آرشیو معاد شناسی{برنامه ی روزهای پنج شنبه }
https://eitaa.com/ahkerat
تدریس های معادشناسی رو درلینک بالا دریافت کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 ختم صلوات
هدیه به ارواح مؤمنين و مؤمنات، پدران و مادران، شهیدان و ...
برای ارسال تعداد صلواتها به لینک زیر مراجعه بفرمایید
http://eitaa.com/joinchat/1950941202Cc9bd9e5832
4_5987733419113580558.mp3
805.7K
ارواح منتظرند!
از پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله روایت شده که فرمودند :
«هر جمعه #ارواح_مومنین مقابل خانه هایشان میآیند و هر یک با آواز حزین و گریه٬ فریاد میزند:
ای اهل و اولاد من! ای پدر و مادر من !ای خویشان من به ما #مهربانی کنید و با آنچه ما برای شما گذاشتیم که اکنون حساب و کتاب و عذابش برای ماست و نفعش برای شما برای ما نیز درهمی یا قرص نانی یا جامه و لباسی #هدیه و خیرات کنید تا خداوند از لباسهای بهشتی به شما بپوشاند .
آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله گریه کرد تا حدی که دیگر قدرت بر سخن گفتن نداشت.
سپس فرمود : این برادران مرده شما می گویند: وای بر ما اگر از آنچه که در دست ما بود در راه خدا #انفاق می کردیم الآن به شما محتاج نبودیم. آن گاه با حسرت و پشیمانی برمی گردند.
در خاتمه فرمودند :
زود برای مردگانتان صدقه بفرستید.»
🔸مفاتیح الجنان
#اموات #صدقه #خیرات #فاتحه #صلوات
🚩 جهت مشارکت در قربانی و صدقه اول ماه کلیک کنید
http://eitaa.com/joinchat/3548053534C77f6131815
التماس دعای فرج...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبهای جمعه که میشود...
دلم تنگ میشود برای خودم...
برای خودت...
برای همین حسّ و حال عجیب...
که دلم را سمت تو میکشاند!
شبهای جمعه...
دلم شوق زیارت دارد...
پَر میکشم تا حرم!
eitaa.com/banoyealam
عالم پرهیزگار حاج شیخ علی تاکی شهرضایی در دهه محرم سال ۱۳۲۲ داستانی را نقل فرمودند بنده در فصل زمستان، در مشهد مقدس بودم و به حضرت امام رضا علیه السلام عرض کردم که من خیلی به زیارت امام حسین علیهالسلام مشتاق شده ام و فکر می کنم اگر به کربلا نروم مریض می شوم و از شما تقاضای گذرنامه دارم!
در آن زمان فقط یکصد و هفده تومان پول داشتم و گذرنامه نیز نداشتم. و نمی دانستم چگونه باید به کربلا بروم. بالاخره به خرمشهر آمدم، سید رضا رضوانی برایم یک مکان در کشتی به مبلغ پانزده تومان کرایه کرد و نمی دانست که من میخواهم بدون گذرنامه و به صورت قاچاق به کربلا بروم!
عده ی دیگری در کشتی بودند همه دارای گذرنامه بودند. جایی در وسط آب یک سرباز آمد و ما یک فلس در دست او گذاشتیم و رد شدیم
وقتی به بصره رسیدیم. برای گرفتن بلیط قطار اقدام کردم، اما چون نزدیک اربعین و موقع ازدحام زوار بود، نتوانستم بلیط تهیه کنم و مجبور شدم به مسافرخانه ی سید علی حکاک بروم. در مسافرخانه اتاقی گرفتم و در اتاق رفتم و خوابیدم
همین که به خواب رفتم، ناگاهان بیدار شدم و دیدم شخصی بالای سرم ایستاده است و می گوید: شما بلیط می خواستید! بلند شوید و اثاثیه را جمع کنید. در این هنگام یک بلیط قطار به من داد و ظاهرا پول آن را هم نگرفت و گفت: زود جمع کن و برو!
من اثاثیه را جمع کردم و به دوش گرفتم، لحاف و وسائل را در چادر خوابی پیچیده بودم و بر دوش گرفته بودم و یقینا هر کس مرا می دید، میفهمید که ایرانی هستم.
هنگامی که میخواستیم به قطار وارد بشویم باید تک تک به اتاقی که مامور کنترل گذرنامه در آن بود وارد می شدیم و از طرف دیگر اتاق خارج می شدیم و به طرف قطار می رفتیم. هنگامی که به اتاق رسیدم، متوجه شدم که هیچ مسافری در اتاق نیست و من باید به تنهایی وارد اتاق شوم و گذرنامه را به شرطه نشان دهم و سپس از اتاق خارج شوم.
اما من چون گذرنامه نداشتم، متحیر شدم. ناگهان ملهم شدم که «یا امام حسین (علیه السلام)» و «یا اباالفضل (علیه السلام)» بگویم و رد شوم. پس این دو اسم مبارک را پیوسته بر زبان می آوردم و در حالی که اثاثیه را بر دوش گرفته بودم، وارد اتاق شدم و از طرف دیگر خارج شدم! اما گویا در مقابل چشم آن مامور پردهای کشیده شده بود و مرا نمیدید!
هیچ واکنشی نسبت به من نشان نداد و من رد شدم. تا کربلا نیز کسی از ما گذرنامه نخواست. بالاخره به کربلا رسیدیم و در کربلا نیز چون به نجاری و چوببری وارد بودم، سقف خانه ی رئیس کنسولگری ایران را درست کردم و او با ما آشنا شد و فرمان داد که به من گذرنامه بدهند.
و پس از آن، گذرنامه را به شیخ حسین شاهرودی دادم و برایم «کارت اقامت» گرفت، و از آن روز به بعد، ما در عراق اقامت کردیم