماسک زده چیزهایی می گوید. دختر دیگر که موهایش ریخته ست روی شانه اش بدون روسری چیزی نمی گوید. چاقوست که از جلو و عقب توی تن حمید می رود. حمید نمی توماند نفر عقب را بزند. فقط مشت هایش می رود به سوی جلو. نفر عقب تا جا دارد با سنگ دلی و تیرگی، تیغ تیز فرو می کند. دو مرد از آن طرف پیاده رو می آیند راه شان را کج می کنند می افتند توی سرازیری خیابان و ناپدید می شوند. نبوده اند انگار هیچ وقت.
🔸دو پسر حمید را ول می کنند می ایستند جلویش چیزهایی می گویند. حمید جواب می دهد دستش را می گیرد سمت شان. سه مرد از پشت حمید پیدای شان می شود. یکی از مردها که کچل است می رود دو پسر را دور می کند.
🔸خون دارد از از زیر پوست حمید می آید بالا بافت های لباسش را رد می کند می رسد روی پیراهن. پشتش خیسِ خون شده. روی سینه اش هم خون زده و درد می کند. از زیر ماسک سفید رنگش یک کله نفس می کشد. قلبش می زند. نمی دانم دارد به چه فکر می کند.
آوا را یادش هست؟ آمده بود دنبالش؟ منتظر است.
🔸یک موتوری می رسد. حمید را که می بیند سوارش می کند. پیراهن حمید پرخون تر شده. نمی دانم موتور سوار به حمید چیزی می گوید یا نه. فقط گاز می دهد سمت چهار راه دادگستری. می رود بیمارستان. سر چهارراه یک نفر سرش را از پراید در آورده می گوید: «تلوتلو می خورد». موتورسوار تا می آید کاری کند حمید می افتد روی آسفالت. ترافیک می شود. مردم دوره می کنند. مغازه دارها سرک می کشند قاطی جمعیت می شوند. حمید دردش آمده چیزی می گوید:
- کمک!
🔸یک نفر زنگ می زند 115. اورژانس زود می رسد. حمید را می برند تو. تا می رسد بیمارستان رفته ست توی کُما.
آوا نشسته است ثانیه می شمارد پدر بیاید زود برود خانه ولی از حمید خبری نیست. آوا شماره خانه را می گیرد می گوید:
-بابا نیومده! کجاست؟
🔸یک ساعت بعد یعنی یازده شب از فرمانداری زنگ می زنند به همسر حمید. می گویند: «آقای شما با کسی خصومت دارد؟»
همسر حمید می گوید: «نه! چرا می پرسید؟ یعنی دوباره به خاطر امر به معروف کاری کرده؟» ...
🔹شادی روحش صلوات🔹
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
@Banovane1
این جواب کسانیست که تا بحث حجاب میشه...
➕قابلتامل!!!
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@Banovane1
👌بنر نصب شده در ورودی یک امامزاده:
عزاداری برای امام حسین علیهالسلام مستحب، ولی حفظ #حجاب واجب....
حتما از این کار #تمیز الگو برداری کنیم...
#عزیزم_حسین 🏴
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
پیامبر اکرم(ﷺ) فرمودند:
یک گنهکار در میان مردم مانند کسی است که با گروهی سوار کشتی می شود و هنگامی که در وسط دریا قرار می گیرد به سوراخ کردن جای خودش می پردازد؛ اگر دیگران او را از این عمل خطرناک بازندارند آب به کشتی نفوذ می کند و همگی غرق می شوند.
📄 ترک #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر باعث شیوع فساد، زوال نعمت ها و برکات الهی و همچنین تسلط اشرار و سلطه بیگانگان در جامعه می شود؛
همانطور که امام علی(ع) فرمودند: امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید زیرا در این صورت افراد نادرست بر شما مسلط می گردند، آنگاه دعا می کنید و دعاهایتان مستجاب نمی شود.
📚نهجالبلاغه_نامه ۴۷
@Banovane1