eitaa logo
بانوی خاص🌹
609 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
19 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 کانال بانوی خاص ❤️همسرداری 👩‍🏫فرزند پروری 🏠خانه داری احکام و مطالب متفرقه سوالات مشاوره کاملا رایگان تبادل و ارتباط با ادمين: @delaram7645 لينك كانال👇 https://eitaa.com/joinchat/1265893419C1fe8b5bb94
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان نویسنده : ─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─        اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇 🎀 @banoye_khaass 🎀
بانوی خاص🌹
#دمشق_شهرعشق #قسمت59 💠 اشکم تمام نمی‌شد و با نفس‌هایی که از گریه بند آمده بود، ناله زدم :«سعد شش م
✍️ 💠 تمام سطح حیاط و ایوان با لامپ‌های مهتابی روشن بود، از درون خانه بوی غذا می‌آمد و پس از چند لحظه زنی میانسال در چهارچوب در خانه پیدا شد و با دیدن من، خشکش زد. مصطفی قدمی جلو رفت و می‌خواست صحنه‌سازی کند که با خنده سوال کرد :«هنوز شام نخوردی مامان؟» زن چشمش به من مانده و من دوباره از نگاه این ترسیده بودم مبادا امشب قبولم نکند که چشمم به زیر افتاد و اشکم بی‌صدا چکید. با این سر و وضع از هم پاشیده، صورت زخمی و چشمی که از گریه رنگ خون شده بود، حرفی برای گفتن نمانده و مصطفی لرزش دلم را حس می‌کرد که با آرامش شروع کرد :«مامان این خانم هستن، امشب به حرم (علیهاالسلام) حمله کردن و ایشون صدمه دیدن، فعلاً مهمون ما هستن تا برگردن پیش خانواده‌شون!» 💠 جرأت نمی‌کردم سرم را بلند کنم، می‌ترسیدم رؤیای آرامشم در این خانه همینجا تمام شود و دوباره آواره این شهر شوم که باران گریه از روی صورتم تا زمین جاری شد. درد پهلو توانم را بریده و دیگر نمی‌توانستم سر پا بایستم که دستی چانه‌ام را گرفت و صورتم را بالا آورد. مصطفی کمی عقب‌تر پای ایوان ایستاده و ساکت سر به زیر انداخته بود تا مادرش برایم کند که نگاهش صورتم را نوازش کرد و با محبتی بی‌منت پرسید :«اهل کجایی دخترم؟» 💠 در برابر نگاه مهربانش زبانم بند آمد و دو سالی می‌شد مادرم را ندیده بودم که لبم لرزید و مصطفی دست دلم را گرفت :«ایشون از اومده!» ✍️نویسنده: ─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─        اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇 🎀 @banoye_khaass 🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نام ایران حیرت نگاه زن را بیشتر کرد و بی‌غیرتی سعد مصطفی را آتش زده بود که خاکستر خشم روی صدایش پاشید :«همسرشون اهل سوریه‌اس، ولی فعلاً پیش ما می‌مونن!» 💠 به‌قدری قاطعانه صحبت کرد که حرفی برای گفتن نماند و تنها یک آغوش کم داشتم که آن هم مادرش برایم سنگ تمام گذاشت. با هر دو دستش شانه‌هایم را در بر کشید و لباس خاکی و خیسم را طوری به خودش چسباند که از خجالت نفسم رفت. او بی‌دریغ نوازشم می‌کرد و من بین دستانش هنوز از ترس و گریه می‌لرزیدم که چند ساعت پیش سعد مرا در سیاهچال ابوجعده رها کرد، خیال می‌کردم به آخر دنیا رسیده و حالا در آرامش این مست محبت این زن شده بودم. 💠 به پشت شانه‌هایم دست می‌کشید و شبیه صدای مادرم زیر گوشم زمزمه کرد :«اسمت چیه دخترم؟» و دیگر دست خودم نبود که نذر در دلم شکست و زبانم پیش‌دستی کرد :«زینب!» از اعجاز امشب پس از سال‌ها نذر مادرم باورم شده و نیتی با (سلام‌الله‌علیها) داشتم که اگر از بند سعد رها شوم، زینب شوم و همینجا باید به وفا می‌کردم که در برابر چشمان مصطفی و آغوش پاک مادرش سراپا زینب شدم... ✍️نویسنده: ─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─        اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇 🎀 @banoye_khaass 🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👌🌹 امام صادق علیه السلام: 🍃تسبیحات حضرت زهرا علیه السلام 🌸در هر روز پس از هر نماز، 🌺نزد من محبوب تر از 🍃هزار رکعت نماز در هر روز است. 👈🏻کافی،ج۳،ص۳۴۳ ─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─        اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇 🎀 @banoye_khaass 🎀
﷽❣ ❣﷽ مے آیے از تمامِ جهان مهربانترین روزے بہ ربناے زمین ،آسمانترین رخ میدهے میانِ تپشهاے روز ها اے اتفاقِ خوبِ من اے ناگهان ترین 🌼 🍃 ─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─        اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇 🎀 @banoye_khaass 🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞جوری نباشین که وقتی شادین😄 وقتی ناراحتین 😔 وقتی متعجبین😳 وقتی دلخورین😢 وقتی سوال دارین وقتی .... قیافه تون یک شکل باشه ! همه خانمها عصبانی و ناراحت رو خوب بلدن ولی بقیه قیافه ها رو نه 😋 🍃پس تمرین کنید به شدت جذابیتتون بالا میره. ─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─        اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇 🎀 @banoye_khaass 🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 |👥| 🥀 ۸ ☘خب عزیز من، پس مسئله چیز دیگه ست، "همه برن کنار که من می‌خوام رانندگی کنم" یعنی چی؟ من اگه بخوام ... جلوی ‌مامانت رو بگیر تا ما زندگی‌مونو بکنیم. آقا بی‌عرضه‌ایم ... این مربوط به دخالت کسی نیست، مامانت نمیزاره یعنی چی.... خانم شمایی که مشکل داری، نگو مامانش مشکل داره، مسئله در ضعف و ذلت و مدیریت این طرح زندگی هست، پس لازم نیست بریم بگیم : خدانگهدار، ازدواج‌مون دادین، دستتون درد نکنه اما دیگه حق ندارید حرفی بزنید ... نخیر نخیر نخیر ❌⚠️ پس اگه این نیست، کار درست برای جوانانی که تازه عروسی کردن چیه؟ توی طرح زندگی گفتیم دو چیز مال جوانانه یعنی زوج : ✔️ تصمیم و برنامه تصمیم و برنامه گرفتید آقا پسر؟ ... خانم؟ ... @banoye_khaass
بسیار خب ... هر کس بره از اون قسمت تصمیم خودش نسبت به والدینش داشته باشه !! همدیگر رو هم نندازین جلوی والدین اون یکی، میگه فلانی درسته که نشستیم و گفتیم اینو نگیریم، یا این مجلس رو نگیریم... جرات داری زنگ بزن به مامانم بگو! خب اینکارو بکنیم؟؟ من که نمیگم نکنیم... اما اگه میخوای، خودت به بابام زنگ بزن، 🚫از این بدتر یه تصمیم و برنامه گرفته‌اند، پدر پسر، پدر دختر اومدن عوضش کردند پسره چی میگه : مامان اخلاقشو که میدونید!!؟ باز می‌خوایین به گریه و قهر بیفته؟ ولمون کنین، اینو (همسرشو) میشوره میزاره جلوی اونا میگه بیاین لگد کنید. ⛔️⛔️ مثال: می‌خواستین یه همایش یا دوره که تو یه شهر دیگه‌ست برین!! تصمیم گرفتید دیگه نه؟ با هم نشستید گفتید این برنامه رو میذاریم بریم. ... @banoye_khaass