#مهارت_های_تربیت_فرزند
#وظایف_کودک_در_خانه
🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹
قسمت1⃣
🔰چگونه باید وظایف خانه را به عهده کودکان گذاشت⁉️
⬅️کارهای منزل از نظر والدین کارهایی کوچک و تکراری هستند که همیشه در خانه انجام می شوند، اما در نظر بسیاری از کودکان این کارها بسیار مشکل و ناخوشایندند و معمولا با بحث و جدل های زیادی همراه است🤨
⬅️برای واگذاری کارهای منزل به کودکان تان نکات زیر را در نظر بگیرید👌
✅کودکان را دست کم نگیرید: اغلب والدین کارهایی را که کودکان قادر به انجام شان هستند پایین تر از حد واقعی در نظر می گیرند😞
⬅️ آنها حتی ممکن است کارهایی را برای کودکانشان انجام دهند که خود آنها به خوبی قادر به انجامش هستند😏
✅وظایفی را واگذار کنید که مناسب سن کودکان باشد: اگر وظیفه ای که به او می دهید برای سنش مشکل باشد، ناامید و دلزده خواهدشد☹️
⬅️اما اگر کارها طوری باشند که کودک از عهده انجام آنها به خوبی برآید، به این ترتیب تشویق می شود و می خواهد کارهای بیشتری انجام دهد😄
✅به خاطر داشته باشید کلید کار «سادگی» است: کودکان خردسال عادت دارند به محدوده کوچکی توجه کنند😉
⬅️بنابراین انجام کارهایی را به او بسپارید که در یک محدوده کوچک باشد تا او را خسته نکند😍
✅دقیقا مشخص کنید انتظار دارید چه کاری انجام دهید: درواقع به او نشان دهید چگونه این کار را انجام دهد🧐
#ادامه_دارد
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
#بازی🤹♂
🔰وقتی قرار است کودک تان با بچه های دیگر بازی کند، سعی کنید با افرادی بازی کند که با آنها مشکلی ندارد👌
⬅️گاهی اوقات بچه ها با هم سن و سالان خودشان بهتر بازی می کند ولی گاهی آنها راحت تر می توانند با بچه های بزرگتر یا کوچکتر از خودشان بازی کنند☺️
✅ بنابراین بهتر است بچه ها نیز این مهارت را یاد بگیرند. چیزی که در این میان مهم تر از سن و سال بچه ها است، این است که آنها بتوانند با یکدیگر کنار بیایند😉
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
#اصول_نقاشی🎨
#تفسیر_نقاشی_کودک🧐
خانواده👨👩👧👦
🔰فاصله بین اشخاص نقاشی🤔
⬅️اعضای یک خانواده هماهنگ در نقاشی کودکان همیشه با هم و دست در دست هم نشان داده می شود😊
⬅️ نزدیک شدن دو یا چند شخصیت نشانگر انس و لذت واقعی آنها و یا تمایل کودک به آنها است😘
#ادامه_دارد....
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
🧒🏻👧🏻👶🏻فرزند بیشتر، تربیت راحت تر‼️
✅ بچه های زیاد به صورت خودکار وقت یکدیگر را پر میکنند. این نکته بسیار مهمی است.
♻️ یکی از دلایلی که بنده معتقدم تربیت فرزند بیشتر راحتتر است، از این رو است که بچه های زیاد، خانه را برای خودشان یک مهدکودک میکنند.
♻️ خواهش می کنم به این نکته توجه کنید .
کاش کمی عمیق تر به مسئله فرزندآوری توجه می کردیم و به این پرسش پاسخی متفکرانه میدادیم :
آیا برای فرزند دلبندمان هدیه ای بالاتر از یک انسان که برادر یا خواهر باشد وجود دارد⁉️
اگر بچه های بیشتری داشتیم آیا معضلی به نام اعتیاد به رسانه یا بازیهای رایانهای وجود داشت⁉️
🔰برگرفته از #کتاب #ایران_جوان_بمان، استاد #عباسی_ولدی
#فرزند_بیشتر
#فواید_فرزند_بیشتر
#فرزندآوری
#فرزندآوری_و #افزایش_فرزند
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
🏴🏳🏴🏳🏴🏳
با عرض سلام خدمت اعضای محترم کانال
با توجه به فرا رسیدن ایام سوگواری سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین علیه السلام
چند شب به جای رمان، خاطرات شهدای جنگ تحمیلی و شهدای مدافع حرم رو خواهیم داشت
سپاس از همراهی شما بزرگواران
🏴🏳🏴🏳🏴🏳
▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️
#خاطرات_شهدا
🔹قبل از شهادتش بارها به من گفته بود: من که شهید شدم، مرا باید از روی پا بشناسید. من دوست دارم مثل امام حسین(ع) شهید شوم. چند بار هم گفته بود: اگر یک وقت آمدند و گفتند که حاجی توی بیمارستان است، شما بدانید کار تمام شده است و من شهید شدهام.
🔸همین طور هم شد. آن روز در خانهی مادرم بودیم که اعلام کردند: فردا تشییع جنازهی هفت شهید عملیات کربلای پنج در زنگی آباد انجام میگیرد. من به مادرم گفتم: «احتمال زیاد دارد که حاج یونس خودش را برای تشییع جنازه شهدا برساند.» به خانهی خودمان رفتم. اتاق را جارو کردم. کتری را هم پر از آب کردم و روی چراغ گذاشتم. بعد با مادر حاج یونس، اتاق را مرتب کردیم و به خانهی مادرم آمدیم.
🔹مادر حاج یونس گفت: «من دلم گرفته، میخواهم بروم بیرون تا ببینم بلندگوها چه میگویند.» بعد با عصا بلند شد و بیرون رفت. من هم کارهای فاطمه را کردم و توی روروک گذاشتم و آمدم بیرون. چند لحظه به اتاق برگشتم که چادرم را بردارم و با فاطمه به مسجد برویم. همین که آمدم، دیدم کسی فاطمه را بغل کرده است و صورتش را میبوسد. خوشحال شدم.
🔸در دلم گفتم: حتما حاج یونس برگشته و خودش را به تشییع جنازهی شهدا رسانده، امّا حاج یونس نبود. دو تا از دوستانش بودند ، وقتی مرا دیدند، رنگشان عوض شد. احوال پرسی کردم و از حاجی خبر گرفتم. پیش خودم فکر کردم که حاج یونس دوستانش را راهی کرده تا زودتر از خودش پیش ما بیایند تا عکس العمل ما را از دور ببیند و خودش حتماً جایی قایم شده است.
🔹حاج حسین مختارآبادی گفت: «حاجی زخمی شده؛ آوردنش کرمان.» یکهو دلم ریخت. قبل از شهادتش بارها به من گفته بود: «اگر کسی آمد و گفت که من زخمی شدهام و مرا به کرمان آوردهاند، شما بدانید که من شهید شدهام.» به حاج حسین گفتم: «پس حاجی شهید شد؟!» حاج حسین گفت: «نه، علی شفیعی شهید شده.» گفتم: «حاجی هم شهید شده.» گفت: «نه، علی اکبر یزدانی شهید شده.» من دیگر عکس العملی نشان ندادم.
🔸به خانه برگشتم، کنار شیر آب رفتم و سرم را انداختم پایین. اشک از چشمانم سرازیر شده بود نمیدانم چقدر گذشت که یک ماشین جلوی خانه نگه داشت و خانمی از آن پایین آمد .مادرم بنا کرد به گریه کردن و زدن خودش. فریاد میزد حاجی شهید شده. حتما حاجی شهید شده.
🔹آن خانم میگفت: «نه، زخمی شده. ما آمدهایم شما را ببریم پیش حاج یونس.» راست میگفتند. میخواستند ما را پیش حاجی ببرند. ساعت حدود 9 شب بود که ما را به ستاد معراج شهدا بردند. ما را برای دیدن جنازهی حاج یونس بردند. وقتی به معراج شهدا رفتیم، دیدیم تابوت حاج یونس را بر عکس تابوتهای دیگر گذاشتهاند. روی جنازه را که باز کردند، به جای سر حاجی پاهایش بود. من پارچه را کنار زدم. پاهای حاج یونس بود. همیشه به شوخی به من می گفت: هر وقت من شهید شدم، اگر سر نداشتم که هیچی! اگر سر داشتم، میآیی مرا میبینی، دستی روی سر و فکل من می کشی! بعد هم یک عکس از من بردار و پیش خودت نگه دار.
🔸امّا نگذاشتند که من سر حاجی را ببینم. فردایش فهمیدم که حاجی سر و صورت نداشت. من دست کشیدم روی پاهای حاجی. مصطفی، پسرم، هم بود. میدانید که چشمهایش ضعیف است. دست کشیدم روی پاهای پدر شهیدش و کشیدم به صورتش و چشمهایش. فاطمه هم بود عقلش نمیرسید که پاهای پدرش را ببوسد. کوچک بود. دست های را کشیدم روی پاهای حاجی و کشیدم روی دست و صورت بچّه هایم. خودم هم پاهایش را بوسیدم. او به آرزویش رسیده بود. همیشه در دعاهایش می گفت:- خدایا، اگر من توفیق شهادت داشتم، دوست دارم مثل امام حسین شهید بشوم.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
📎فرماندهٔ تیپ امام حسین لشگر ۴۱ثارالله
#سردارشهید_حاحیونس_زنگیآبادی🌷
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤