eitaa logo
بانوی خاص🌹
535 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
19 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 کانال بانوی خاص ❤️همسرداری 👩‍🏫فرزند پروری 🏠خانه داری احکام و مطالب متفرقه سوالات مشاوره کاملا رایگان تبادل و ارتباط با ادمين: @delaram7645 لينك كانال👇 https://eitaa.com/joinchat/1265893419C1fe8b5bb94
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽❣ ❣﷽ زمین رو به روشنایی🌤 می رود 💥ولی دل هاے ما❤️ هنوز از بیرون نیامده دیر نشود تنها روشنی بخش دلهاے💖 اهل زمیـ🌏ـن 🌺 🏴🏴 ─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─        اینجا🔚بانــــــوی خـــ🖤ــاص😌باش👇 🖤 @Banoye_khaass 🖤
بچه های تک فرزند، به علت اینکه زیاد، مرکز توجه هستند آسیب می بینند و دچار مشکلات رفتاری میشوند بچه ها در کنار هم که باشند رشد می کنند و شخصیت آنان در اوج اختلافاتشان شکل می گیرد. ─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─        اینجا🔚بانــــــوی خـــ🖤ــاص😌باش👇 🖤 @Banoye_khaass 🖤
🔴 💠 داخل کپسول، است اما پوشش کپسول، خوردن آن را آسان کرده و مانع احساس تلخی آن توسط می‌شود. 💠 در زندگی مشترک باید سعی کنیم تذکرمان به همسر، باشد. 💠 اگر لازم شد گاهی به همسرتان جدی دهید، اولاً حتی‌المقدور تذکر خود را نکنید بلکه خیلی کوتاه بیان کنید تا زمینه پذیرش در همسرتان ایجاد شده و زمینه در او کمرنگ شود. 💠 ثانیاً تذکر خود را خیلی و با ژست مهربانانه بیان کنید تا آن‌، برای همسرتان گردد. ─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─        اینجا🔚بانــــــوی خـــ🖤ــاص😌باش👇 🖤 @Banoye_khaass 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
 پنجشنبه ها، دلتنگی جور دیگری است دلتنگ کسانی می شوی؛ که نبودنشان عمیق تر از بودن خیلی هاست... باید بنشبنی گوشه ای و با نداشته هایت خلوت کنی، و بین اشک و لبخندهایت جای خالی آنها را به آغوش بکشی... به یاد عزیزان آسمانیمان بخوانیم فاتحه مع الاخلاص و الصلوات 🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و 🌸 آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ ─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─        اینجا🔚بانــــــوی خـــ🖤ــاص😌باش👇 🖤 @Banoye_khaass 🖤
🔑🔑🔑 🔹️الگویی شایسته‌ برای فرزندان‌تان باشید 🔸️کودکان با نگاه کردن به رفتار پدر و مادر از آنها می‌آموزند. 🔸️اینکه الگوی رفتار مناسب، محترمانه و خوب باشید خیلی بهتر جواب می‌دهد تا اینکه بخواهید آنها را با حرف‌های‌تان تربیت کنید. ─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─        اینجا🔚بانــــــوی خـــ🖤ــاص😌باش👇 🖤 @Banoye_khaass 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۲۵ ۳۱ "وظایف هنگام بارداری" 🌷بسم الله الرحمن الرحیم ببینید بزرگواران در مورد اعمال قبل بارداری نکاتی رو که اجازه داشتیم رو خدمتتون عرض کردیم ✔️✔️ مواردی هم هست که می تونید در کتاب ریحانه ی بهشتی و کتاب مفاتیح الحیاه آقای جوادی آملی حفظه الله مطالعه کنید و عملی کنید ✅✅ در روایت هست که وقتی زنی باردار میشه و فرزندش بدنیا میاد خدواند تمام گناهانش رو می بخشه 👌👌 البته یه نکته رو بگم ان شاءالله این مباحث باعث بشه که بعد ۴۰ روز دیگه بزرگواران مباحث رو عملی کنند👌👌 یکی از تفاوت هایی که دنیای اسلام با دنیای غرب داره در مورد حقوق زن هستش👌👌 دنیای غرب اصلا برای زن ارزش قائل نیست و فقط ادعا و دروغ می گوید❌ اما فرهنگ اسلام برای زن ارزش و احترام قائل هست ✅✅ حتی احترامی فراتر از پدر 😍 شما نگا کنید در روایت هست که پیغمبر فداش بشم سه بار سفارش به مادر کرده و یکبار به پدر ✔️✔️ حالا عده ای از خانم ها می گن که ماهم می خواهیم شهیده بشیم چکار کنیم؟؟ روایت می فرماید زن در دوران بارداری همچون مجاهد فی سبیل الله هستش ✅✅ بعضی از خانم ها از دوران بارداری می ترسند برای اینکه این ترس و اضطراب از بین بره بذارید روند شکل گیری جنین رو توضیح بدیم ✔️✔️ قرآن کریم می فرماید: "ولقد خلقنا الانسان من سلاله من طین؛ ثم جعلناه نطفه فی قرار مکین، ثم خلقناه نطفه فی علقه ....." 🌷🌷 ماه اول 👈 ماه قلب است❤️ در چهار هفته ی اول زندگی جنین قلب وی به فعالیت می افتد ✅✅ ماه دوم 👈 ماه چهره است در ماه دوم اعضای بدن بصورت جوانه هایی ظاهر می شود و کم کم چهره شکل می گیرد 👌👌 چه خوبه که مادر همیشه با وضو باشه از خوردن غذاهای حرام پرهیز کنه و عصبی نشه 🚫🚫 ماه سوم 👈 ماه تارهای صوتی هست البته به این معنی نیست که کودک بتونه حرف بزنه❌ ماه چهارم 👈 ماه رویش مو ماه پنجم 👈 ماه حرکت ماه ششم 👈 ماه عضلات ماه هفتم👈 ماه اعصاب ماه هشتم👈 ماه زیبایی و ماه نهم 👈 ماه تولد کودک است 😍😍 وصلی الله علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم التماس دعای فرج و شهادت👌🌷✋ ─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─        اینجا🔚بانــــــوی خـــ🖤ــاص😌باش👇 🖤 @Banoye_khaass 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸 *﷽ 🌸🍃 خبر داده بود کرکوک را رد کرده و نمی‌تواند از مسیر موصل به تلعفر برسد. از بسته بودن راه‌ها گفته بود، از تلاشی که برای رسیدن به تلعفر می‌کند و از فاطمه و همسرش که تلفن خانه‌شان را جواب نمی‌دهند و تلفن همراه‌شان هم آنتن نمی‌دهد. 💠 عمو نمی‌خواست بار نگرانی حیدر را سنگین‌تر کند که حرفی از حرکت داعش به سمت آمرلی نزد و ظاهراً حیدر هم از اخبار آمرلی بی‌خبر بود. می‌دانستم در چه شرایط دشواری گرفتار شده و توقعی نداشتم اما از اینکه نخواست با من صحبت کند، دلم گرفت. دست خودم نبود که هیچ چیز مثل صدایش آرامم نمی‌کرد که گوشی را برداشتم تا برایش پیامی بفرستم و تازه پیام عدنان را دیدم. همان پیامی که درست مقابل حیدر برایم فرستاد و وحشت حمله داعش و غصه رفتن حیدر، همه چیز را از خاطرم برده بود. 💠 اشکم را پاک کردم و با نگاه بی‌رمقم پیامش را خواندم :«حتماً تا حالا خبر سقوط موصل رو شنیدی! این تازه اولشه، ما داریم میایم سراغ‌تون! قسم می‌خورم خبر سقوط آمرلی رو خودم بهت بدم؛ اونوقت تو مال خودمی!» رنگ صورتم را نمی‌دیدم اما انگشتانم روی گوشی به وضوح می‌لرزید. نفهمیدم چطور گوشی را خاموش کردم و روی زمین انداختم، شاید هم از دستان لرزانم افتاد. 💠 نگاهم در زمین فرو می‌رفت و دلم را تا اعماق چاه وحشتناکی که عدنان برایم تدارک دیده بود، می‌بُرد. حالا می‌فهمیدم چرا پس از یک ماه، دوباره دورم چنبره زده که اینبار تنها نبود و می‌خواست با لشگر داعش به سراغم بیاید! اما من شوهر داشتم و لابد فکر همه جایش را کرده بود که اول باید حیدر کشته شود تا همسرش به اسیری داعش و شرکای درآید و همین خیال، خانه خرابم کرد... ✍️نویسنده:   ─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─        اینجا🔚بانــــــوی خـــ🖤ــاص😌باش👇 🖤 @Banoye_khaass 🖤
🍃🌸 *﷽ 🌸🍃 ✍️ 💠 برای اولین بار در عمرم احساس کردم کسی به قفسه سینه‌ام چنگ انداخت و قلبم را از جا کَند که هم رگ‌های بدنم از هم پاره شد. در شلوغی ورود عباس و حلیه و گریه‌های کودکانه یوسف، گوشه اتاق در خودم مچاله شده و حتی برای نفس کشیدن باید به گلویم التماس می‌کردم که نفسم هم بالا نمی‌آمد. 💠 عباس و عمو مدام با هم صحبت می‌کردند، اما طوری که ما زن‌ها نشنویم و همین نجواهای پنهان، برایم بوی می‌داد تا با صدای زهرا به حال آمدم :«نرجس! حیدر با تو کار داره.» 💠 شنیدن نام حیدر، نفسم را برگرداند که پیکرم را از روی زمین جمع کردم و به سمت تلفن رفتم. پنهان کردن اینهمه وحشت پیش کسی که احساسم را نگفته می‌فهمید، ساده نبود و پیش از آنکه چیزی بگویم با نگرانی اعتراض کرد :«چرا گوشیت خاموشه؟» همه توانم را جمع کردم تا فقط بتوانم یک کلمه بگویم :«نمی‌دونم...» و حقیقتاً بیش از این نفسم بالا نمی‌آمد و همین نفس بریده، نفس او را هم به شماره انداخت :«فقط تا فردا صبر کن! من دو سه ساعت دیگه می‌رسم ، ان شاءالله فردا برمی‌گردم.» 💠 اما من نمی‌دانستم تا فردا زنده باشم که زیر لب تمنا کردم :«فقط زودتر بیا!» و او وحشتم را به‌خوبی حس کرده و دستش به صورتم نمی‌رسید که با نرمی لحنش نوازشم کرد :«امشب رو تحمل کن عزیزدلم، صبح پیشتم! فقط گوشیتو روشن بذار تا مرتب از حالت باخبر بشم!» ✍️نویسنده:   ─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─        اینجا🔚بانــــــوی خـــ🖤ــاص😌باش👇 🖤 @Banoye_khaass 🖤