#نکته🌹👌
❤️امام صادق علیه السلام:
آنکه برای #ظلمی که به ما وارد شده، اندوهگین باشد، نفَسش تسبیح و حزنش عبادت است👌
📖بحارالانوار، ج۴۲، ص۲۷۸
#شبتون_حسینی
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
بـے تـو تمــام قافیـہ ها لنـگ میزند
دنیا بہ شیشہے دل من سنگ میزند
ساعٺ بہوقٺ غربتتانگشتہ اسٺکوک
حالا مدام در دل من زنگ میزند 🥀
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سلام
#روزتونمهدوی
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
#مهارت_های_تربیت_فرزند
#لجبازی_در_کودک
🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹
قسمت1⃣
⬅️احتمال وجود دارد که اکثر والدین حداقل برای یک مدت کوتاهی هم که شده، داشتن فرزند لجباز را تجربه کرده باشند😢
⬅️وقتی کودک به مرحله ی لجبازی می رسد دیگر نوع رفتار کردن با او متفاوت و البته بسیار سخت می شود😔
⬅️ پس بهتر است که والدین و مربیان مهدهای کودک نحوه صحیح رفتار با کودک و تغییر رفتار را در آنها یاد بگیرند تا از به وجود آمدن یک کودک لجباز پیشگیری کنند👌
⬅️یکی از عوامل بسیار مهم که باعث می شود زمینه لجبازی در کودکان را فراهم کند، عدم شناخت صحیح از مراحل مختلف رشد کودکان است🧐
⬅️ وقتی که بدانیم در هر مرحله از رشد کودک نیاز به چه مسایلی دارد راحت تر می توانیم نیازهایش را تامین کنیم و حداقل یک پله بالا تر هستیم🤔
#ادامه_دارد
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
#آیات_زندگی🌹
❤️ فاِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرا ❤️
🍃 پس (بدان که به لطف خدا) با هر سختی البته آسانی هست.🍃
✨آیه ۵ سوره شرح ✨
#انس_کودکان_با_قرآن
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
🍂🍃
📚 رمانِ ژنرالهای جنگ اقتصادی
📝 اثرِ سیده زهرا بهادر
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
بانوی خاص🌹
#ژنرالهای_جنگ_اقتصادی #بر_اساس_واقعیت #قسمت_بیستم خیلی سوال و ابهام های زیادی توی ذهنم ب
#ژنرالهای_جنگ_اقتصادی
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_بیست_ویکم
اما هنوز جواب سوالهام رو نگرفته بودم بایدبا لیلا صحبت می کردم با تصمیمی که من گرفته بودم فکر میکردم این روزها آخرین روزهایی که لیلا رو می بینم...
نشستم کنارش احساس کردم خیلی بهش مدیونم.خیلی بیشتر از چیزی که شاید خودش فکر کنه...
کمی باهم حرف زدیم از تصمیمم که با خبرشد لبخند روی لبش و گشادی مردمک چشمهاش حسش رو قشنگ بهم منتقل کرد...
نمیدونم حکمتش چی بود اما تا اومدم دوباره ازش سوالم رو بپرسم خانم صادقزاده صداش زد!
تا بلند شد که بره، دستش رو کشیدم و گفتم: لیلا یه دقیقه فقط یه دقیقه!
من تصمیم خودم رو گرفتم و میدونم بهترین تصمیم و درسترین راه رو انتخاب کردم اما این سوال مغزم رو خورده، و هر چی دو دو تا چهار تا می کنم نمی تونم با خودم حلش کنم !
آخه این همه خانم ها سر کار هستن یعنی کار اشتباهی می کنن؟!
عجله ی رفتش پیش خانم صادق زاده ، با این سوال من انگار توی زمان متوقف شد!
نگاه عمیق و معنی داری بهم کرد و گفت: برای جواب سوالت، یه بزرگی حرف خیلی خوبی میزنه، که البته قبلش بگم منظوم شما نیستیاااا که بهت بر بخوره و بعدش، تن شوهرم رو تو قبر بلرزونی!اصل مطلبش مهمه که می گن:
یه "عدهای بد و یا کج فهمیدند؛
یک عدهای مغرض هم از این کج فهمی استفاده کردن؛ کأنّه یا باید زن، مادر خوب و همسر خوبی باشد یا باید در تلاشها و فعالیتهای اجتماعی شرکت کنه؛ قضیه اینطوری نیست؛ هم باید مادرِ خوب و همسر خوبی باشد، هم در فعالیت اجتماعی شرکت کنه.
فاطمهی زهرا (سلاماللهعلیها) نماد چنین جمعیه؛ جمع بین شئون مختلف. زینب کبری نمونهی دیگه ایشه ."
پس نرگس خانم منظور من از تمام حرفهایی که زدم این نبوده و نیست که، خانم کار یا فعالیت اجتماعی نکنه، اتفاقا باید حضور داشته باشن...!
اما... اما... نکته اش که خیلی مهمه و همین عزیز بزرگوار، در ادامه می گن اینکه:
دو شرط برای این فعالیت ها و اشتغال وجود داره؛ یکی تضمین فرد که وقتی شما شاغل شدی خانواده را فراموش نکنی!
دوم این که جامعه باید این شرایط را فراهم کنه که، امثال من و شما نشیم نیروی کار تحت هر شرایطی!
یه نکته ی مهم خانوادگی هم این وسط کامل محسوسه اون هم اینکه، این کار اقتصادی که خانم انجام میده جنبه ی حمایتی داشته باشه، نه پول خودمه...حق خودمه... خودم جون کندم... اصلا کی منت تو رو میکشه....خوبه دستم تو جیب خودمه و از این حرفها که اقتدار همسر رو پودر میکنه میره و دوباره قصه از اول...!
که اگه اینجوری باشه خودش و خانوادش از بین میره و نابود میشه اما در غیر این صورت نتیجه ی عکس داره حتی باعث دلگرمی و محبت بیشترم میشه!
ولی فعلا اولویت تو خانواده و همسر و بچه هات هستن که ضربه نخورن .....
بعد هم زد به شونم و گفت: نرگس دیگه خودت بهتر از من میدونی که شناخت اولویت ها خیلی مهمه!
و هر اولویتی به تناسب افراد فرق میکنه!
بعد هم با یه حالت تهاجمی شیرینی ادامه داد: الان هم اولویت من ، خانم صادق زاده است که اگه نرم با اجازه فردا تو با پای خودت و من با پای خانم صادق زاده از اینجا بیرون میریم!
همینطور که داشت می رفت گفتم: چه نکته سنج و دقیق و کار بلدی بوده این بنده خدا!
ولی به نظرم برو... برو... که از کار بیکار نشی خواهر، همچین کاری با چنین شرایطی که روی کره ی زمین پیدا نمیشه به قول گفتنی، گشتم نبود ، نگرد نیست....!
ادامه دارد...
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
با این ستاره ها راه گم نمیشود
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
#ژنرالهای_جنگ_اقتصادی
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_بیست_ودوم
لیلا همینطور که به سرعت قدم بر میداشت و می رفت سرش رو چرخوند به سمتم و گفت:خوشگله هست خوبم هست!
به قول نویسنده ی یه کتاب، حالا چون شما چیزی می خواستی و فکر میکردی رو پیدا نکردی، که دلیل نمیشه چنین چیزی کلا نباشه!
تو توی مسیر باش ان شاءالله سر وقتش پیداش می کنی!
و بعد با سرعت بیشتری به راهش ادامه داد...
برای خودم ابروهامو دادم بالا و توی دلم گفتم: چم... شاید....
اما مهم این بود که جواب دستم اومد و گره ذهنیم رو باز کرد، شاید به قول لیلا باید توی مسیر می بودم تا پیدا می کردم کار یا فعالیتی که نه به خودم ضربه بزنه، نه به خانوادم!!!
البته این موضوع توی شرایط فعلیم برای من اولویت نداشت و من دیگه خوب یاد گرفته بودم و می دونستم اولویت ها رو باید بشناسم!
برام مثل روز روشن بود که الان اولویتم به جمع و جور کردن زندگیمه، که از هم پاشیده بود و تازه داشت یه سر و شکل درست به خودش می گرفت....
اولویت با به آرامش روحی که مدتها نداشتمش بود...
اولویت به خانم خونه بودن...
اولویت با، مادر بودن برای بچه هام که این فرصت فقط تا یه زمانی خیلی کاربردیه و نباید ته مونده این فرصت رو هم از دست میدادم. اینها اولویت هایی بود که مجال فکر کردن به چیزهای دیگه رو بهم نمیداد!
اما... اما.. طبق معمول همه چی اونجوری که فکر میکنیم راحت و ساده نیست...
بعد از اینکه از سرکار اومدم بیرون باور نمیکردم قراره چه جوری بهم بگذره!
اوایلش کمی برام سخت بود...
البته یه کم بیشتر از یه کم سخت بود...!
بالاخره نوع مسئولیت سرکار با توی خونه فرق میکرد!
فرقی که همه ی خانم های شاغل خوب می فهمنن و برای هر کسی ممکنه یکدومش سخت تر باشه !
عادتها و سبک زندگی خودم و تغییرات محسوسی که توی این چند سال داشتم و سختی درست کردنش یه طرف!
از طرف دیگه هم، امان از حرفهای نیش دار دیگران که تا دیروز میگفتن چطور میتونی سرکار بری و بچه هات رو رها کنی!
و امروز به سبک دیگه ای که چطور دلت اومد کارت رو ول کنی و بچسبی به خونه!
شرایطم شرایط آسونی نبود...
خیلی روی خودم کار کردم، میدونستم برای بهتر شدن اطراف و اطرافیانم اول این خودمم که باید تغییر کنم، باید خوب باشم، صبور باشم و متمرکز روی اهدافم...
می دونستم این منم که تعیین می کنه دور و برم چه خبر باشه!
گفتنش برای خودمم قشنگ بود، اما عملش زمان می خواست و تمرین ....
حسابی درگیر بچه ها و کارهای خونه شده بودم...
گاهی برای اینکه از شدت فشار اطرافم کم کنم و سختی کارها رو نبینم سعی میکردم خودم لحظات رو شیرین کنم ...
هر دفعه توی خونه با کمک بچه ها یه تنوعی میدادم گاهی با درست کردن کیک و شیرینی که شدیدا بهش علاقه داشتم گاهی با ترشی ریختن، گاهی با تزئین و سفره آرایی حتی با همون ساده ترین امکانات خونمون...
محمد و بچه ها هم ذوق میکردن و این حس خیلی خوبی بود...
حدودا یک سالی از این ماجراها گذشت و آقا محمدم با تغییر جهت رفتار من و تلاش خودش حالا دیگه به جای اون یه نفر مجید آقا ، سه_ چهار نفر کمکش بودن و شاگرد داشت و تا غروب مشغول کار بود که.....
ادامه دارد....
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
با این ستاره ها راه گمنمیشود
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤