شب جمعه است و اموات چشمانتظارند...
هدیه برای این عزیزان فراموش نشه...
لحظهی غروب، متعلّق به امام زمانت است، برنامهٔ خود را طوری تنظیم کن که چند دقیقه توسل به امام زمان ارواحنافداه داشته باشی. همه باهم دعای فرج روزمزمه کنیم
هم اکنون میتوانید با کلیک بر روی لینک زیر به اتاق آمادگی برای مرگ وصل شوید
https://eitaa.com/joinchat/556728465Ccb3f34bac8
آرشیو معاد شناسی کلیک کن
https://eitaa.com/joinchat/2243559440C168ad44fb7
#شب_زیارت
هنوز نمیدانم!
چرا هوای شبهای جمعه...
تکراری نمیشود؟!
یک ماتم خاص...
یک دلگرفتگی ناب...
یک بیحوصلگی عجیب!
دل آدم اشک میخواهد...
با یک سلام به اربابش؛
همین!
❇️ اعمال روزها و شب های #هفته
🙏 آداب ، اعمال ، ادعیه ، استعاذه ، تسبیح و نماز روز #جمعه
👉🏻 ytre.ir/tlz
از اعمال روز جمعه که تعلّق به حضرت صاحب الزّمان عج الله تعالی فرجه الشریف دارد، خواندن دعای ندبه و گریستن در فراق ایشان است و همچنین خواندن زیارت روز جمعه که در کتبی مانند مفاتیح الجنان و جمال الاسبوع نقل شده است:
"السّلام عليک يا حجة الله في ارضه!
السّلام عليک يا عين الله في خلقه!
السّلام عليک يا نور الله الذي به يهتدي المهتدون!"
چشمهایم را میبندم، سرم را بالا میگیرم، همین طور که رو به قبله ایستادهام و بر شانههای منتظر زمان تکیه دادهام، زیر لب، زمزمهی سبز سلامت را برایت میخوانم و بار دیگر پیش از آن که آفتاب طلوع کند و آب پاکی را بر چشمهایم بریزد، ندبه سر میدهم که:
«أیْنَ الشُّمُوس الطَّالِعَه أَیْنَ أَبْنَاءُ المُنِیرَه»
و اشکهای خیس التماس را بر سجادهی سبز دعا مینشانم تا دعای ندبه را با هم بخوانیم. دقیقه دقیقههای سحر را بیدار ماندم و چشمم به قبله بود و منتظرم بودم تا شاید صدایی به وسعت تمام بیکرانگیها، از بلندترین نقطهی زمین برخیزد و پیش از طلوع آفتاب، صبح امید را نوید دهد.
امّا چند ثانیه، تنها چند ثانیه بیشتر فرصت باقی نمانده بود که آفتاب، بار دیگر، در تیرگی کسوف قرن طلوع کرد... . و چند ثانیه هم گذشت و تو نیامدی و من بار دیگر با خود عهد بستم جمعهی دیگر بیایم و همین جا بایستم و این بار، ندبههایم را برایت عریضه کنم؛ شاید دانههای اشکم بر صفحههای کاغذ، ضجههای زخمی زمین را برایت به تصویر بکشد! شاید نالههایم را به گوش تو برساند!
این روزها، غربت آدمها، رسم کهنهای شده؛ هر شب چهارشنبه، فوج فوج آدمند که میآیند تا غربت نفسگیر گلوشان را در چاه مراد جمکرانت عریضه کنند.
تنها نوید حضور توست که این شعلههای مذاب انتظار را خاموش میکند.
میگویند، غروب از ریشهی غربت است؛ شاید برای همین است، وقتی که غروبهای جمعه، زیر آسمان غم گرفته میایستم و دعای سمات را با آسمان درد دل میکنم، غربت عجیبی تمام وجودم را میگیرد؛ انگار تمام عالم یک طرف و من طرف دیگر و ایستادهام؛
چون غریبهای که چشمش به دنبال آشنایی میگردد اما هر چه نگاه میکند، چیزی نمیبیند؛ جز غریبههای دیگری که آنها نیز چشم انتظار آشنایی ایستادهاند.
دیگر خیلی دیر شده است. دقیقهها، ثانیهها را میجوند، ساعتها دقیقهها را...
روزها، ساعتها را و سالها...
آه، خدای من! تا جمعهی ظهور، زنده میمانم؟
آقا!
لبهای «أمَّنْ یُجِیب» خوان،
دلهای عاشق،
قنوتهای متبرّک به «اللّهم کُن لولیّک»،
جمعههایی که طعم ندبه را دارند،
چگونه تو را تمنّا کنند تا یکی از این میان به ثمر نشیند و بشود آن چه که باید بشود؟!
یا صاحبالزّمان!
کدام ستم را به شِکوِه بنشینیم؟
با کدام لحن التماس کنیم؟
از اضطراب کدام صبح جمعه بگوییم؟
از حسرت کدام عصر جمعه بنالیم؟
از دلتنگیهای کدام غروب ناله سر دهیم؟
تا شما را از بند غیبت و غربت برهانیم؟!
مولای من!
کدام حرم برویم؟
بیت الله؟ حرم رسول الله؟ نجف؟ کربلا؟ مشهد؟
و
با چه آدابی بخوانیم؟
تا در جستجوی تو بودن تمام شود،
و
با تو بودن آغاز گردد؟
اربابم!
اشک و التماس و ندبه و تمنّا و خواهش ما تمامشدنی نیست تا بیایی و دست مهربانت را پناهِ ما بیپناهان قرار دهی!