eitaa logo
بانوی خاص🌹
412 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
19 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 کانال بانوی خاص ❤️همسرداری 👩‍🏫فرزند پروری 🏠خانه داری احکام و مطالب متفرقه سوالات مشاوره کاملا رایگان تبادل و ارتباط با ادمين: @delaram7645 لينك كانال👇 https://eitaa.com/joinchat/1265893419C1fe8b5bb94
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به انتظار لبخندی نشسته ایــم که عطرش دنیا را بهشت می کند پای هر گلــی که میرسیم؛ عطر نگاهت را بو می کشیم😍 هیچ گلی اما عطر نگـاهِ تو را نــــــدارد..و نــــخواهد داشت...☝️ 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 💚 🌙 ─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─        اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇 🎀 @Banoye_khaass 🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بانوی خاص🌹
🔰میخوام یه سؤال ازتون بپرسم. آیا متوجه اولین تفاوت مهم زن و مرد در قالب این داستان شدین⁉️ عجله ای
اگه یادتون باشه دیروزازتون یه سوال پرسیدم بیشتر عزیزان جوابهاشون رو فرستاده بودن ✅ بله کاملا درسته. خداوند تو وجود مردا خصوصیاتی قرار داده که دوست دارن . (ع) : ✨اگر زن، تو را صاحب اقتدار ببیند بهتر از آن است که تو را در حال شکستگی و ضعف ببیند✨ ..
⃣1⃣ ❤️بسم الله الرحمن الرحیم عزیزان! ⭕️اقتدار دو معنی صحیح و غلط داره، ❌معنای غلط : حرف به کرسی نشوندن؛ داد زدن؛ با ایجاد ترس، دیگران رو مطیع خود کردن؛ زور بازو و صدای بلند به رخ دیگران کشیدن. 🗣😡😤😠 👈 بذار ساده تر بگم... بعضی مردا فکر میکنن اگه زن و بچه شون از اونا حساب ببرن و بترسن و سریع دستوراتشون رو اجرا کنن، اون وقته که به اقتدار رسیدن. ✅ اما بر اساس معنای صحیح، مردی مقتدره که برای خونواده ش یه سایبون و تکیه گاه باشه، خودش آفتاب بخوره و نذاره آفتاب رو خونواده ش بیفته. ✔️ پرقدرت، باجرأت و مستقل باشه. حضورش به خونواده ش آرامش بده و اونا با وجود اون هیچ ترس و اضطرابی به خودش راه ندن. 😌💪😎 🔰خداوند میفرماید: مردان سرپرست و نگهبان زنانند، بخاطر برتریهایی که خداوند برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است، 📌و از این جهت که هزینه ی اداره ی زنان را به عهده دارند. ..
📌 عزیزان مبحث امروز خیلی مبحث مهمیه💯 ✔️ ما همیشه باید مشکلات رو ریشه شونو پیدا کنیم و اونا رو از ریشه حل کنیم وگرنه باید حالا حالاها با اونا دست و پنجه نرم کنیم! 👈 یکی از ریشه های اصلی مشکلات خونوادگی تصور اشتباه از است، ⭕️ لطفا مطالب امروز و دیروز رو با دقت بخونید ... حتی شده چندبار بخونید تا کاملا براتون حل بشه!☺️🌷 🕊 ─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─        اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇 🎀 @Banoye_khaass 🎀
👌همراهان عزیز میتونید آقاتون رو هم عضو کانال کنید تا اونا هم از مطالب استفاده کنند و اقتدار صحیح رو اگه خدایی نکرده بلد نیستن یا نمیدونن یاد بگیرن تا هر دوتون با هم و در کنار هم به شیرین شدن زندگیتون کمک کنید😉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
+میخوامــ یه چیزے بهتــ بگم🍃 -جانم بگو🌙 +همه چیز منـے، خبــ؟💜 -خوبــ🌸 +همه چیزمو هیچوقتــ ازم نگیر😌 💙❣💙 ─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─        اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇 🎀 @Banoye_khaass 🎀
11.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دلیل بدحجابی زنها چیست؟ 🔻داستان شوهر خواهر شهید بهشتی که به خاطر چشم چرانی مامور گذرنامه قید زیارت کربلا را زد! اهل کاروان گفتند: حاضریم ثواب زیارت رفته‌مان را با ثواب زیارت نرفته شما عوض کنیم! 🔴 ─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─        اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇 🎀 @Banoye_khaass 🎀
هدایت شده از بانوی خاص🌹
💥 برگرفته از حوادث خرداد تا شهریور سال ۱۳۹۳ در شهر آمرلی عراق بود که با خوشه چینی از خاطرات مردم مقاوم و رزمندگان دلاور این شهر، به ویژه فرماندهی بی‌نظیر سپهبد شهید در قالب داستانی عاشقانه روایت شده است. نویسنده : فاطمه ولی نژاد ─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─        اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇 🎀 @Banoye_khaass 🎀
💠 و همین جسارت عدنان برایش دردناک‌تر از بود که صورتش سرخ شد و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، پاسخ داد :«اون شب که اون نامرد بهت زنگ زد و می‌کرد من می‌شنیدم! به خودم گفت می‌خوام ازت فیلم بگیرم و بفرستم واسه دخترعموت! به‌خدا حاضر بودم هزار بار زجرکشم کنه، ولی با تو حرف نزنه!» و از نزدیک شدن عدنان به تیغ غیرت در گلویش مانده و صدایش خش افتاد :«امروز وقتی فهمیدم کشونده بودت تو اون خونه خرابه، مرگ رو جلو چشام دیدم!» و فقط مرا نجات داده و می‌دیدم قفسه سینه‌اش از هجوم می‌لرزد که دوباره بحث را عوض کردم :«حیدر چجوری اسیر شدی؟» 💠 دیگر به ورودی شهر رسیده و حرکت ماشین‌ها در استقبال مردم متوقف شده بود که ترمز دستی را کشید و گفت :«برای شروع ، من و یکی دیگه از بچه‌ها که اهل آمرلی بودیم داوطلب شناسایی منطقه شدیم، اما تو کمین داعش افتادیم، اون شد و من زخمی شدم، نتونستم فرار کنم، کردن و بردن سلیمان بیک.» از تصور درد و که عزیز دلم کشیده بود، قلبم فشرده شد و او از همه عذابی که عدنان به جانش داده بود، گذشت و تنها آخر ماجرا را گفت :«یکی از شیخ‌های سلیمان بیک که قبلا با بابا معامله می‌کرد، منو شناخت. به قول خودش نون و نمک ما رو خورده بود و می‌خواست جبران کنه که دو شب بعد فراریم داد.» 💠 از که عشقم را نجات داده بود دلم لرزید و ایمان داشتم از کرم (علیهم‌السلام) حیدرم سالم برگشته که لبخندی زدم و پس از روزها برایش دلبرانه ناز کردم :«حیدر نذر کردم اسم بچه‌مون رو حسن بذاریم!» و چشمانش هنوز از صورتم سیر نشده بود که عاشقانه نگاهم کرد و نازم را خرید :«نرجس! انقدر دلم برات تنگ شده که وقتی حرف می‌زنی بیشتر تشنه صدات میشم!» دستانم هنوز در گرمای دستش مانده و دیگر تشنگی و گرسنگی را احساس نمی‌کردم که از جام چشمان مستش سیرابم کرده بود. 💠 مردم همه با پرچم‌های و برای استقبال از نیروها به خیابان آمده بودند و اینهمه هلهله خلوت عاشقانه‌مان را به هم نمی‌زد. بیش از هشتاد روز در برابر داعش و دوری و دلتنگی، عاشق‌ترمان کرده بود که حیدر دستم را میان دستانش فشار داد تا باز هم دلم به حرارت حضورش گرم شود و باور کنم پیروز این جنگ ناجوانمردانه ما هستیم. ✍️نویسنده: ─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─        اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇 🎀 @Banoye_khaass 🎀