رمان #دمشق_شهرعشق
نویسنده : #فاطمه_ولی_نژاد
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
بانوی خاص🌹
#دمشق_شهرعشق #قسمت59 💠 اشکم تمام نمیشد و با نفسهایی که از گریه بند آمده بود، ناله زدم :«سعد شش م
✍️ #دمشق_شهرعشق
#قسمت60
💠 تمام سطح حیاط و ایوان با لامپهای مهتابی روشن بود، از درون خانه بوی غذا میآمد و پس از چند لحظه زنی میانسال در چهارچوب در خانه پیدا شد و با دیدن من، خشکش زد. مصطفی قدمی جلو رفت و میخواست صحنهسازی کند که با خنده سوال کرد :«هنوز شام نخوردی مامان؟»
زن چشمش به من مانده و من دوباره از نگاه این #غریبه ترسیده بودم مبادا امشب قبولم نکند که چشمم به زیر افتاد و اشکم بیصدا چکید. با این سر و وضع از هم پاشیده، صورت زخمی و چشمی که از گریه رنگ خون شده بود، حرفی برای گفتن نمانده و مصطفی لرزش دلم را حس میکرد که با آرامش شروع کرد :«مامان این خانم #شیعه هستن، امشب #وهابیها به حرم #سیده_سکینه (علیهاالسلام) حمله کردن و ایشون صدمه دیدن، فعلاً مهمون ما هستن تا برگردن پیش خانوادهشون!»
💠 جرأت نمیکردم سرم را بلند کنم، میترسیدم رؤیای آرامشم در این خانه همینجا تمام شود و دوباره آواره #غربت این شهر شوم که باران گریه از روی صورتم تا زمین جاری شد. درد پهلو توانم را بریده و دیگر نمیتوانستم سر پا بایستم که دستی چانهام را گرفت و صورتم را بالا آورد.
مصطفی کمی عقبتر پای ایوان ایستاده و ساکت سر به زیر انداخته بود تا مادرش برایم #مادری کند که نگاهش صورتم را نوازش کرد و با محبتی بیمنت پرسید :«اهل کجایی دخترم؟»
💠 در برابر نگاه مهربانش زبانم بند آمد و دو سالی میشد مادرم را ندیده بودم که لبم لرزید و مصطفی دست دلم را گرفت :«ایشون از #ایران اومده!»
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
#دمشق_شهرعشق
#قسمت61
نام ایران حیرت نگاه زن را بیشتر کرد و بیغیرتی سعد مصطفی را آتش زده بود که خاکستر خشم روی صدایش پاشید :«همسرشون اهل سوریهاس، ولی فعلاً پیش ما میمونن!»
💠 بهقدری قاطعانه صحبت کرد که حرفی برای گفتن نماند و تنها یک آغوش #مادرانه کم داشتم که آن هم مادرش برایم سنگ تمام گذاشت. با هر دو دستش شانههایم را در بر کشید و لباس خاکی و خیسم را طوری به خودش چسباند که از خجالت نفسم رفت.
او بیدریغ نوازشم میکرد و من بین دستانش هنوز از ترس و گریه میلرزیدم که چند ساعت پیش سعد مرا در سیاهچال ابوجعده رها کرد، خیال میکردم به آخر دنیا رسیده و حالا در آرامش این #بهشت مست محبت این زن شده بودم.
💠 به پشت شانههایم دست میکشید و شبیه صدای مادرم زیر گوشم زمزمه کرد :«اسمت چیه دخترم؟» و دیگر دست خودم نبود که نذر #زینبیه در دلم شکست و زبانم پیشدستی کرد :«زینب!»
از اعجاز امشب پس از سالها نذر مادرم باورم شده و نیتی با #حضرت_زینب (سلاماللهعلیها) داشتم که اگر از بند سعد رها شوم، زینب شوم و همینجا باید به #نذرم وفا میکردم که در برابر چشمان #نجیب مصطفی و آغوش پاک مادرش سراپا زینب شدم...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
#نکته👌🌹
#شب_بخیر
امام صادق علیه السلام:
🍃تسبیحات حضرت زهرا علیه السلام
🌸در هر روز پس از هر نماز،
🌺نزد من محبوب تر از
🍃هزار رکعت نماز در هر روز است.
👈🏻کافی،ج۳،ص۳۴۳
#شبتون_مهدوی
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
مے آیے از تمامِ جهان مهربانترین
روزے بہ ربناے زمین ،آسمانترین
رخ میدهے میانِ تپشهاے روز ها
اے اتفاقِ خوبِ من اے ناگهان ترین
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#روزتون_مهدوے 🌼 🍃
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
#نکته
💞جوری نباشین که
وقتی شادین😄
وقتی ناراحتین 😔
وقتی متعجبین😳
وقتی دلخورین😢
وقتی سوال دارین
وقتی ....
قیافه تون یک شکل باشه !
همه خانمها #قیافه عصبانی و ناراحت رو خوب بلدن
ولی بقیه قیافه ها رو نه 😋
🍃پس تمرین کنید به شدت جذابیتتون بالا میره.
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
🌷 |👥| 🥀
#دخالت_اطرافیان ۸
☘خب عزیز من، پس مسئله چیز دیگه ست، "همه برن کنار که من میخوام رانندگی کنم" یعنی چی؟
من اگه بخوام ... جلوی مامانت رو بگیر تا ما زندگیمونو بکنیم.
آقا بیعرضهایم ... این مربوط به دخالت کسی نیست، مامانت نمیزاره یعنی چی....
خانم شمایی که مشکل داری، نگو مامانش مشکل داره، مسئله در ضعف و ذلت و مدیریت این طرح زندگی هست،
پس لازم نیست بریم بگیم :
خدانگهدار، ازدواجمون دادین، دستتون درد نکنه اما دیگه حق ندارید حرفی بزنید ...
نخیر نخیر نخیر ❌⚠️
پس اگه این نیست، کار درست برای جوانانی که تازه عروسی کردن چیه؟
توی طرح زندگی گفتیم دو چیز مال جوانانه یعنی زوج :
✔️ تصمیم و برنامه
تصمیم و برنامه گرفتید آقا پسر؟ ... خانم؟
#ادامه_در_پست_بعدی...
@banoye_khaass
بسیار خب ...
هر کس بره از اون قسمت تصمیم خودش نسبت به والدینش #دفاع_جانانه داشته باشه !!
همدیگر رو هم نندازین جلوی والدین اون یکی،
میگه فلانی درسته که نشستیم و گفتیم اینو نگیریم، یا این مجلس رو نگیریم... جرات داری زنگ بزن به مامانم بگو!
خب اینکارو بکنیم؟؟ من که نمیگم نکنیم... اما اگه میخوای، خودت به بابام زنگ بزن،
🚫از این بدتر یه تصمیم و برنامه گرفتهاند،
پدر پسر، پدر دختر اومدن عوضش کردند
پسره چی میگه :
مامان اخلاقشو که میدونید!!؟ باز میخوایین به گریه و قهر بیفته؟ ولمون کنین،
اینو (همسرشو) میشوره میزاره جلوی اونا میگه بیاین لگد کنید. ⛔️⛔️
مثال:
میخواستین یه همایش یا دوره که تو یه شهر دیگهست برین!! تصمیم گرفتید دیگه نه؟ با هم نشستید گفتید این برنامه رو میذاریم بریم.
#ادامه_در_پست_بعدی...
@banoye_khaass