﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
🌺سلام بر امامی
که از پدر به من
مهربان تر است:
✨السلام علیک یا صاحب الزمان...✨
#سلام
#روزتونمهدوی
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
Tahdir-(www.DaneshjooIran.ir) joze16.mp3
3.95M
💢✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
🍃هرروز یک جزء از قرآن مجید
مهمـــان کتاب خداییم👌
#استادمعتزآقایی
#تلاوتجزءشانزدهم
#تحدیر
التماس دعا از همگی دوستان
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
💡قرآن راه زندگی
✅راهکارهای#زندگیموفق
در#جزءشانزدهمقرآنکریم
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
بانوی خاص🌹
🔗💜🔗💜🔗 ⚙ #مهارتهای_همسرداری ۲۷ فصل ششم {نوازش
🔗💜🔗💜🔗
⚙ #مهارتهای_همسرداری ۲۸
فصل ششم
{نوازش}
👈تا حالا دیدین وقتی #مردا به هم میرسن چطور احوالپرسی میکنن؟
👬به هم میگن: سلام، حالت خوبه؟ اوضاع چطوره؟ کار و بارت خوبه؟ با این گرونیها چیکار میکنی؟ و ...
🙋♀اما وقتی #خانوما به هم میرسن میگن : چطوری؟ حالت خوبه؟ بچه ها خوبن؟ با شوهرت چطوری؟ و...
💬خاطره یک استاد (از زبان خودش):
🔔یه روز سرکلاس، وسط تدریسم به دانشجوها استراحت دادم و گفتم: پنج دقیقه استراحت، همینطور که دانشجوها استراحت میکردن اونا رو زیر نظر داشتم.
🌀بعضی هاشون خیلی با هم صحبت میکردن. وقتی پنج دقیقه تموم شد، به دوتا از دانشجوهای پسر که خیلی باهم صحبت میکردن گفتم:
اگه واستون اشکالی نداره بگین بهم چی میگفتین⁉️ گفتن: استاد! چیز مهمی نبود.
👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆
⭕️ من مجدداً بهشون گفتم: من از این پرسشم یه هدفی دارم، بیزحمت بگین چی میگفتین؟ یکی از اونا گفت:
🔰استاد! داشتم به دوستم میگفتم: من قبل از اینکه بیام کلاس مجبور شدم یه مسیر طولانی رو پیاده روی کنم تا به دانشگاه برسم، توی این مسیر خیلی تشنه م شده بود، اما آب نبود.
🔺داشتم به دوستم میگفتم : اگه تو این مسیر یه سوپری بزنیم سود خوبی داره.
🔸بعد به طرف خانوما نگاه کردم و به چندتا دانشجوی که زمان استراحت زیاد صحبت میکردن، گفتم:
👈اگه امکانش هست شما هم بگین چی میگفتین؟ یکی از اونا گفت استاد این خانوم چندماهه ازدواج کرده، داشتیم ازش می پرسیدیم: مادرشوهر و همسرش تو عید اول براش چی آوردن؟
💡تونستین با این مثال اولین و مهمترین تفاوت روانشناسی زن و مرد رو حدس بزنین⁉️
ادامه دارد....
#نوازش {بخش دوم}
[ مهارتهای همسرداری ]
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨
✫⇠ رمان زیبای
#پسرک_فلافل_فروش
📌زندگینامه شهید محمدهادی ذوالفقاری...🍃🌹
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
بانوی خاص🌹
#پسرک_فلافل_فروش #قسمت13 #بازار #مهدي_ذوالفقاري_برادر_شهيد هادي بعد از دوراني كه در فلافلفروشي ك
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت14
#فتنه
سال ۸۸ از راه رسید. این سال آبستن حوادثی بود که هیچکس از نتیجه آن خبر نداشت! بحث های داغ انتخاباتی و بعد هم حضور حداکثری مردم، نقشه های شوم دشمن را نقش برآب کرد.
اما یکباره اتفاقاتی در کشور رخ داد که همه چیز را دستخوش تغییرات کرد. صدای استکبار از گلوی دو کاندیدای بازنده انتخابات شنیده شد. یکباره خیابان های مرکزی تهران جولانگاه حضور فرزندان معنوی بی بی سی شد!
هادی در آن زمان یک موتور تریل داشت. در بازار آهن کار می کرد. اما بیشتر وقت او پیگیری مسائل مربوط به فتنه بود. غروب که از سر کار می آمد مستقیم به پایگاه بسیج می آمد و از رفقا اخبار را می شنید.
هرشب با موتور به همراه دیگر بسیجیان مسجد راهی خیابان های مرکزی تهران بود. می گفت: من دلم برای اینها می سوزد، به خدا این جوان ها نمی دانند چه می کنند، مگر می شود تقلب کرد آن هم به این وسعت؟!
یک روز هادی، همراه سید علی مصطفوی (همسفر شهدا) به جلوی دانشگاه رفتند. جمعیت اغتشاش گران کم نبود. در جلوی دانشگاه پارچه سیاه نصب کرده و تصاویر کشته های خیالی اغتشاشگران روی آن نصب بود.
هادی و سیدعلی از موتور پیاده شدند. جرات می خواست کسی به طرف آنها برود. اما آنها حرکت کردند و خودشان را به مقابل تصاویر رساندند. یکباره تمام عکس ها را کنده و پارچه سیاه را نیز برداشتند.
قبل از اینکه جمعیت فتنه گر بخواهد کاری بکند، سریع از مقابل آنها دور شدند. آن شب بی بی سی این صحنه را نشان داد.
در ایام فتنه، یکی از کارهای پیاده نظام دشمن، که در شبکه های ماهواره ای آموزش داده می شد نوشتن اهانت به مسئولین و رهبر انقلاب بر روی دیوارها و ... بود.
هادی نسبت به مقام معظم رهبری بسیار حساس بود. ارادت او به ساحت ولایت عجیب بود. یادم هست چند ماه که از فتنه گذشت، طبق یک برنامه ریزی از آنسوی مرزها، همه اتهامات، که تا آن زمان به رییس جمهور وقت زده می شد به سمت رهبری انقلاب رفت!
آنها در شبکه های ماهواره ای تبلیغ می کردند که چگونه در مکان های مختلف بر روی دیوارها شعار نویسی کنید. بیشتر صبح ها شاهد بودیم که بر روی دیوارها شعار نوشته بودند.
هادی از هزینه شخصی خودش چند اسپری رنگ تهیه کرد و صبح های زود، قبل از اینکه به محل کار برود، در خیابان های محل با موتور دور می زد. اگر جایی شعاری علیه مسئولین روی دیوار می دید پاک می کرد.
یکی از دوستانش می گفت: یک بار شعاری را در گوشه ای از پل عابر دیده بود. به من اطلاع داد که یک شعار را در فلان جا فلان قسمت نوشته اند و من دارم می روم که پاکش کنم.
گفتم: آخه تو از کجا دیدی که اونجا شعار نوشته اند!؟
گفت: من هر شب این مناطق را چک می کنم، الان متوجه این شعار شدم.
بعد ادامه داد: کسی نباید چیزی بنویسد، حالا که همه مردم پای انقلاب ایستاده اند ما نباید به ضد انقلاب اجازه جولان دادن و عرض اندام بدهیم.
هادی خیلی روی حضرت آقا حساس بود. یک بار به او گفتم اگر شعاری ضد حکومت روی دیوار بنویسند و ما برویم پاکش کنیم چه سودی داره، چرا این همه وقت می گذاری تا شعار پاک کنی؟ این همه پاک می کنی، خُب دوباره می نویسند!
گفت: نه، این کسانی که می نویسند زیاد نیستند. اما می خوان اینطور جلوه بدهند که خیلی هستند. من اینقدر پاک می کنم تا دیگر ننویسند.
در ثانی اینها دارند یه مسئله که به قول خودشون به رییس جمهور مربوط می شه رو به حساب رهبری و نظام می گذارند. اینها همه برنامه ریزی شده است.
#پسرک_فلافل_فروش
زندگینامه و خاطرات #طلبه_شهید_مدافع_حرم_محمدهادی_ذوالفقاری🌷
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀