#نکته👌🌹
❤️رسولُ اللّهِ صلیاللهعلیهوآله:
#مرگ را فراوان یاد کنید؛ زیرا هیچ بنده ای آن را بسیار یاد نکرد، مگر اینکه خداوند دلش را زنده گردانید و مردن را بر او آسان ساخت👌
📜 میزان الحکمة، باب مرگ
#شبتون_حسینی
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
جمالت را
کجا زیارت نماییم؟
ای گل زیبای نرگس
که ما در کوچه های ظلمت شب
فقط در انتظار آفتابیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سلام
#روزتونمهدوی
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
بانوی خاص🌹
✨🕊✨ #کارگاه_ارتباط_موثر_باهمسر 0⃣1⃣ ⚙️ #مهارتهای_همسرداری 4 💌 #درد_دل_زنها (د) 7️⃣هر زنی دوست داره
✨🕊✨
#کارگاه_ارتباط_موثر_باهمسر 1⃣1⃣
⚙️ #مهارتهای_همسرداری
💌 #مردها_هم_درد_دل_میکنند (الف)
❤️بسم الله الرحمن الرحیم❤️
1️⃣برای زنها هرکاری بکنی بازم ناراضیان.
🔹هیچکس نتونسته اونا رو راضی نگه داره.
⭕️از صبح تا شب جون میکَنم، با مردم سروکله میزنم، درگیر چک و پول و بازار الانم، برای آینده رفاه اونا؛ تا کمتر از بقیه نباشن.
«ماهی تا وقتی تو آبه قدر آب رو نمیدونه»..!!
😠این همه تلاش و سختی کشیدن منو نمیبینه و یه دفعه برای اینکه دوبار گفته اُتو رو درست کن و من نکردم، همه مردونگی و حیثیت ما رو زیر سؤال برد.
🔢چندین بار بهش گفتم تو که میدونی بعضی کارات منو عصبانی میکنه، خُب اون کارا انجام نده، ولی بازم میکنه!
#ادامه_درپست_بعدی..
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خـــ🖤ــاص😌باش👇
🖤 @Banoye_khaass 🖤
❇️مثلاً بهش گفتم یک کار رو مدام پشت سرهم تکرار نکن ... نشستم تا نیم ساعت اخبار گوش کنم مرتب گفت: #لباست رو عوض نکردی؟ اونا رو عوض کن.
⌛️دیرم شده و عجله دارم که سر کار برم، ولی اون تو این وقت تنگی #کیسه_ی_زباله رو به من میده و میگه: بیزحمت حالا که داری میری بیرون اینو بذار دم در.
📲من قبل از اینکه برسم خونه زنگ میزنم چیزی میخوای یا نه؟ میگه: نه!! ولی وقتی رسیدم خونه و میخوام استراحت کنم تازه یادش مییاد که چی میخواسته.
🛍🛒
🔑گاهی وقتا که یه چیزی مثل کلید رو گم میکنم، به جای اینکه کمک کنه تا پیداش کنم، شروع میکنه به #نصیحت و با این کارش منو بهم میریزه.😖😡
#ادامه_دارد
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خـــ🖤ــاص😌باش👇
🖤 @Banoye_khaass 🖤
🍂🍃
📚 رمانِ ژنرالهای جنگ اقتصادی
📝 اثرِ سیده زهرا بهادر
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
بانوی خاص🌹
#ژنرالهای_جنگ_اقتصادی #بر_اساس_واقعیت #قسمت_چهاردهم شاید بخاطر این بود که درِ، ورودی زندگ
#ژنرالهای_جنگ_اقتصادی
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_پانزدهم
ببین نرگس، اولا که کلمه ها قدرت عجیبی دارن! اینقدری که خدا معجزه ی آخرین پیامبرش رو کتاب گذاشت! معجزه هم میدونی یعنی چی که!
کلام خدا که کلا نور و راهگشاست...
اما هر کلمه ی ما آدما هم می تونه یه انسان رو به زندگی برگردونه یا از زندگی نا امید کنه!
نباید دست کمش گرفت !
این ویژگی و قدرتی که خود خدا برای ما قرار داده تا ازش درست استفاده کنیم مثل همه ی نعمت هایی که داده!
حالا نوع استفاده کردنش دیگه بستگی به ما داره این از این...
دوما اینکه: اگر فکر می کنی حرفهات غیر واقعیه! که بعیده ! و معمولا این خودمونیم که با کارهامون غیر واقعیش می کنيم، ولی با این حال حتی اگر اینجوریم باشه که تو می گی، آقامون علی (ع) جوابت رو اساسی دادن و به امثال ما میگن اگر صبر نداری، خودت رو به صبوری بزن!
میدونی یعنی چی؟
جوابش رو خودشون در جای دیگه دادن که گفتن: کمتر فردی هست که خودش را شبیه گروهی کند و از آنها نشود! گرفتی مطلب رو...
حالا نرگس جان، تو خودت رو راضی نشون بده، مردت رو قوی نشون بده، اقتدارش رو تامین بکن، بعد اگه چیزی می خواستی نشد بیا طلبکار من شو...!
بعد هم با تاکید گفت: ولی دو تا نکته رو حواست باشه اولا که: ممکنه و خیلی طبیعیه بعد از چند وقت اینطوری صحبت کنی، بعضی آقایون تعجب کنن و بگن چی شدددده!
آفتاب از کدوم ور در اومده!
که البته باید بهشون حق داد دیگه، چون احتمالا اینقدر حرفی نزدیم یا حتی بد حرف زدیم که براشون این رفتار عجیب باشه!
فقط دقت کن اگر این اتفاق افتاد ناراحت نشی پیش خودت بگی بیا خوبی کن پرو میشن!
اصلا نباید واکنش منفی نشون بدی که هیچ، حتی همراهیش هم باید بکنی حالا یا به شوخی یا دوباره اقتدار دادن و از این مدل حرفها که بععععله آقا دیگه از این به بعد اینجوریاست...
البته تناسب کلام با شخصیت هر فرد خیلی مهمه ها!
یعنی از جملاتی استفاده کنی که اون طرف خوشش میاد نه اینکه بیشتر حالت مصنوعی داشته باشه! یا متناسب با روحیه اون فرد نباشه!
به همون اندازه تناسب حرف با حالت چهره هم اهمیت داره!
مثلا چهره ی اخمو و ترش رو حالا هرچی اقتدار هم بده اوضاع بدتر میشه، بهتر نمیشه!
دقیق بگم هر کسی باید با شوهرش به سبک خودش حرف بزنه که اون تامین دهی اقتدار رو بهش برسونه...
و نکته ی آخر که خیلی خیلی مهمه!!!!
حرف دقیق و عمیقیه که باید با آب طلا نوشتش، اونم اینکه: هرکه نهایت تلاش خودش را برای رسیدن به هدف به کار گیرد، به تمام خواسته هایش می رسد.
یعنی تو انجامش بده اثرش رو مطمئن باش می بینی...
شاید نه فوری و سریع ولی قطعا و حتما می بینی...
حرفهاش منطقی بود مثل یه کلاس درس یا یه مادر دلسوز که می خواست از هیچ کمکی دریغ نکنه، ولی... ولی... یه حس بی منطقی توی وجود من باهاش مقابله می کرد شاید باید می جنگیدم اون هم با خودم....
بعد از خداحافظی از لیلا خیلی زودتر از همیشه
به خونه رسیدم محمد هم خونه بود و نپرسید چرا زودتر اومدم، احتمالا منتظر متلک ها و طعنه های من بود!
ولی من چیزی نگفتم ذهنم حسابی درگیر حرفهای لیلا بود...
با همون حال خرابم کارهای خونه رو به سختی انجام دادم و بعدش کمی استراحت کردم منتظر یه موقعیت بودم که بتونم کاری که لیلا گفت رو انجام بدم، ولی به قول یکی از دوستام، اگه منتظر موقعیت بشینی تا چیزی میخوای پیش بیاد هیچ وقت سراغت نمیاد بلکه، باید موقعیتش رو بوجود بیاری...
شاید گفتن چند تا جمله ی ساده بیشتر نبود ولی اینقدر برام سنگین و سخت به نظرم می رسید که انگار میخواستم کوه جا به جا کنم...!
ادامه دارد....
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
با این ستاره ها راه گم نمیشود
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
#ژنرالهای_جنگ_اقتصادی
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_شانزدهم
اما چاره ای نبود باید انجامش میدادم... در واقع می خواستم که انجامش بدم ... می خواستم که زندگیم تغییر کنه و از این وضعیت بیاد بیرون ...
میدونستم تنها راه حلش همون حرفی بود که لیلا بهم گفت...
پس برای رسیدن به خواستم باید تلاش میکردم و انجامش میدادم هر چقدر هم که برام سخت باشه... زیر لب به خودم غر میزنم: اَه که چقدر بدم میاد از گفتن کلمات کلیشه ای !
اَه... اَه.. اَه..!
ولی چاره ای نیست!
محمد مشغول گوشیش بود...
شروع کردم به حرف زدن...
که امروز سر کار حالم بد شد و ....
تا رسیدم به اینکه، تو هستی خیالم راحته خداروشکر...
از حالت چهره ی محمد معلوم بود حسابی جا خورده و بیچاره انگار اصلا انتظار نداشت من چنین حرفی بزنم!
برق خاصی توی چشماش درخشید ولی خیلی به روی خودش نیاورد...!
توی دلم میگم: آدم غُد، مغرور!
اما یکدفعه یاد اولین باری که بهش گفتم بی عرضه افتادم...
همین قدر جا خورد و انتظار نداشت و بی توقع شد!
اینبار به خودم گفتم: نرگس ببین چکار کردی که با یه جمله ساده شوهرت اینقدر تعجب کرده !
ولی من فکر میکردم این فقط یه جمله ساده اس در صورتی توش کلی حرف داشت و انرژی و انگیزه!
عجیبتر از تعجب محمد، برام این بود که خیلی ریلکس بهم گفت: خوب دو_سه روز استراحت کن نگرانم نباش یه کم به فکر خودت باش...!
شاید شدت تعجب من بیشتر از محمد بود!
آخه نزدیگ چهار_ پنج سال بود که اینجوری محمد باهام حرف نزده بوده...
از اون وقتی که من باهاش اینجوری حرف نزده بودم متاسفانه!
یاد حرف لیلا افتادم کلمه ها قدرت عجیبی دارن اگه اینطور نبود، خدا معجزه ی آخرین پیامبرش رو کتاب نمی گذاشت!
حقیقتا هنوز باورم نمیشد و خیلی امیدی نداشتم این مسیر، شروع تازه ای به زندگی از پا افتاده ی، من بده !
ولی خودم رو دلخوش به همین چند تا جمله کردم و نا امید نشدم...
توی این دو _ سه روز رفتار محمد خیلی بهتر شده بود مثلا وقتی خونه می رسید احوالم رو می پرسید البته شاید اینجور مثالها برای شما خنده دار باشه ولی برای من که زندگیم شبیه یه جسم مرده ی بی روح بود طبیعتا نه!
جالب این بود توی همین مدت که به جز همین چند کلام محبت آمیز، شاید بهتر بگم اقتدار آمیز بیشتر بینمون رد و بدل نشد، ولی بحثی هم نکردیم!
جالبتر اینکه یه کوچلو نتیجه این رفتارم رو دیده بودم و حس خوبی بهم داده بود، اما نمیدونم چرا یه چیزی توی وجودم مانع میشد اینکار رو ادامه بدم! واقعا برام سوال بود آخه ادم عاقل! چرا، چی باعث این مقاومت میشه؟!
این سوال گوشه ی ذهنم بود تا دوباره لیلا رو دیدم ...
قبل از اینکه جواب سوالم رو بپرسم اتوماتیک خودش بین حرفهاش جواب رو بهم داد!
وقتی ماجرای این دو _ سه روز رو براش تعریف کردم، نیمچه لبخندی زد و گفت: یه خاطره دارم همیشه آویزه ی گوشمه مثل یه گوشواره!
البته از اونایی که گرم سنگینن لاله ی گوش رو پاره می کنن ولی خانما بی خیالش نمی شن، این از اون مدل خاطره های گرم سنگینه!
خندیدم و گفتم: گرم سنگین دوست دارم بگو برام...
گفت: یه بار بابام که دقیقا قبلش با مامانم سر یه مسئله ای بحثشون شده بود، اومد نشست کنارم و شروع کرد نصحیت کردن من! عملا داشت حرف دلش رو به من میزد که از دست مادرم ناراحت شده بود گفت:....
ادامه دارد....
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
راه با این ستاره ها گمنمیشود
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
#نکته👌🌹
⚫️ امام صادق " سلام الله علیه " فرمودند:
یاد #مصائب_امام_حسین علیه السلام، زندگی را تلخ میکند. من هرگاه آب مینوشم، یاد او میکنم😔
📓 الأمالي، صدوق رحمه الله، ط_مؤسسة البعثة، ص ۲٠۵
#شبتون_حسینی
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤