.
زنها معمولا با سوال ڪردن قصد دارند
تا "گفتگوے صمیمانه" برقرار ڪنند
اما مردان فڪرمےڪنند ڪه آنها قصد
"بازپرسی و ڪنترل" دارند😅
لطفاً بهتفاوتهایجنسیتیبادیدمثبتبنگریم.
#ماه_رجب
#تلنگرانه
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🌹یادت باشه
🍃بخش اول
زندگی نامه
🍃فصل پنجم
صدشعر گفته ایم که قافیه اش چشم توست
🍃برگ چهل و هشتم
بعد از شستن دست و صورتش وقتی سفره غذا را دید اولین کاری که کرد مثل همیشه از سفره عکس انداخت و زبان تشکرش بلند شد ، با همان لباس ها سر سفره نشست و مثل همیشه با اشتها مشغول خوردن غذا شد ، وسط غذا خوردن بودیم که نگاهش به گوشه آشپز خانه افتاد ، یک جعبه پلاستیکی میوه که بیرون آن را نایلون کشیده بودیم را دید ، پرسید :« این جعبه برای چیه ؟ لونه کفتر درست کردی ؟» ، گفتم :« نه آقا ، چون زمستونه برف و باران میاد این جعبه رو درست کردم که گوشه حیاط باشه ، دمپایی ها رو بزاریم زیر این جعبه خیس نشه ».
لبخندی زد و گفت :« ما که فکر نکنم حالا حالا بتونیم خونه بخریم ، ان شاءلله نوبت ما که بشه میریم خونه سازمانی اونجا دیگه برای استفاده از سرویس بهداشتی مجبور نیستیم سرمای حیاط رو تحمل کنیم »، به حمید گفتم :« با اینکه این خونه کوچیک و قدیمیه ، گاهی وقتا هم که تو نیستی مارمولک پیدا میشه ولی من اینجا رو دوست دارم ، با صفاست ، بی روح نیست ، تازه حاج خانم و آقا کشاورز هم که همیشه محبت دارن ، این چند وقت که تو نبودی چند باری پرسیدن پس پسرمون کجاست ؟ سراغ تو را می گرفتن ».
حمید گفت :« آره واقعا محبت دارن ، ما را مثل دختر و پسر خودشون می بینن»، بعد هم پرسید :« راستی خانوم من نبودم اجاره رو دادی ؟»، گفتم :« قرار اجاره ما که دهم هر ماهه»، حمید گفت :« چون دوست دارم خوش حساب باشیم اجاره رو چند روز زود تر بدیم بهتره، یادت باشه همیشه قبض آب و برق و گاز رو هم دقیق حساب کنیم و سهم خودمون رو به موقع بدیم ».
بعد از غذا کمی استراحت کرد ، بیدار که شد گفت :« این چند وقت نبودم دلم برای گلزار شهدا تنگ شده »، گفتم :« اگر خسته نیستی پاشو بریم چون من این چند وقت نشده که برم »، لباس پوشیدیم و راه افتادیم ، چون هوا سرد بود موتور نبردیم ، به گلزار شهدا که رسیدیم سر مزار شهید حسین پور چندتا خانم ایستاده بودند ، حمید جلو تر نیامد ، گفتم :« ما که نمیدونیم اون خانم ها کی هستن ، مثل بقیه بریم جلو فاتحه بخونیم »، گفت :« نه خانوم ، شاید اون خانما از اعضای خانواده شهید باشن ، بخوان چند دقیقه ای خلوت کنن، ما جلو بریم معذب میشن ، از همین در ورودی گلزار شما نیت بکنی اون شهید خودش ما رو می بینه ، نیازی نیست حتما بریم سر مزار ، یا دست بزاریم رو سنگ مزار شهید »، آن موقع این حرف حمید را شیر فهم نشدم ، ولی بعد ها خیلی خوب معنای خلوت کنار سنگ مزار را فهمیدم !
از گلزار شهدا رفتیم خانه عمه ، دل تنگی ها و نگرانی های یک مادر هیچ وقت تمامی ندارد ، حمید مثل همیشه مادرش را که دید پیشانیش را بوسید ، به اصرار عمه شام را هم همان جا ماندیم ، تازه سفره شام را جمع کرده بودیم که شبکه یک سخنرانی آقا را پخش می کرد ، به مناسبت نوزده دی مردم قم به دیدار ایشان رفته بودند.
حمید سریع جلوی تلویزیون نشست و مشغول گوش دادن سخنرانی شد ، پدر حمید هم که از بسیجی های زمان جنگ بود مثل حمید از اول تا آخر سخنرانی را گوش کرد ، حمید هم سخنرانی آقا را کامل گوش می داد ، هر کدام را هم که نمیرسید بعدا از اینترنت می گرفت و نکات مهمش را یاداشت می کرد ، برای همه سخنرانی ها همین روال را داشت ، هر کجا پای سخنرانی می نشست یک دفترچه و خودکار همراه داشت ، وقت هایی که دفترچه همراهش نبود از کوچک ترین کاغذ ممکن مثل فیش های خرید استفاده می کرد ، بعدا از همین مطالب در مباحث حلقه های صالحین، جمع رفقایش بعد از هیئت یا برای صحبت با سرباز هایش استفاده می کرد .
روز هایی که دانشگاه داشتیم برنامه من این بود که از شب قبل ناهار را بار بگذارم ، خورشت را شب می گذاشتم ، برنج را هم اول صبح ،با این برنامه ریزی غذای ما هر روز حاضر بود ، این طور نبود که چون دانشگاه داشتیم بگویم امروز نرسیدم غذا درست کنم ، ناهار یا شام را حتما غذای خورشتی بار می گذاشتم ، مثلا اگر ظهر کتلت یا ماکارونی داشتم برای شب خورشت می گذاشتم یا بر عکس ، اگر خودم زود تر می رسیدم که غذا را گرم می کردم ، اگر حمید زود تر می آمد خودش غذا را گرم می کرد ، ولی هر دوی ما حداقل یکی دو ساعت منتظر یکدیگر می ماندیم تا هر جور شده با هم غذا بخوریم ، گاهی اوقات که کار من طول می کشید حمید دو سه ساعت چیزی نمی خورد تا من برسم ، با هم سر یک سفره غذا بخوریم .🍂
#رفیق_شهیدم
#حمید_سیاهکالی
#بانوی_تراز
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🔴 #نگاه_صدر_جدولی
رفیقم طرفدار متعصّب یکی از تیمهای معروف #فوتبال بود. یک روز با گلایه میگفت: این چه وضعیه چرا همیشه مربّی اینطور #تاکتیک میچینه؟ چرا فلان بازیکن رو کم میاره داخل زمین؟ چرا فلان بازیکن، بد بازی میکنه؟ چرا تیم در بازیهای حساس، تهاجمی بازی نمیکنه؟ و گلایههای زیاد دیگری که معلوم بود دلش پر است. ازش پرسیدم خب حالا این تیم تو #جدول چندم هست؟ گفت با اختلاف ناچیز، نزدیک به #صدر_جدوله! گفتم: پس حرکت کلی تیم خوب است و این مشکلاتی که گفتی همیشه #همراه همهی تیمها هست.
💠 در زندگی مشترک نیز #تیم زن و شوهر هیچگاه کامل و بدون نقص نیست. اگر نقد و گلایهای هم داریم مشکلات را با توجه به نتایج و موفقیتهای #کلی زندگی نگاه کنیم تا منصفانه و عادلانه قضاوت کنیم.
💠 انصاف این است که #فضای زندگی را در ذهن خود و دیگران با گلایهها، منفینگریهای زیاد و پررنگ کردن عیوب همسرمان #متشنّج و خراب جلوه ندهیم. و با وجود یک مشکل (ولو اساسی) در بخشی از زندگی، نتیجهی کلی و #منفی نگیریم و کل زندگی و تمام رفتارهای همسرمان را زیر سوال نبریم و البته #نواقص موجود را با تلاش خود و راهنمایی مشاور دینی، برطرف کنیم.
💠 حتماً زندگی شما زیباییهای #پنهانی نیز دارد که تصوّر آنها به شما امید و لذتی دوباره هدیه میدهد. نگاه #صدر_جدولی در بسیاری از بخشهای زندگی، روح تازهای به تیم شما و همسرتان میدهد.
#عاشقانه
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
راز اینکه ایران ۴۴ساله در مقابل دشمناش، ایستاده و شکست نخورده، وجود زنان پاکدامن و باحیا است و دشمن پی به این راز برده و حالا تمام توانش را در این قرار داده که حیا، پاکدامنی و حجاب را از بانوانِ قوی این سرزمین، بگیرد.
#ایران_من
#بانو
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz