eitaa logo
بانوی تراز
1.2هزار دنبال‌کننده
27.8هزار عکس
3.9هزار ویدیو
14 فایل
تنها گروه جهادی تخصص محور با حضور بانوان کنشگر اجتماعی در کشور..... @ciahkale ... ادمینمون هستن - ناشناسمون https://daigo.ir/secret/1326155415. . .
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♡•• درونِ‌مــا زِتُـویـڪ دَمـ نمۍشودخـالـۍ..💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
کفران نعمت کردم ببخش آقا_۲۰۲۳_۰۹_۰۴_۰۷_۴۵_۲۹_۳۷۰.mp3
8.79M
♡•• رفیق‌اربعین‌فصلِ‌غم یادته .🖤 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
❣ رفیق جانم از ناملایمات زندگی نترس درد تورا قویتر می کند اشک تو را شجاعتر می کند و قلب شکسته تو را عاقل تر می کند💕 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
‌ 🍃 باید شجاع بود و از هر آنچه که آزارت می‌دهد، دل کند. باید رها کرد و به‌ جای نگرش و تفکر در رفتارها، مسیر را تغییر داد و دست کشید از هر آنکه و هر آن‌ چیزی که سهمت نیست! دنیا بیش از این فرصتی دوباره نمی‌دهد و زمان دیگر برای کش دادنِ اشتباهات، کفایت نمی کند، باید رفت ، باید آرامش را جستجو کرد...≽ https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انسان شناسی 93.mp3
11.73M
🌱انسان شناسی ۹۳ 🌱استادشجاعی 🌱شهیدآوینی 🌱استادپناهیان ✦ عشق، وحدت می‌آفریند ❗️ عاشق که می‌شوی، همه جا فقـــط تو هستی و او ... و دیگر هیچ! وسطِ همه‌ی شلوغی‌ها و رفت و آمدها، چیزی نه قلبت را می‌دزدد و نه فکرت را! ✦ برای عاشق، فقط همان یک نفر مهم است و... تمام! او برایش بماند... بقیه را بی خیال! چگونه می‌توان به مقام "بی‌خیالِ همه" رسید!🌻 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 قصه شب👇👇👇👇👇👇👇
🌹فصل چهاردهم 🌱برگ سی و هشتم صبحانه می خوردیم که پدربزرگ گفت:《نمی خواهی بروی نرو. حتی اگر پول آنچه را برده اند ندهند،مهم نیست. 》 امّ حباب برایمان شیر ریخت. لب ها را به هم فشرده بود. توی فکر که بود،این کار را می کرد. ببین ابونعیم!ببین چطور با اشتها غذا می خورد!قنواء این بچه را سرگرم می کند. تو حاضربودی چند بدهی تا گروهی دلقک و شعبده باز،این بچه را سرگرم‌کنند؟دارالحکومه،مفت و مجانی نمایشی راه انداخته،برای گرم کردن سر شوریده این بچه.این کجایش بد است؛بگذار برود تا بفهمد دنیا فقط مغازه و طلا و جواهر نیست. پدربزرگ چشم غره ای تحویلش داد. هاشم را با حرف هایت گمراه نکن!ما که نمی دانیم آنها چه نقشه ای دارند. امّ حباب خم به ابرو نیاورد. چه نقشه ای آقا!یک دختر بچه از خود راضی می خواهد به پدرش یا به یکی دیگر نشان دهد که چه جوان زیبایی را به تور زده. همین!تمام این نمایش برای همین است و بس. ببینید من کی گفتم! پدربزرگ لقمه ای را که گرفته بود،توی سفره انداخت. پناه بر خدا!ما داریم کجا می رویم؟!دنیا برعکس شده. اول یک دختر بچه زیبا و فتنه انگیز،سر زده به مغازه می آید و زندگی و آسایش ما را بهم می ریزد. یعد یک دختر بچه بازیگوش و آب زیره کاه،پای ما را به دارالحکومه باز می کند و خط و نشان می کشد. حالا هم یک پیرزن پر حرف،برایمان صغرا کبرا می چیند. خدایا خودت به دادمان برس!کار دنیا افتاده دست یک مشت دختر بچه و پیرزن! امّ حباب دیگر حرفی نزد و سفره را جمع کرد. پدربزرگ پیش از رفتن،دست روی شانه ام گذاشت و گفت:《خودت تصمیم بگیر. اگر به دارالحکومه رفتی،سعی کن بیش از همیشه هوشیار باشی!من تو را به خدا می سپارم!》 من فقط به حماد فکر می کردم. برای همین می خواستم به دارالحکومه برگردم. مقابل سندی که ایستادم،دیگر از اضطراب و کنجکاوی روز قبل،در من اثری نبود. سندی برخاست و با تکان دادن سر ونشان دادن دندان‌های پوسیده اش به من خوش آمد گفت. در همان حال،سه ضربه به در زد. بدون توجه به اطراف،به آبنما نزدیک شدم. حس می کردم از پنجره‌های دارالحکومه به من نگاه می کنند. مگس های سمجِ مخصوص آن باغ،به سراغم آمدند. کسانی که روی پله‌ ها انتظار می کشیدند،بی اختیار به احترام من برخاستند. فکر کردند از صاحب منصب های دارالحکومه ام که چنان آزاد و بی پروا به طرف ایوان ورودی می روم. تنها امینه در اتاق بود. داشت آیینه را گرد گیری می کرد. صندوقی چوبی و مُنبت کاری شده،گوشه ای گذاشته شده بود. اتاق تفاوت دیگری با روز قبل نداشت. برای کار من،جای دیگری در نظر گرفته شده؟ امینه به صندوق اشاره کرد. بنا به دستور بانویم قنواء در همین اتاق مشغول به کار خواهید شد. آنچه از وسایل و ابزار احتیاج دارید،در این صندوق است. به صندوق نزدیک شدم تا بازش کنم. قفل بود.کلیدش کجاست؟ نمی دانم. چیزی به من نگفته اند. دو خدمتکار،آن را آوردند و بدون هر توضیحی رفتند. شاید فراموش کرده اند قفل را باز کنند. لبه سکو نشستم و انبه رسیده ای را گاز زدم. بگویید بیایند قفل را باز کنند ‌هر چه زودتر کارم را شروع کنم،زودترهم تمام می شود. تعظیم کرد و به شمعدان نقره ایِ روی طاقچه که چند شمع کافوری روی شاخه های آن بود،دستمال کشید. تا دقيقه‌ای دیگر می روم. کنار پنجره رفتم‌.به رودخانه و پل نگاه کردم. چشم انداز بی نظیری بود. دوست داشتم اتاقم چنین چشم اندازی داشته باشد. امروز با بانویت قنواء چه نمایشی ترتیب داده اید؟🍂 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا