🔴قطر و ایران یک تونل 190 کیلومتری زیر آب خواهند ساخت که دو کشور را به هم متصل می کند. قطر به طور کامل بودجه این پروژه را تامین می کند و ایران مهندسان و نیروی کار ماهر را تامین می کند.
✾•#بانوی_بروز. عضو شوید.👇
https://eitaa.com/joinchat/1281622041C7f5e91faeb
••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوار دوم سپهر روشنی از مأمورین پلیس ستاد مرزبانی انتظامی استان ایلام که حین گشت زنی در محیط برفی بود به علت برودت و سرمای هوا دچار یخ زدگی شد و شهید شد💔
در جامعه ای زندگی می کنیم که برای مجازات یک یاغی، اوباش، قاتل و شرور سلیبریتی ها هشتگ و پویش حمایت راه می ندازن ولی در قبال مدافع وطنی که در راه دفاع از امنیت در زیر برف پیکرش یخ می زند همه سکوت می کنند.
✾•#بانوی_بروز. عضو شوید.👇
https://eitaa.com/joinchat/1281622041C7f5e91faeb
••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
#خاطرات_شهدا
🔴تجلی واقعی عقلانیت....
علی مسجدیان از رزمندگان پر سابقه ی لشکر ۱۴ امام حسین(صلوات الله علیه) چنین روایت میکند:اواسط اردیبهشت ماه سال ۶۱،مرحله ی دوم عملیات (الی بیت المقدس)،حسین خرازی نشست ترک موتورم و گفت:(بریم یک سر به خط بزنیم).بین راه، به یک نفربر پی ام پی برخوردیم که در آتش میسوخت و چند بسیجی هم عرق ریزان و مضطرب،سعی میکردند با خاک و آب،شعله ها را مهار کنند.حسین آقا گفت:(اینا دارن چیکار میکنن؟وایسا بریم ببینیم چه خبره).
هُرم آتش نمیگذاشت کسی بیشتر از دو-سه متر به نفربر نزدیک شود.از داخل شعله ها سر و صدای می آمد.فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده میسوزد.من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم.گونی سنگرها را برمیداشتیم و از همان دو-سه متری،میپاشیدیم روی آتش.جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده،با این که داشت میسوخت اصلا ضجه و ناله نمیزد و همین پدر ما را درآورده بود.بلند بلند فریاد میزد:(خدایا!الان پاهام داره میسوزه میخوام اونور ثابت قدمم کنی.خدایا! الان سینه ام داره میسوزه،این سوزش به سوزش سینه حضرت زهرا نمیرسه.خدایا! الان دستام سوخت،میخوام تو اون دنیا دستام رو طرف تو دراز کنم،نمیخوام دستام گناه کار باشه.خدایا!صورتم داره میسوزه،این سوزش برای امام زمان، برای ولایت ،اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت.)
اگر به چشمان خودم ندیده بودم،امکان نداشت باور کنم کسی بتواند با چنین وضعی،چنین حرف هایی بزند.انگار خواب میدیدم اما آن بسیجی که هیچ وقت نفهمیدم کی بود،همان طور که ذره ذره کباب میشد،این جمله ها را خیلی مرتب و سلیس فریاد میزد.
آتش که به سرش رسید،گفت:(خدایا دیگه طاقت ندارم دیگه نمیتونم،دارم تموم میکنم.لااله الا الله،لااله الا الله،خدایا خودت شاهد باش،خودت شهادت بده آخ نگفتم).
به این جا که رسید سرش با صدای تَقّی ترکید و تمام.
آن لحظه که جمجمه اش ترکید،من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم.بقیه هم اوضاعشان بهم ریخت.یکی با کف دست به پیشانی اش میزد،یکی زانو زده و روی سرش میزد،یکی با صدای بلند گریه میکرد.سوختن آن بسیجی همه ما را سوزاند.حال حسین آقا از همه بدتر بود.دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه میکرد و میگفت:(خدایا ما جواب اینارو چجوری بدیم؟ما فرمانده ایناییم؟اینا کجا و ما کجا؟اون دنیا خدا مارو نگه نمیداره،بگه جواب اینارو چی میدی ؟)حالش خیلی خراب بود.آشکارا ضعف کرده بود و داشت از حال میرفت.زیر بغلش رو گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم.تمام مسیر را،پشت موتور ،سرش را گذاشت روی شانه ی من و آنقدر گریه کرد که پیراهن کُره ای و حتی زیرپوشم خیسِ اشک شد.دو ساعت بعد از همان مسیر برمیگشتیم،که دیدیم سه-چهار نفر دور یه چیزی حلقه زده و نشسته اند.
حسین گفت:(وایسا به اینا بگو از هم جدا بشن.یه چیزی بیاد وسطشون(خمپاره)،همه باهم تلف میشن.همون یکی بس نبود؟).
نزدیکشان ترمز زدم.یکی شان بلند شد و گفت:(حسین آقا جمعش کردیما!).حسین گفت:(چی چی رو جمع کردین؟)
طرف گفت:(همه ی هیکلش شد همین یه گونی).
فهمیدیم،جنازه ی همان شهید را میگویدکه دو ساعت قبل داخل نفربر سوخت.دور گونی نشسته بودند و زیارت عاشورا میخواندند.حسین آقا از موتور پیاده شد و گفت:(جا بدید ماهم بشینیم،با هم بخونیم.ان شاالله مثل این شهید،معرفت پیدا کنیم).
✾•#بانوی_بروز. عضو شوید.👇
https://eitaa.com/joinchat/1281622041C7f5e91faeb
••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
ما وارثان درد های بیشماریم...💔
#خاص
✾•#بانوی_بروز. عضو شوید.👇
https://eitaa.com/joinchat/1281622041C7f5e91faeb
••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
به بعضی ها هم باید گفت لازم نیست
من از تو بالاتر باشم که بخوام نصیحتت کنم، ممکنه خودم ته چاه باشم و داد بزنم بهت بگم اینجا چاهه نیا.
✾•#بانوی_بروز. عضو شوید.👇
https://eitaa.com/joinchat/1281622041C7f5e91faeb
••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
📲💭
#قسمت_اول
با من تماس گرفت و اطلاع داد امروز میخواهد از لب مرز عکس هایی بگیرد و بفرستد برای خبرگزاری
توضیح دادم که نا امن است، امروز نرود شاید بهتر باشد
تصمیم او قطعی بود و توضیح داد که خطری نیست
از لحظه ای که رفت تا ساعتی که ما به بیروت رسیده بودیم رسانه ها از شهادت ۵۰۰ نفر در جنوب خبر دادند
و من هنوز نمی دانستم که او هم یکی از آنهاست یا نه!!
با اخباری که از جنوب می آمد و فیلم هایی که از زدن خودروهای عبوری به سمت بیروت میدیدم دیگر منتظرش نبودم.
من فقط اشک میریختم.
نمی دانستم علی کجاست و چه میکند
از طرفی کانال ها را دنبال میکردم ببینم خبری از او می آید یا نه!
ساعت ها به همین شکل گذشت تا کانال ها فیلمی از شهادت یک فرمانده منتشر کردند
رسانه های عربی میگفتند یک نفوذی موجب لو رفتن او شده است
حدود سه ساعت بعد کانال های تلگرامی فیلمی منتشر کردند از یک جوان با دست های بسته
عده ای روی سر آن جوان ایستاده بودند و میگفتند او نفوذی است که اطلاعات فرماندهها را ارسال میکرده است
یک نفر با چهره ای پوشانده روی سرش ایستاده بود
او اسیرش کرده بود و بعد مردم رسیده بودند
حرفی نمیزد، لباسش، بدنش و همه چیزش آشنا بود
علی اسیرش کرده بود نمی دانستیم بر اساس سوءتفاهم اسیرش کرده یا مسئولیت مهمی داشته و این بخشی از مسئولیتش بوده
نمیدانستیم اگر سوءتفاهم بوده پس چرا چهرهاش را پوشانده و اگر مسئولیت داشته چرا ما تا کنون خبر نداشتیم
از آن لحظه به بعد دیگر لا به لای اخبار منتظر شنیدن خبر درگذشت علی نبودم
کانال های مقاومت را دنبال میکردم تا ببینم عکس او در آینده پیش رو به عنوان شهید روی خروجی آنها خواهد رفت یا نه
من خیلی از اینکه چرا هیچ وقت نتوانستم بفهمم علی درحال فعالیت هایی محرمانه است متعجب نشدم، البته بعضی وقت ها متوجه رفتارهایی میشدم اما به هر شکلی که بود ذهنم از قضیه دور میشد.
نمیدانم شاید این قدر هم درگیر اتفاقات روز بودیم که یادمان میرفت دوباره برگردیم به این مشکوک ها فکر کنیم
اینجا همه چیز محرمانه است
سالهاست همه ادعا میکنند در تقابل با اینها هستند اما در نهایت هزار و یک احتیاط میکنند.
آن وقت ما کنار گوششان داریم با آنها زندگی میکنیم.
چه میدانم یا ما خیلی بی پروا و نترس هستیم یا بقیه چیزهایی میفهمند که ما درکش نمیکنیم.
امروز دوباره کانال ها را رصد کردم به هوای خبری از علی! دیگر منتظر تماسش هم نبودم چون میدانستم بیخ گوش موساد قطعا این وسائل ارتباط جمعی کارش را تمام میکند.
صرفا چشم دوختم به اخبار و کانال ها را رصد کردم.
یک تسبیح هم دستم بود.
داشتم کانال مقاومت، اخبار شهدا و اخبار جدیدش را میدیدم که سلسبیل سراسیمه آمد.
آتنا نگاه کن، اینجا را ببین!
نگاه کردم دیدم دارد اخبار کانال های صهیون را دنبال میکند.
گفتم: اینها را دنبال نکن! اینها میخواهند آرامش نداشته باشیم.
گفت: ول کن این حرفا ها را، نمودار را ببین
در تلفن همراهش با انگشتانش یک نمودار را که در تصویر خبر موساد آمده بود، بزرگنمایی کرد. نمیدانم نمودار هم نبود، یک چارت سازمانی چیزی بود.
اسم 50 نفر بود که میرسیدند به آقای دبیر کل! حدود 25 نفر را موساد ترور کرده بود. عکس بعضی ها بود و عکس بعضی ها نبود.
آن بالای بالا، سه تا مانده بود به راس چارت سازمانی، باورم نمیشد. عکس علی بود.
سالها دنبالش بودند.
او یکی از بالاترین عوامل اطلاعاتی محسوب میشد که حالا دنبال این بودند تا کارش را تمام کنند.
خدایا! پس ما چطور نفهمیده بودیم؟
سلسبیل میگفت: خبر داشتی علی چه کاره بوده؟
گفتم: نه من از کجا باید خبر داشته باشم؟
گفت: نه خبر داشتی، به ما نمیگفتی!
گفتم: خودم هم دیروز شک کردم. گفت: از کجا؟ ماجرای دیروز را برایش تعریف کردم.
در لبنان، نفوذی ها، رصدی ها، وسائل ارتباطی و هر کسی ممکن است به دنبال نشانه ای از علی باشد.
نمیدانم، کاش به دروغ هم شده خبر شهادتش را منتشر میکردند ، بلکه اینها دست از سرش بردارند.... /
ادامه دارد.
✾•#بانوی_بروز. عضو شوید.👇
https://eitaa.com/joinchat/1281622041C7f5e91faeb
••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ حقیقت ماجرای #فرودگاه از نگاه دوربین مداربسته
توضیحات پلیس درباره ماجرای تنش در فرودگاه مهرآباد
🔹مرکزاطلاعرسانی پلیس فرودگاه نوشت:ساعت ۱۴:۴۰ مورخ ۱۵ دیماه ۱۴۰۳ در ترمینال شماره ۴ فرودگاه مهرآباد مشاجرهای لفظی بین خانمی جوان با همسرش رخ داد که باعث جلب توجه حاضران شده و درکنار آنها فردی روحانی نیز حضورداشته است.
🔹براساس تصویر دوربینها،پس از تشدید مشاجره وی با همسرش؛متاسفانه نامبرده ازحالت عادی خارج شده که منجر به ضرب و شتم بین زوجین میشود.در بررسیهای تکمیلی و اظهارات همسر ایشان و شاهدان حاضر درصحنه، همانطور که در فیلم مشخص است هیچ گونه مواجهه کلامی ازسمت روحانی به خانم جوان رخ نداده است و با وجود توهین وتعرّضِ فیزیکی به فرد روحانی، ایشان شکایتی ازخانم جوان نداشتهاند.
✍دقت کردید ایشون با شوهرش درگیرمیشه و بعد میره بین اون همه جمعیت یه آخوند پیدا میکنه و به لباس پیامبر توهین میکنه.
اون روحانی میتونه از حق خودش بگذره ولی قانون حق نداره از توهین به لباس پیامبر بگذره.مثل اینکه یکی یک سرهنگ نیروی انتظامی رو بزنه و توهین به لباس مقدس سربازی امام زمان بکنه.آیا فراجا ازتوهین به لباس و جایگاه نظامی کوتاه میاد؟؟
از فردا هر بی حیایی با شوهرش درگیر شد میاد تو خیابون به عمامه و لباس پیامبر جسارت میکنه و بعد خیلی شیک با عنوان اینکه بیمار هست ماست مالی میکنند
البته اینکه این اقدام همزمان با سالگرد کشف حجاب اجباری رضاخانی بود هم لابد اتفاقی هست
#بانوی_بروز
https://eitaa.com/joinchat/1281622041C7f5e91faeb