#سفرنامه (۵)
بچه ها وارد #موزه_مرکزی_حرم شدند ، طبق گروه بندی هایی که از قبل انجام شده بود هر کدوم از بچه ها قسمتی از موزه رو برای بازدید انتخاب کردن.
نیم ساعتی که گذشت یکی از مسئولین بزرگوار موزه وقتی متوجه شدن یه گروه ۴۵ نفره از دختران منطقه برای بازدید اومدن ، اجازه گرفت چند دقیقه ای راجع به تاریخچهی حرم و مرقد مطهر حضرت نکاتی رو برای بچه ها مطرح کنند؛ الحق و الانصاف نکات زیبایی فرمودند، از جمله نزدیک ترین مکان به قبر مطهر حضرت که تا به حال نشنیده بودم .
بازدید یک ساعته از گنجینه های مختلف که تموم شد تقریباً ساعت ۱:۳۰ بعد ازظهر بود، قرار شد با توجه به خلوت تر بودن حرم ، بچه ها مجدد برای زیارت مشرف بشن، تا بعد از زیارت جهت صرف ناهار راهی محل اسکان در یکی از حسینیه های اطراف حرم بشیم اما ...
زیارت بچه ها که تموم شد ، چهره ی آسمون حرم هم تغییر کرد و رنگ شب به خود گرفت ، تا جایی که تمام سیستمهای روشنایی حرم رو روشن کرده بودند؛ شاید قریب به نیم ساعت شدت باران به حدی بود که رفت و آمد در صحن های مطهر حرم امکان پذیر نبود.
یه مقدار که بارش بارون فروکش کرد به بچه ها گفتم هر طور شده باید خودمون رو به اتوبوس برسونیم؛ قرار شد ناهار رو با توجه به اوضاع پیش اومده تو همون اتوبوس صرف کنند.
با بچه ها به سمت اتوبوس حرکت کردیم...
ادامه دارد ...