«انتخابات پُرشور برای کشور از همه جهت مهم است. هم از جهت حضور مردم و تحقّق مردمسالاری به معنای واقعی کلمه مهم است؛ این را دستِکم نگیریم، نگوییم چون در فلان حرکت دولتی، مردم حضور نداشتند پس مردمسالاری نیست؛ نه، نفْس حضور مردم برای انتخاب مسئولان کشور، از صدر تا ذیل، یک مسئلهی مهمّی است؛ مسئلهی انسانی مهمّی است، مسئلهی تمدّنی بسیار مهمّی است؛ مردمسالاری است.» ۱۴۰۰/۰۲/۲۱
🔎 ادامه یادداشت بیاناتی را بخوانید
khl.ink/f/54928
4_5843945069459018167.mp3
18.52M
▪️فرمود: زیارت امامزادگان را فراموش نکن!
#داستان_تشرف آیت الله مرعشی به محضر امام عصر سلام الله علیه
در جوار امامزاده سید محمّد.
📚شیفتگان مهدی علیهالسلام، ج۱، ص۱۳۵. #قصه_شب
اعمال روزها و شب های #هفته
آداب ، اعمال ، ادعیه ، استعاذه ، تسبیح و نماز روز #یکشنبه
➡️ 1da.ir/tYO2Vq
داغ دوباره بر دل نازنین شما!
گفتند: علیّ بن محمّد میخواهد ضدّ حکومت قیام کند. سربازانش را شبانه به خانهی امام هادی علیهالسّلام روانه کرد. سرزده وارد خانهی امام شدند و به جست و جو پرداختند. امام را دیدند که روی خاک، رو به قبله نشستهاند و قرآن میخوانند. چیز مشت پرکنی نیافتند و عقده را با حمله به امام علیهالسّلام گشودند و ایشان را با سر و پای برهنه نزد متوکّل بردند!
متوکّل مثل همیشه در دستش جام شراب بود. برخاست و با وقاحت تمام، امام را در کنار خود نشاند و جام شراب را به آن حضرت تعارف کرد!!
امام فرمودند:
سوگند به خدا، هرگز گوشت و خون من با شراب آمیخته نشده و نخواهد نشد.
متوکّل گفت:
پس شعری بخوان!
امام فرمودند:
من در شعر، بهرهای اندک دارم.
متوکّل گفت:
حتماً باید اشعاری بخوانی.
امام هادی علیهالسّلام اشعاری در بیارزشی دنیا خواندند.
فطرت متوکّل بیدار شد و پشیمان گشت و گریه کرد. دیگران نیز گریستند. سپس دستور داد امام هادی علیهالسّلام را با احترام برگردانند.
یا صاحب الزمان!
این روزها، شمایید و اندوهی دیگر!
و چه ناشیانه، گفتیم و نوشتیم از آن مجلس شراب و بیحرمتی!
بی آن که یادمان باشد این، داغ دوبارهای است بر دل نازنین شما!
و رسم مروت نیست صاحب عزا را رنجاندن!
مولای من!
پیراهن مشکی از تن درآرید و لباس ظهور بر تن کنید که چارهی این خاطرات غمبار، که عمری همراهتان است، فقط ظهور است، ظهور!
سعید، دربان متوکل
مامور شده بود
شبانه خانه ات را غارت کند
به خانه که رسید، نردبان گذاشت،
روی بام خانه رفت و در تاریکی
دنبال جای پا گشت تا از بام
پایین بیاید.
کسی به اسم صدایش زد
صدای مهربان تو بود.
گفتی: سعید! تاریک است...
صبر کن برایت چراغ بیاورم
برداشتى از زندگى امامدهمشيعيان
امام علىالنقىالهادى(عليهمالسلام)