هدف ازدواج ❤️ #آرامشگری❤️
این تصور غلط است که فرض کنیم قرار است به محض ازدواج👰🤵 به آرامش برسیم بلکه آرامش در مسیر زندگی مشترک است.
زن و شوهر در 3 موضوع باید ارامشگر هم باشند:😍
1)در رفتار 🤓(پرهیز از هر حرکتی که طرف مقابل را ناراحت کند ☹️ )
2)در گفتار (مراقبت از لطافت زن 👸و مردانگی و غرور مرد 🤴)
3)در عیب پوشی و راز داری🤐🤐🤐
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خـــ🖤ــاص😌باش👇
🖤 @Banoye_khaass 🖤
هدایت شده از بانوی خاص🌹
#تنها_میان_داعش
💥 برگرفته از حوادث #حقیقی خرداد تا شهریور سال ۱۳۹۳ در شهر آمرلی عراق بود که با خوشه چینی از خاطرات مردم مقاوم و رزمندگان دلاور این شهر، به ویژه فرماندهی بینظیر سپهبد شهید #قاسم_سلیمانی در قالب داستانی عاشقانه روایت شده است.
نویسنده : فاطمه ولی نژاد
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خـــ🖤ــاص😌باش👇
🖤 @Banoye_khaass 🖤
بانوی خاص🌹
#تنها_میان_داعش #قسمت76 💠 چشمان او هم هنوز از شادی خیس بود که به رویم خندید و دلگرمی داد :«#حاج_قاس
#تنها_میان_داعش
#قسمت77
💠 گریه یوسف را از پشت سر میشنیدم و میدیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشکهایش #مقاومت میکند که مستقیم نگاهش کردم و بیپرده پرسیدم :«چی شده؟»
از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچهها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوشخیالی میتواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش #زخمی شده!»
💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو #خاکریز.»
از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زنعمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم.
💠 دیگر نمیشنیدم رزمنده از حال عباس چه میگوید و زنعمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه میدویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با #بیقراری دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدمهایم رمقی مانده بود نه به قلبم.
دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس میکردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم.
💠 تختهای حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. بهقدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر #خونی به رگهایش نمانده است.
چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده میشد و بالای سرش از #نفس افتادم.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خـــ🖤ــاص😌باش👇
🖤 @Banoye_khaass 🖤
#تنها_میان_داعش
#قسمت78
💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمیزد. رگهایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، #علقمه عباس من شده است.
زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این #جراحت به چشمم نمیآمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود.
💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی بهقدری #خون روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد.
شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه میدیدم #باور نگاهم نمیشد.
💠 دلم میخواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع میکردم و زیر لب التماسش میکردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند.
با همین چشمهای به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما #نارنجک را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود.
💠 با هر دو دستم به صورتش دست میکشیدم و نمیخواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس میزدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!»
دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن #صبوریام را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس میدونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، #اسیرش کردن، الان نمیدونم زندهاس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم میخواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت میکشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق میکنم!»
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خـــ🖤ــاص😌باش👇
🖤 @Banoye_khaass 🖤
#شب_بخیر
هیچگاه به خاطر چند خطای کوچک،
یک رابطه حقیقی را ترک نکنید
هیچکس بی عیب نیست.
هیچکس به طور کامل درست
نمی گوید...و در انتها،
مهربانی از همه چیز برتر است
✨شبتون خوش همراهان عزیز ✨
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خـــ🖤ــاص😌باش👇
🖤 @Banoye_khaass 🖤
❣ #سلام_امام_زمانم❣
ای تجلی آبی ترین آسمان امید
دلـــها به یاد تو می تپــــد
و روشــنی نگاه منتظران
به افق خورشیــد ظهـورتوست
بیا و گــَرد گامهایت را
تو تیای چشــمانمان قرار ده
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_بحق_زینب
🌹تعجیل درفرج #صلوات
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خـــ🖤ــاص😌باش👇
🖤 @Banoye_khaass 🖤
15.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
#کلیپ_اربعین
کربلا کاش منم زائرت بودم😭😭
حتما نگاه کنید پیاده روی برای امسال هست😔
ولی بدون ایرانیا😭
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خـــ🖤ــاص😌باش👇
🖤 @Banoye_khaass 🖤
بانوی خاص🌹
✨🕊✨ #کارگاه_ارتباط_موثر_باهمسر 8⃣ ⚙️ #مهارتهای_همسرداری 💌 #درد_دل_زنها (الف) 1️⃣براش صبحونه آماده
✨🕊✨
#کارگاه_ارتباط_موثر_باهمسر 9⃣
⚙️#مهارتهای_همسرداری
💌#درد_دل_زنها (ب)
3️⃣اصلاً جرأت ندارم عیبهاش رو بهش بگم.
🔻امتحان کردم وقتی یکی دوتا از عیبهاش رو میگم،
و ازش خواهش میکنم که اونا رو برطرف کنه، انگار کفر گفتم، شدیداً عصبانی میشه.
فکر میکنم فقط دوست داره ازش تعریف کنم و هیچ کدوم از ضعفهاش رو نگم.
🔰هر وقت درباره مسائل زندگی نظر میدم، هنوز جملهم تموم نشده مخالفت میکنه.نمیدونم شاید چون من زنشم نظرمو رد میکنه💔😒
چون بارها دیدم که وقتی مادر یا یکی از اطرافیانش همین نظر منو بدن، از اون به عنوان یه ایده خوب یاد میکنه!
💡🥇😍
#ادامه_درپست_بعدی..
. ─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خـــ🖤ــاص😌باش👇
🖤 @Banoye_khaass 🖤
4️⃣در مورد تربیت دخترمون بیشتر مسئولیتها
🔻به گردن منه،و هر اتفاقی هم که میفته میگه مقصر تویی. خیلی وقتا ازش میخوام با بچه بازی کنه، براش قصه بگه، ما رو پارک ببره،
اما تو جواب میگه من خستهم، حوصله این کار رو ندارم ...
تو باید به بچه برسی.😔
🔰هر کی تو زندگی اشتباهاتی داره، منم انسانم و گاهی اشتباه میکنم.
خیلی دوست دارم همسرم با زبونی آروم و لطیف و با مهربونی اشتباهاتمو بهم بگه، چون عمدی نبوده،
💞💜💕
🗣ولی اکثراً با عصبانیت و تندی جملاتی مثل:
تو هیچی حالیت نیست، چرا نمیفهمی، اندازه یه بچه درک نمیکنی و ... به من میگه.
#ادامه_دارد ...
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خـــ🖤ــاص😌باش👇
🖤 @Banoye_khaass 🖤