✍️ #دمشق_شهرعشق
#قسمت93
💠 ساعتی پیش از مصطفی دورم کرده و دوباره میخواست مرا به بیمارستان برگرداند که فقط حیرتزده نگاهش میکردم. به سرعت به راه افتاد و من دنبالش میدویدم و بیخبر اصرار میکردم :«خب به من بگو چی شده! چرا داریم برمیگردیم؟»
💠 دلش مثل دریا بود و دوست داشت دردها را به تنهایی تحمل کند که به سمت خط تاکسی رفت و پاسخ پریشانیام را به شوخی داد :«الهی بمیرم، چقدرم تو ناراحت شدی!» و میدیدم نگاهش از نگرانی مثل پروانه دورم میچرخد که شربت شیرین ماندن در #سوریه به کام دلم تلخ شد.
تا رسیدن به بیمارستان با موبایلش مدام پیام رد و بدل میکرد و هر چه پاپیچش میشدم فقط با شیطنت از پاسخ سوالم طفره میرفت تا پشت در اتاق مصطفی که هالهای از اخم خندهاش را برد، دلنگران نگاهم کرد و به التماس افتاد :«همینجا پشت در اتاق بمون!» و خودش داخل رفت.
💠 نمیدانستم چه خبری شنیده که با چند دقیقه آشنایی، مصطفی مَحرم است و خواهرش نامحرم و دیگر میترسد تنهایم بگذارد. همین که میتوانستم در #سوریه بمانم، قلبم قرار گرفته و آشوب جانم حس مصطفی بود که نمیدانستم برادرم در گوشش چه میخواند.
در خلوت راهروی بیمارستان خاطره خبر دیروز، خانه خیالم را به هم زد و دوباره در #عزای پدر و مادرم به گریه افتادم که ابوالفضل در را باز کرد، چشمان خیسم زبانش را بست و با دست اشاره کرد داخل شوم.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
✨🕊 ﷽ 🕊✨
🌺#نکته👌
🌸امام حسن عسگرى عليه السلام :
🌼ربّما كانتِ الغِيَرُ نَوعاً مِن أدبِ اللّه ِ عزّ و جلّ .
💎چه بسا كه دگرگونيهاى زمانه، نوعى از تأديب خداوند عزّوجلّ باشد.👌✔️
📙( نزهة الناظر : ۱۴۴/۳)
#شبتون_مهدوی
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
💠ثبت نام مقطع سطح دو (لیسانس)
حوزه علمیه خواهران زینبیه
🌸از دانش آموزان علاقه مند پایه های هشتم به بالا
🌸 حداکثر سن داوطلب 17 سال
🌸 با امکانات خوابگاهی
🌸ثبت نام از استانهای زنجان، البرز، قزوین و شهرهای با مسافت 200 کیلومتر از آبیک
💠مزایای تحصیل در حوزه :
❇️ توانمندی علمی، پژوهشی
❇️مهارت مدیریت هوش هیجانی
❇️مدرک تحصیلی سطح دو (لیسانس پیوسته) دارای تمام مزایای مدرک دانشگاهی
❇️ گذراندن دوره های مکالمه زبان انگلیسی ، عربی
❇️توانمندی در زمینه های هنری ، ورزشی
❇️امکان اشتغال در رشته های متناسب از جمله دبیری، امورات فرهنگی، مشاوره، فقه و حقوق و...
❇️توانمندی فعالیت در عرصه های مختلف فرهنگی، تبلیغی، و...
❇️راههای ارتباطی:
*تماس با شماره های
028- 32822686
09367149591
*لینک کانال اطلاعات ثبت نام در ایتا:
eitaa.com/hoze_zeinabieh
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
🔸 یا اباصـالح المهـدی 🔸
ای راحت دل، قـرار جانها برگرد
درمان دل شکسته ی ما، برگرد
مانديم در انتظار ديدار، ای داد
دلها همه تنگ توست، آقا برگرد.
🔹اللَّهُم.عَجَّل.لِوَلیڪَ.الفَرج🔹
#سلام
#روزتون_مهدوی
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
#نوجوان
امام صادق عليه السلام فرمود:
نـوجـوانـان را دريـاب، نوجـوانان زودتر به كارهاى خير روى مى آورنـد.
وافی ،ج۱،جزء۲،ص۲۱۰
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
#مهارت_های_تربیت_فرزند
#مهارت_روبرو_شدن_با_عادت_های_رفتاری_کودکان
#تف_کردن_گاز_گرفتن_مو_کشیدن
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
قسمت1⃣
⬅️اگر کودک شما رفتارهای نامناسب نظیر گاز گرفتن تف کردن و مو کشیدن دارد و به کودکان دیگر آسیب می رساند🤕
⬅️ حتماً باید جلوی این رفتار او گرفته شود و زمانی که با این عمل روبرو میشوید صریح و قاطع و با صدای جدی و محکم می گویید نه نکن😤❌
⬅️ و یا گاز گرفتن ممنوع و یا با حالت چهره خود نشان دهید که عملش بد است و شما از دست او ناراحت شدید😒
⬅️ در ضمن دقت نمایید که کودک شما چه وقت این رفتارها را انجام می دهد 🤔
آیا هنگامی که خسته است😥
⬅️پس در این حالت حق بازی ندارد و باید استراحت کند😴
#ادامه_در_پست_بعدی
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
#مهارت_های_تربیت_فرزند
#مهارت_روبرو_شدن_با_عادت_های_رفتاری_کودکان
#تف_کردن_گاز_گرفتن_مو_کشیدن
قسمت2⃣
⬅️زمانی که به کودکی آسیب میرساند به طرف کودک آسیب دیده رفته و با او همدردی کنید😘
⬅️ و از کودک بخواهید از اوعذرخواهی کند البته در این کار سماجت زیاد به خرج ندهید❌
⬅️ به خصوص اگر میدانید که کودک در مقابل این خواسته شما لجبازی میکند باید از تربیت دیگری استفاده نمایید👌
⬅️ اما به هر حال باید در برابر کاری که کرده مجازات شود و عواقب کار را نشان شده اید🤨
✅ می توانید بازی را تمام کرده و به او دیگر اجازه بازی ندهید✋
⬅️و یا اگر تف کرد و گاز گرفت او را مجبور به تمیز کردن محلی که تف کرده کنید و یا مجبور شود دهانش را شسته و یا مسواک بزند🤓
⬅️ و بعضی اوقات می توانید به تربیت وسعت بیشتری بدهید مثلاً او را مجبور کنید قسمت بیشتری از محل را که تف کرده تمیز نماید🚿
#ادامه_در_پست_بعدی
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فواید و برکات فرزندآوری
🔺رهبر معظم انقلاب: "فرزندآوری و ازدواج بهنگام از نیازهای حیاتی امروز و فردای کشور است.
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
#اصول_اولیه_تربیت👌
. به فرزندتان بیاموزید شهروند مسئولی باشد
در تمام ایام سال راههایی برای کمک به سایرین پیدا کنید. انجام کارهای داوطلبانه در جامعه احساس «خودارزشمندی» را در کودکان شکل میدهد.
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
#فرزند_داری_فاطمی
❉ روشــــ هایــــــ
تربیتـــ⑦ــ فرزنـــد ❉
🌀 بازی با کودکان، روش مؤثر در تربیت
※ بازی، شیوه ای است که تأثیرات مثبت و گوناگونی را بر روحیه فرزند به جای می گذارد، خلاقیت او را شکوفا و عواطف کودکانه او را از محبت سیراب میسازد. بازی کودکانه مادر با فرزندان، رشد جسمی و فکری کودک را سرعت می بخشد و ...
#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهرا_س
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام پدر امت ، سلام امام امت، روزت مبارک🌺
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
💠ثبت نام مقطع سطح دو (لیسانس)
حوزه علمیه خواهران زینبیه
🌸از دانش آموزان علاقه مند پایه های هشتم به بالا
🌸 حداکثر سن داوطلب 17 سال
🌸 با امکانات خوابگاهی
🌸ثبت نام از استانهای زنجان، البرز، قزوین و شهرهای با مسافت 200 کیلومتر از آبیک
💠مزایای تحصیل در حوزه :
❇️ توانمندی علمی، پژوهشی
❇️مهارت مدیریت هوش هیجانی
❇️مدرک تحصیلی سطح دو (لیسانس پیوسته) دارای تمام مزایای مدرک دانشگاهی
❇️ گذراندن دوره های مکالمه زبان انگلیسی ، عربی
❇️توانمندی در زمینه های هنری ، ورزشی
❇️امکان اشتغال در رشته های متناسب از جمله دبیری، امورات فرهنگی، مشاوره، فقه و حقوق و...
❇️توانمندی فعالیت در عرصه های مختلف فرهنگی، تبلیغی، و...
❇️راههای ارتباطی:
*تماس با شماره های
028- 32822686
09367149591
*لینک کانال اطلاعات ثبت نام در ایتا:
eitaa.com/hoze_zeinabieh
رمان #دمشق_شهرعشق
نویسنده : #فاطمه_ولی_نژاد
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
بانوی خاص🌹
✍️ #دمشق_شهرعشق #قسمت93 💠 ساعتی پیش از مصطفی دورم کرده و دوباره میخواست مرا به بیمارستان برگرداند
#دمشق_شهرعشق
#قسمت94
💠 تنها یک روز بود مصطفی را ندیده و حالا برای دیدنش دست و پای دلم را گم کرده بودم که چشمم به زیر افتاد و بیصدا وارد شدم.
سکوت اتاق روی دلم سنگینی میکرد و ظاهراً حرفهای ابوالفضل دل مصطفی را سنگینتر کرده بود که زیر ماسک اکسیژن، لبهایش بیحرکت مانده و همه #احساسش از آسمان چشمان روشنش میبارید.
💠 روی گونهاش چند خط خراش افتاده بود، گردنش پانسمان شده و از ضخامت زیر لباس آبی آسمانیاش پیدا بود قفسه سینهاش هم باندپیچی شده است که به سختی #نفس می کشید.
زیر لب سلام کردم و او جانی به تنش نبود که با اشاره سر پاسخم را داد و خیره به خیسی چشمانم نگاهش از #غصه آتش گرفت.
💠 ابوالفضل با صمیمیتی عجیب لب تختش نشست و انگار حرفهایشان را با هم زده بودند که نتیجه را شمرده اعلام کرد :«من از ایشون خواستم بقیه مدت درمانشون رو تو خونه باشن!»
سپس دستش را به آرامی روی پای مصطفی زد و با مهربانی خبر داد :«الانم کارای ترخیصشون رو انجام میدم و میبریمشون داریا!»
💠 مصطفی در سکوت، تسلیم تصمیم ابوالفضل نگاهش میکرد و ابوالفضل واقعاً قصد کرده بود دیگر تنهایم نگذارد که زیر گوش مصطفی حرفی زد و از جا بلند شد.
کنارم که رسید لحظهای مکث کرد و دلش نیامد بیهیچ حرفی تنهایم بگذارد که برادرانه تمنا کرد :«همینجا بمون، زود برمیگردم!» و به سرعت از اتاق بیرون رفت و در را نیمه رها کرد.
💠 از نگاه مصطفی که دوباره نگران ورود غریبهای به سمت در میدوید، فهمیدم ابوالفضل مرا به او سپرده که پشت پردهای از #شرم پنهان شدم.
ماسک را از روی صورتش پایین آورد، لبهایش از تشنگی و خونریزی، خشک و سفید شده و با همان حال، مردانه حرف زد :«#انتقام خون پدر و مادرتون و همه اونایی که دیروز تو #زینبیه پَرپَر شدن، از این نامسلمونا میگیریم!»
💠 نام پدر و مادرم کاسه چشمم را از گریه لبالب کرد و او همچنان لحنش برایم میلرزید :«برادرتون خواستن یه مدت دیگه پیش ما بمونید! خودتون راضی هستید؟»
نگاهم تا آسمان چشمش پرکشید و دیدم به انتظار آمدنم محو صورتم مانده و پلکی هم نمیزند که به لکنت افتادم :«برا چی؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
✍️ #دمشق_شهرعشق
#قسمت95
💠 باور نمیکردم ابوالفضل مرا دوباره به این جوان #سُنی سوری سپرده باشد و او نمیخواست رازی که برادرم به دلش سپرده، برملا کند که به زحمت زمزمه کرد :«خودشون میدونن...»
و همین چند کلمه، زخمهای قفسه سینه و گردنش را آتش زد که چشمانش را از درد در هم کشید، لحظهای صبرکرد تا نفسش برگردد و دوباره منت حرف دلم را کشید :«شما راضی هستید؟»
💠 نمیدانست عطر شببوهای حیاط و #آرامش آن خانه رؤیای شیرین من است که به اشتیاق پاسخم نگاهش میتپید و من همه احساسم را با پرسشی پنهان کردم :«زحمتتون نمیشه؟»
برای اولین بار حس کردم با چشمانش به رویم خندید و او هم میخواست این خنده را پنهان کند که نگاهش مقابل پایم زانو زد و لحنش غرق #محبت شد :«رحمته خواهرم!»
💠 در قلبمان غوغایی شده و دیگر میترسیدیم حرفی بزنیم مبادا آهنگ احساسمان شنیده شود که تا آمدن ابوالفضل هر دو در سکوتی ساده سر به زیر انداختیم.
ابوالفضل که آمد، از اتاق بیرونش کشیدم و التماسش کردم :«چرا میخوای من برگردم اونجا؟» دلشورهاش را به شیرینی لبخندی سپرد و دیگر حال شیطنت هم برایش نمانده بود که با آرامشی ساختگی پاسخ داد :«اونجا فعلاً برات امنتره!»
💠 و خواستم دوباره اصرار کنم که هر دو دستم را گرفت و حرف آخرش را زد :«چیزی نپرس عزیزم، به وقتش همه چی رو برات میگم.» و دیگر اجازه نداد حرفی بزنم، لباس مصطفی را تنش کرد و از بیمارستان خارج شدیم.
تا رسیدن به #داریا سه بار اتومبیلش را با همکارانش عوض کرد، کل غوطه غربی #دمشق را دور زد و مسیر ۲۰ دقیقهای دمشق تا داریا را یک ساعت طول داد تا مطمئن شود کسی دنبالمان نیاید و در حیاط خانه اجازه داد از ماشین پیاده شوم.
💠 حال مادرش از دیدن وضعیت مصطفی به هم خورد و ساعتی کشید تا به کمک خوشزبانیهای ابوالفضل که به لهجه خودشان صحبت میکرد، آرامَش کنیم.
صورت مصطفی به سفیدی ماه میزد، از شدت ضعف و درد، پیشانیاش خیس عرق شده بود و نمیتوانست سر پا بایستد که تکیه به دیوار چشمانش را بست.
💠 کنار اتاقش برایش بستری آماده کردیم، داروهایش را ابوالفضل از داروخانه بیمارستان خریده و هنوز کاری مانده بود و نمیخواست من دخالت کنم که رو به مادرش خبر داد :«من خودم برای تعویض پانسمانش میام مادر!» و بلافاصله آماده رفتن شد.
همراهش از اتاق خارج شدم، پشت در حیاط دوباره دستم را گرفت که انگار دلش نمیآمد دیگر رهایم کند. با نگاه #نگرانش صورتم را در آغوش چشمانش کشید و با بیقراری تمنا کرد :«زینب جان! خیلی مواظب خودت باش، من مرتب میام بهت سر میزنم!»
💠 دلم میخواست دلیل اینهمه دلهره را برایم بگوید و او نه فقط نگران جانم که دلواپس احساسم بود و بیپرده حساب دلم را تسویه کرد :«خیلی اینجا نمیمونی، انشاءالله این دوره مأموریتم که تموم شد با خودم میبرمت #تهران!» و ظاهراً همین توصیه را با لحنی جدیتر به مصطفی هم کرده بود که روی #نجابتش پردهای از سردی کشید و دیگر نگاهم نکرد.
کمتر از اتاقش خارج میشد مبادا چشمانم را ببیند و حتی پس از بهبودی و رفتن به مغازه، دیگر برایم پارچهای نیاورد تا تمام روزنههای #احساسش را به روی دلم ببندد.
💠 اگر گاهی با هم روبرو میشدیم، از حرارت دیدارم صورتش مثل گل سرخ میشد، به سختی سلام میکرد و آشکارا از معرکه #عشقش میگریخت.
ابوالفضل هرازگاهی به داریا سر میزد و هر بار با وعده اتمام مأموریت و برگشتم به تهران، تار و پود دلم را میلرزاند و چشمان مصطفی را در هم میشکست و هیچکدام خبر نداشتیم این قائله به این زودیها تمام نمیشود که گره #فتنه سوریه هر روز کورتر میشد.
💠 کشتار مردم #حمص و قتل عام خانوادگی روستاهای اطراف، عادت روزانه #ارتش_آزاد شده بود تا ۶ ماه بعد که شبکه #سعودی العربیه اعلام کرد عملیات آتشفشان دمشق با هدف فتح پایتخت توسط ارتش آزاد بهزودی آغاز خواهد شد.
در فاصله ۱۰ کیلومتری دمشق، در گرمای اواخر تیرماه تنم از ترس حمله #تروریستهای ارتش آزاد میلرزید، چند روزی میشد از ابوالفضل بیخبر بودم که شب تا صبح پَرپَر زدم و همین بیقراریام یخ رفتار مصطفی را آب کرده بود که دور اتاق میچرخید و با هر کسی تماس میگرفت بلکه خبری از #دمشق بگیرد تا ساعتی بعد که خبر انفجار ساختمان امنیت ملی #سوریه کار دلم را تمام کرد.
💠 وزیر دفاع و تعدادی از مقامات سوریه کشته شدند و هنوز شوک این خبر تمام نشده، رفقای مصطفی خبر دادند نیروهای ارتش آزاد به #زینبیه رسیده و میدانستم برادرم از #مدافعان_حرم است که دیگر پیراهن صبوریام پاره شد و مقابل چشمان مصطفی و مادرش مظلومانه به گریه افتادم...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چطوری تلفنمون رو به موبایل امنِ کودک تبدیل کنیم؟
📱 قسمت اول مخصوص گوشیهای سامسونگ
👆🏼این ویدیو نکات کاربردی زیادی داره، لطفا برای پدر و مادرهایی که میشناسید، بفرستید
#کودک_اینترنت
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀