ابن سینا (ره) در رسالهی به نام الشفاء «من خوف الموت» میفرماید: «مردن برای انسان عوضکردن ابزار است». مثلاً نجار برای هر قسمت از کارش ابزار عوض میکند و با ابزار دیگری کار میکند. یک جا اره به دردش میخورد، جای دیگر چیز دیگری. ابزار ما هم در مدتی که در دنیا هستیم، بدن ماست که این هم ابزار مبارکی است. اسلام هم به این ابزار احترام میگذارد و حتی برای مرگ آن قوانینی را قرار میدهد مثل؛ غسل دادن میت، نماز خواندن بر میت، دفن بدن و... . سر قبر که ما میرویم به احترام بدن میرویم. روح همچنان ارتباطش را با بدن در عالم ملکوت و برزخ حفظ میکند و از این روست که سفارش به هدیه فرستادن و رفتن به قبرستان شده است. زیرا که میت در عالم برزخ متوجه میشود. پس بدن خیلی حرمت دارد.
ما قرار است با این بدن که ابزار بسیار محترم و مهمی است، زندگی کنیم و برای آخرت آماده شویم. #سفر_پر_ماجرا #ادامه_دارد #پنج_شنبه_ها
لحظهای که در قیامت از قبرها برانگیخته میشود. سنت ها و احکامی را میبیند که در دنیا ندیده بود. یک ماجرای دیگر، داستان دیگر، یک فضای دیگر در آخرت است. در قیامت اگر انسان آماده نباشد به او خیلی خیلی فشار میآید. #سفر_پر_ماجرا #ادامه_دارد #پنج_شنبه_ها
اگر انسان آماده نباشد دیدن ملکالموت برایش خیلی سخت است. حضرت ابراهیم (علیهالسلام) وقتی ملک الموت را زیارت کرد، فرمود: میخواهم ببینم وقتی جان کافر را میگیری، چگونه و با چه قیافهای میگیری؟ میخواهم قیافهات را ببینم». عزرائیل (علیهالسلام) گفت: « نه، به اصطلاح عام، «بیخیال شو» نمیخواهد ببینی». حضرت ابراهیم اصرار کرد. ملک الموت گفت: آیا جگرش را داری که نگاه کنی؟ میتوانی؟». گفت: «بله نگاه میکنم». تا حضرت عزرائیل چهرهای را که با آن با کافر روبرو میشد، به حضرت ابراهیم نشان داد، حضرت ابراهیم بیهوش شد. وقتی به هوش آمد گفت: «اگر کسی جهنم هم نرود، دیدن همین قیافه برای او بس است». سپس حضرت ابراهیم (علیهالسلام) میگوید: «با چهرهای که جان مؤمن را میگیری، میخواهم شما را ببینم». حضرت ملکالموت با چهرهای بسیار زیبا و جذاب میآید. باز هم حضرتعالی ابراهیم طاقت نمیآورد و میگوید: «همین یک لحظه دیدن این قیافه جذاب و زیبای تو برای جزای مؤمن کافی است». #سفر_پر_ماجرا #ادامه_دارد #پنج_شنبه_ها
اگر آدم بیمار متولد شده باشد، صحنه سختی است که خدا از انسان بپرسد: در دنیا چه کار کردی؟ امانتی که به تو دادیم کجا بردی؟ چقدر هم بد است که انسان به خدا پاسخ دهد، مگر میخواستی چه کار کنم، زندگی کردیم دیگر. یعنی اصلا نداند برای چه به دنیا آمده است. نداند برای چه آفریده شده است و نداند از او چه میخواهند این را مستی میگویند. #سفر_پر_ماجرا #ادامه_دارد #پنج_شنبه_ها
سکرات و مستیها، یعنی لحظهای که شخص در خودش میرود، وقتی یک دفعه میفهمد همه چیز تمام شد. در سکرات و مستی، انسان به شدت گیج میشود، در فکر میرود که بالاخره پس این اموال، خانه و خانواده؟ از یک طرف مریضی و درد اذیتش میکند؛ از یک طرف هیاهوی اعضای خانواده گیجش کرده و از طرف دیگر به قول علی (علیهالسلام) چشمش باز شده و فرشته مرگ را و ماجراهای دیگر را میبیند.
از سوی دیگر فکر میکند، پس ماجراهای زندگیم، این همه داستانها، برنامهها، نقشهها، تازه دکترا را گرفتم، تمام شد؟ تازه ازدواج کردم، تازه خدا به من بچه داده، تازه صاحب خانه شدم، تازه کارخانهدار شدم. قیافههای هولناک آن سمت را میبیند، ماجراهای آن سمت را میبیند. معلوم است که آدم از چند طرف در فشار قرار میگیرد و مست میشود؛ گیج میشود؛ مگر شوخی است #ادامه_دارد #پنج_شنبه_ها