*#السلامعلیڪیااباعبدلله*
🍂 *درد دل ما بی تو فراوان شده آقا*
*دلها همه امروز پریشان شده آقا...*
🍂 *آرامش دنیای نفس گیر، کجایی؟*
*بدجور جهان بی سر و سامان شده آقا...*
#مولایِمن🌸#بیاآرامِدلها💕
*#العجلمولای_غریبم*
*إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَهَ السَّاعَهَ السَّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین*
*الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَالْفَـــرَج*
*۞اللّهُمَّ اغفِر لِیَ الذُّنوبَ الَّتی تَحبِسُ الدُّعا۞*
*تعجیل در فرج مولایمان صلوات*
#شبتونمهدوی🌙
.
🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺
#اطلاعیه
#ایران_جوان
👧همایش ایرانِ جوان👧
🌷السلام علیک یا عقیله العرب(س) 🌷
برگزاری همایش وکارگاه فرزندآوری وافزایش جمعیت#ایران_جوان_بمان. همزمان با سالروزمیلاد حضرت زینب کبری (س)وروزپرستار
🎤سخنران وکارشناس: دکترحجه الاسلام شفیعی استاد دانشگاه تهران
🏡مکان: سالن اجتماعات کتابخانه عمومی شهرقنوات
🗓تاریخ: چهارشنبه٩آذر ماه١۴٠١
⏰زمان: ساعت٩:۴۵تا١١:٣٠صبح
ازعموم بانوان بخش مرکزی( شهر قنوات وروستاهای تابعه) جهت شرکت دعوت به عمل می آید.
#ویژه_بانوان
╭━═━🍃🍃❀🌺❀🍃🍃━═━╮
کانال بانوان بخش مرکزی
https://eitaa.com/bskhgh
╰━═━🍃🍃❀🌺❀🍃🍃━═━╯
#داستان_کوتاه
استادی با شاگردش از باغى میگذشت.چشمشان به یک کفش کهنه افتاد شاگرد گفت گمان میکنم این کفشهای کارگرى است که در این باغ کار میکند. بیا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببینیم و بعد کفشها را پس بدهیم و کمى شاد شویم!
استاد گفت چرا براى خنده خود او را ناراحت کنیم بیا کارى که میگویم انجام بده و عکس العملش را ببین...قدرى پول درون آن قرار بده...
شاگرد هم پذیرفت و بعد از قرار دادن پول ، مخفى شدند کارگر براى تعویض لباس به وسائل خود مراجعه کرد و همینکه پا درون کفش گذاشت متوجه شیئى درون کفش شد و بعد از وارسى، پول ها را دید با گریه، فریاد زد خدایا شکرت...
خدایی که هیچ وقت بندگانت را فراموش نمیکنى...
میدانى که همسر مریض و فرزندان گرسنه دارم و در این فکر بودم که امروز با دست خالى و با چه رویی به نزد آنها باز گردم و همینطور اشک میریخت...
استاد به شاگردش گفت :
🔷️همیشه سعى کن براى خوشحالی ات
ببخشى نه آنکه بستانی
🌸🍃