🌸 امام حسین (علیهالسلام) :
چون پیشامد سختی بر عاقل در رسد، غم را با دوراندیشی میرانَد و درگاه عقل را برای چاره جویی میکوبد.
📚 نزهه الناظر، ص۸۴
#کلام_معصوم
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🔰پرسش و پاسخ؛
⁉️سوال:
🖌با فرزند #لجباز و بچهای که دیگران را #اذیت میکند چه باید بکنیم؟
علت های آزار بچه ها:
1️⃣الگوی غلط:
گاهی اوقات بچه ها در معرض بازی ها و فیلم و سریال هایی قرار میگیرند که در آنها صحنه های خشونت بار وجود دارد🧟♂️ ، این بچه ها این حرکات را روی دیگران پیاده میکنند .
لذا باید توجه کنیم که بچه ها در معرض #الگوهای غلط قرار نگیرند.👀
2️⃣گاهی خود ما در خانه به بچهها #فشار_عصبی وارد میکنیم.
مثل پدر و مادرهایی که متوقعانه با بچه برخورد میکنند، یا پدر و مادرهایی که امر و نهی زیادی دارند و یا پدر و مادرهایی که گاهی بچه هارا سرزنش میکنند، خروجی آنها بچه هایی مانند یک دیگ که به نقطه جوش رسیده و منفجر شده هستند که سر ریز آن میشود اذیت دیگران🤺 .
لذا ما باید #فضای_خانه را فضایی آرام قرار بدهیم . بچه ها در محیط آرام که قرار میگیرند مانند رود خروشانی هستند که به دریا میریزند و آرام میگیرند🌊.
ما در خانه باید تلاش کنیم رفتاری داشته باشیم که دچار تنش با انها نشویم.👨👩👧👦
3️⃣ بیکاری بچه ها :
هرچه بچه ها فرصت بیکاری بیشتری داشته باشند و هرچه ما #برنامه_ریزی کمتری برای وقت آزاد انها داشته باشیم ، بیشتر منجر به #رفتارهای_پرخاشگرانه در کودک میشود .
لذا وقت آنها را باید به شکل صحیح پر کنیم.🚲⛲️
#جان_شیرینم
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎯راه نفوذ به قلب همسر
#همسرانه
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🔴 #شفّاف_و_متواضعانه
💠 دوستی میگفت صبح زود بخاطر کار اداری وارد ادارهی مربوطه شدم سالن اداره #شلوغ بود و کار ارباب رجوع کُند پیش میرفت دو سه ساعتی داخل صف بودم صدای زمزمهی اعتراض از داخل صف کم و بیش به گوشم میخورد با خود گفتم خدا به خیر کند اگر همین جور پیش برود صدای #اعتراض مردم بلند خواهد شد در همین لحظه درب اتاق مدیر باز شد آقای #مدیر آمد و رفت بالای یک صندلی ایستاد و بدون مقدّمه و با لحنی متواضعانه گفت: "من خاک کف پای همهی شما هستم، من شرمندهی شما شدم، سیستم کامپیوتر اداره امروز مشکل پیدا کرده و از صبح زود، سخت پیگیرم تا #شرمندهی شما مردم عزیز نشوم از همهی شما عذرخواهی میکنم و از همهی شما میخواهم بخاطر کوتاهی امروز #حلالم کنید! ..." به طرز عجیبی جوّ سالن تغییر کرد و کم و بیش، آرامش را در چهرهی مردم میدیدم دیگر کسی اعتراض جدّی نمیکرد ...
💠 چه خوب است در زندگی مشترک نیز سیستم شفّاف سازی و همسرداری متواضعانه رعایت شود و در مواقعی که حس میکنید همسرتان از فضای زندگی #کلافه و یا دلخور است متواضعانه و بدون قیافهی حق به جانب بگویید: "اگر کم و کاستی در زندگی وجود دارد مرا #حلال کن اگر در انجام وظایفم کوتاهی میبینی شرمندهات هستم."
💠 ذکر #متواضعانهی کمکاری خود نسبت به انجام وظایف همسرداری و بیان شفّافانهی تلاشهای #پنهان شما که از چشم همسرتان پوشیده مانده است #فرمول خوبی برای آرام کردن، امیدبخشی و تعدیل توقّعات و گلایههای همسر است.
#همسرانه
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
💠 راهکار های ساده و کاربردی برای خوشحال کردن خانواده
#خانواده_تراز
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🌸 خداوند در حدیث قدسی :
اگر بندگان گناهکارم بدانند که چقدر مشتاق توبه و بازگشت آنان هستم، از شدت شوق می مردند.
📚 میزان الحکمه، ج۴، ص۲۷۹۷
#خدای_خوبم
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
#تربیت_فرزند ❣
👈به فرزندان خود یاد دهیم به رفتار دیگران "پاسخ" دهند نه "واکنش"
واکنش یعنی: زد تو هم بزن !
پاسخ یعنی: از عقل خود استفاده کن و بهترین روش را انتخاب کن
#جان_شیرینم
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
#اخطار
🚫 پدری که در حضور دخترش لباس عوض می کند ،
🚫 مادری که پسر مدرسه ای خود را هنوز به حمام می برد ،
🚫 پدری که دختر دو ساله اش را حمام می کند :
🚫 آغازگر زود هنگام کنجکاوی جنسی را در فرزندشان هستند .
سوال می کنید مگه می شه والدین به این مسائل آگاه نباشند ؟
با قاطعیت عرض می کنم متاسفانه گروهی بله
#جان_شیرینم
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🌹یادت باشه
🌱بخش اول
زندگی نامه
🌱فصل دوم
نکند یاد تو اندر دل ما طوفان است
🌱برگ هجدهم
فضای پذیرایی خیلی شلوغ و پر رفت وآمدبود،با تعدادی از دوستان و اقوام نزدیک داخل یکی از اتاق ها بودم،با وجود آرامش و اطمینانی که از انتخاب حمید داشتم ولی باز هم احساس می کردم در دلم رخت می شورن،تمام تلاشم را می کردم که کسی از ظاهرم پی به درونم نبردگرم صحبت با دوستانم بودم که مریم خانم خواهرحمیدداخل اتاق آمدوگفت:«عروس خانم داداش با شما کار داره».
چادر نقره ای رنگم را سر کردم و تا در ورودی آمدم ،حمید با یک سبد گل زیبا از غنچه های گل رز صورتی و لیلیوم زرد رنگ دم در منتظرم بود،سرش پایین بودو من را هنوز ندیده بود،صدایش که کردم متوجه من شدو با لبخندبه سمتم آمد.
کت و شلوار نپوشیده بود،باز همان لباس های همیشگی تنش بود،یک شلوار طوسی ویک پیراهن معمولی آن هم طوسی رنگکه پیراهنش را هم روی شلوار انداخته بود.
سبد گل را ازحمید گرفتم و بو کردم،گفتم:«خیلی ممنون ،زحمت کشیدین)،لبخند زد وگفت:«قابل شما رو نداره،هرچند شما خودت گلی»،بعد هم گفت:«عاقداومده تاچند دقیقه دیگه خطبه رو بخونیم شما آماده باشید»،با چشم جوابش را دادم و به اتاق برگشتم.
با وجود اینکه وسط مهرماه بود اما به خاطر زیادی جمعیت هوای اتاق ها دم کشیده بود،نیم ساعتی گذشت ولی خبری نشد،نمی دانستم چرا عقد را زودتر نمی خوانندکه مهمان ها هم اذیت نشوند،مادرم که به داخل اتاق آمدآرام پرسیدم:«حمیدآقا گفت عاقد اومده،پس معطل چی هستن؟»،مادرم گفت:«لابد دارن قول و قرارهای ضمن عقد رو می نویسن برای همین طول کشیده».
مهمان ها همه آمده بودند،اما حمید غیب شده بود،کمی بعد کاشف به عمل آمد که حمید شناسنامه اش را جا گذاشته است تا شناسنامه را بیاورد یک ساعتی طول کشید،ماجرا دهان به دهان پیچید و همه فهمیدند که داماد شناسنامه اش را فراموش کرده است،کلی بگو بخند راه افتاه بوداما من از این فراموشی حرص می خوردم.
بعد از آنکه حمید باشناسنامه برگشت بزر گترهای فامیل مشغول نوشتن قول و قرارهای طرفین شدند،قرارشدچهارقلم از وسایل جهیزیه را خانواده حمیدتهیه کنند.
موقع خواندن خطبه عقد من وحمید روی یک مبل سه نفره نشستیم،من یک طرف حمید هم طرف دیگر،چسبیده به دسته های مبل،بین ما فاصله بود.
سفره عقد خیلی ساده اما درعین حال پر از صمیمیت بود،یک تکه نان سنگک به نشانه برکت،یک بشقاب سبزی،گل خشکی که داخل کاسه ی آب برای روشنایی زندگی بودو یک ظرف عسل،جعبه حلقه و یک آینه که روبروی من و حمید بود،گاهی ساده بودن قشنگ است.
دست حمیدیک قرآن حکیم بود،یک قرآن با معنا وتفسیر خلاصه،من هم که آن زمان پنج جزء از قرآن را حفظ بودم هر دو مشغول خواندن قرآن بودیم،عاقد وقتی فهمید من حافظ چند جزءاز قرآن هستم خیلی تشویقم کرد و قول یک هدیه را به من داد،بعد جواب آزمایش ها را خواست تا خطبه را جاری کند.
حمید جواب آزمایش ژنتیک را به دستش رساند،عاقد تا برگه را دیدگفت:«این که برای ازدواج فامیلی شماست،منظورم آزمایشیه که باید می رفتیدمرکز بهداشت شهید بلندیان و کلاس ضمن عقدرو می گذروندین».
حمیدکه فهمیده بوددسته گل به آب داده است در حالی که به محاسنش دست می کشید گفت:«مگه این همون نیست؟من فکر می کردم همین کافی باشه».
تا این را گفت در جمعیت همهمه شد،خجالت زده به حمیدگفتم:«می دونستم یه جای کار می لنگه،اون جا گفتم که باید بریم آزمایش بدیم ولی شما گفتی لازم نیست».
دلشوره گرفته بودم،این همه مهمان دعوت کرده بودیم،مانده بودیم چه کنیم!
بدون جواب آزمایش هم که عقد دائم خوانده نمی شد،تا اینکه به پیشنهاد عاقدقرارشدفعلأخطبه محرمیت بخوانیم تا بعد ازشرکت در کلاس های ضمن عقدو دادن آزمایش ها عقد دائم در محضر خوانده شود.🍂
#رفیق_شهیدم
#یادت_باشه
#بانوی_تراز
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz