یسری از دوستان این سؤال مارو اشتباه متوجه شدن 🙈 منظور ما از سوء ظن به خدا به این معنی نیست که کسی خدا رو قبول نداره بلکه به این معنیه که به خدا اعتماد نداریم دعاهایی میکنیم ولی شک داریم که خدا صدامون میشنوه یا نه؟ یا خدا دعاهامونو مستجاب میشه یا نه ؟ یا اینکه از کسی بیش از اندازه می‌ترسیم یعنی قدرت خدا رو نمی‌بینیم 😒 امیدوارم که با گوش کردن به پادکست امروز این شبه برطرف بشه😘

. دوستان داخل پیوی قیمت جديد دوره هارو پرسیدین گفتم همینجا بذارم تا همه ی عزیزان مشاهده کنید🥰 👇👇👇👇👇

🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥 📌لیست جدید دوره ها و قیمت هاشون 1⃣ همسران خوشبخت، تکنیک های اتاق خواب، پیشگیری و درمان خیانت : ۲ ملیون 💥 2⃣ تربیت فرزند ۱ ، تربیت فرزند ۲ ، والد و نوجوان : ۲ ملیون 💥 3⃣ درمان افسردگی، زنان شاد، آرامش درون : ۲ ملیون 💥 4⃣ مهارت های زندگی، فن بیان ، چطور فرد جذاب تر باشیم : ۲ ملیون 💥 5⃣ قانون جذب : ۲ ملیون 💥 6⃣ ارتباط با خانواده همسر: مهارت های زندگی، فن بیان ، چطور فرد جذاب تری باشیم : ۲ ملیون 💥 7⃣ کسب و کار موفق، جذب ثروت : ۲ ملیون 💥 8⃣ زنان شاد، آرامش درون : ۲ ملیون 💥 9⃣ جذب همسر دلخواه: ۲ ملیون 💥

🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #فصل_دوم ..... #پارت_۱۰۱ ‌........ لبخند روی لبم نقش بست : نه مامان جان .... شوخیم کجا بود ..... میام .... اگر چیزی لازم دارید بگید براتون تهیه کنم .... یه وقت بابا یا خودتون نرید خرید خسته میشید . نه پسر گلم ..... خریدی ندارم ..... اتفاقا امشب صادق هم خونه نیست و بعد از مدت ها با دوستاش که خیلی بهش اصرار کردن که باهاشون بره گردش قراره بره گردش .... قرار بود منم برم ولی پاهام خیلی درد میکنه مامان جان ..... می مونم خونه . سریع به حرف اومدم : شما که نباشی به بابا مزه نمیده .... بعد مدت ها قراره بره گردش .... شمام برید من یه وقت دیگه میام پیشتون . حرفم رو سریع قطع کرد : نه ..... امشب منتظرتم .... من از صبح به صادق گفتم که نمی رم باهاش .... حالا بگو چی دوست داری برات درست کنم واسه شام ؟ باشه مامان .... هر جور راحتید ..... راستشو بخواین دلم هوس ماهی های شکم پری که درست می کردید رو کرده .... ولی نمیخوام تو زحمت بیافتید .... یادمه امیر حسین هر وقت ماهی شکم پر درست می کردید می گفت من از این غذا سیر نمیشم ..... جاش خالی نباشه مامان . اره امیر علی جان .... واقعا جاش خالی نباشه ..... کی میشه من شما دو تا رو کنارم باهم ببینم ..... برات درست میکنم ..... ولی باید یه قولی بدی امیر علی . جانم مامان گلم ..... شما امر بفرما . قول بده که امشب اومدی ..... همین جا بمونی ..... دلم میخواد امشب رو تو خونه خودت بمونی و تنها نباشی . چشم .... به روی چشم .... اتفاقا خودم هم قصدم همین بود .... به بابا سلام منو برسونید .... بگین خیلی مراقب خودشون باشن . گوشی رو قطع کردم ..... نگاهی به ساعتم انداختم .... هنوز خیلی مونده بود تا اتمام کلاسشون .... این چند روز حتی دفتر هم نرفته بودم .... مطمئن بودم دخترا همه چیز رو مثل روز اول درست کردن .... چشمم رو روی هم گذاشتم تا ثانیه زودتر بگذرن . سر ساعت با خانوما راهی دفتر وکالت شدیم ..... همون طور که حدس زده بودم .... همه چیز مرتب و تمیز و مثل روز اولش سر جاش بود ..... ناهار رو سفارش دادم و راهی اتاق خودم شدم . دوربین هایی که فرهاد زحمت نصبشون رو کشیده بود عالی بودن و کل ساختمون و بیرون ساختمون رو پوشش می دادن ... همه چیز به نوعی جلوی چشمم بود .... فقط اصلا یادم نبود این هزینه ها رو با فرهاد حساب کنم .... باید در اسرع وقت مجبورش می کردم تا بگه چقدر خرج کرده . کار های اون روز دفتر خیلی زیاد بود ..... دلم برای خانوما سوخته بود .... گاهی اونقدر فشار کاریشون زیاد بود که کلافه میشدن ..... باید حتمن فکر یه منشی میشدم تا حجم کاری تقسیم بشه بینشون . اخر وقت اول اونا رو رسوندم خونه و بهشون گفتم که دارم میرم منزل پدرم تا برام طبق روال این چند شب شام نیارن .... اونقدری که دستپخت خانوم رادمنش و خانوم فرهمند خوشمزه بود که احساس می کردم چند کیلو وزن اضافه کردم تو این چند روز ..... نا گفته نماند کلی سوغاتی خوراکی هم برای مامان مهوش داده بودن که امشب می دادم بهشون . ادامه دارد....... https://eitaa.com/joinchat/3321233614Cf3e6faf2b8 پارت صدم👉

🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #فصل_دوم ...... #پارت_۱۰۲ ....... با رسیدن به خونه پدرم ..... ریموت رو زدم و با ماشین تا پایین پله های منتهی به ایوان رفتم ..... تموم ترسم از این بود نکنه مامان مهوش با خمیده راه رفتنم بترسه و پی به موضوع درگیری ببره که در همون نگاه اول یکی زد توی صورت خودش اومد سمتم : امیر علی ..... دردت به جونم ..... چه بلایی سر خودت اوردی ؟ سلام ..... اروم مامان جان .... چیز مهمی نیست .... اروم باشین .... من الان حالم خیلی خوبه . حالت خوبه که اینطور نیمه خمیده راه میری .... چه بلایی سرت اومده ؟ ناچارا به حرف اومدم : بریم تو براتون تعریف می کنم .... فقط تو رو خدا ناراحتی نکنید . سوغاتی ها رو تحویلش دادم و خودم روی اولین راحتی لم دادم ...... عطر ماهی شکم پر اشتهام رو باز کرده بود .... که مامان اومد سمتم : میگی چیشده یا زنگ بزنم از این فرهاد ورپریده بپرسم .... چند روز قبل توی کوچه دیدمش بهش میگم از امیر علی خبر داری .... تو روی من می خنده میگه حالش خوبه ..... این الان حال خوبته مادر ؟ دستش رو گرفتم تا کنارم روی مبل بشینه : فرهاد بی تقصیره مامان .... خودم همه چیزو براتون میگم ....‌ اگر فرهاد حرفی نزده به خاطر من بوده .... من منعش کرده بودم که حرفی نزنه . اشک توی چشمش جمع شد و تازه چشمش به زخم کوچیک کنار سرم خورد و دست کشید روشون : کتک خوردی امیر علی ؟ لبخندی زدم : تقریبا میشه اسمش رو گذاشت کتک . الهی دستش بشکنه که پسرمو زدن .... الهی اب خوش از گلوشون پایین نره . مامان جان تو رو خدا نفرین نکن ..... الان حالم خوبه ..... باور کن دلم واستون تنگ شده بود که امشب بیام ببینمتون .... با این حرفا خرابش نکنیم ..... دلم لک زده برم ببینم ماهی شکم پر چه مزه ای شده . اشک چشمش رو با گوشه روسریش گرفت : مهوش دورت بگرده ..... برو بالا لباست رو عوض کن .... الان شام رو می کشم . اهسته اهسته راهی اتاق خودم در طبقه بالا شدم ..... لباسام رو عوض کردم و بعد از خوندن نماز مغرب و عشا راهی طبقه پایین شدم .... که دیدم مامان با کیسه اب گرم اومد پیشم سر میز شام : بیا اینو نگه دار کنار پهلو هات تا برات ببندمش . از جام بلند شدم و همون طوری که کیسه اب گرم رو نگه داشته بودم تا برام با شال ببنده روی پهلوم روی سرش رو بوسیدم : اخ ..... که چقدر شما ماهی ..... اسم شما رو باید می ذاشتن ماه . بعد از بستن کیسه اب انگاری گرما باعث شد درد و گرفتگی برام اروم بگیره تا یه لقمه غذا از گلوم پایین بره ..... در کنار مادرم شام حسابی بهم مزه داد . بعد از شام اومدم کمکش کنم تا ظرفا رو جمع کنم که رو شو کرد سمتم : نمیخواد مادر جان .... برو .... توی پذیرایی .... اینا رو هم بعدن میشورم .... تا تو بری منم توی قوری اب جوش بریزم بیارم اونجا تا باهم چای بخوریم . لبخندی نثارش کردم و رفتم سمت پذیرایی .... دیدم هیچ جا دنج تر از کنار شومینه نیست ... مخصوصا اینکه گرماش باعث میشد بدن دردم رو فراموش کنم . ادامه دارد....... https://eitaa.com/joinchat/3321233614Cf3e6faf2b8 پارت صد و یکم 👉

❌❌❌❌❌❌ یسری از دوستان عزیز چند ماهه پیگیر هستن که دوره قانون جذب کی تخفیف میخوره ؟؟؟ باید بگم که : حالا وقتشهههههه🤗🤩 .

اول صبح است خیز کآخر دنیا فناست صحبت یار عزیز حاصل دور بقاست یک دمه دیدار دوست هر دو جهانش بهاست درد دل دوستان گر تو پسندی رواست سعدی صبحتون بخیر وجودتون سبز 🌻❤️☀️ #سلام_صبح_بخیر ⛈ https://eitaa.com/joinchat/3321233614Cf3e6faf2b8

. سلام و درود خدمت سروران عزیز 😘 امروزمون رو با یه تمرین بسیار قدرتمند شروع میکنیم 💪 .

. تمرینی که خودم هم همیشه ازش استفاده میکنم 🥳 .

. این تمرین قدرتمند هم جزئی از درس‌های دوره قانون جذب هستش. 💰

✍ برای خود من هم خیلی پیش اومده که کارهای زیادی برای انجام دادن داشتم و فرصت هم کم بوده 📃 لیستی از اون کارها تهیه کردم اون‌هایی رو که دوست داشتم انجام بدم جلوش علامت زدم و انجامشون دادم✅ بعد از تمام شدن وقت متوجه شدم خیلی‌هاشون که توسط خودم انجام شد بعضی‌هاشون رو یکی دیگه برام انجام داد🤭 یه تعدادیشون هم که موند انجام دادن یا ندادنشون توی اون تایم اهمیت چندانی نداشت و خدا را شکر مشکل حل شد☺️ 🔷حتماً این راهکار رو انجام بدید ضرری نداره🔷 برگرفته شده از کتاب بخواهید تا به شما داده شود. 👇👇👇👇👇👇

👆👆👆👆👆 📌اگر همیشه کارهای زیادی برای انجام دادن داری که نمیرسی همشون رو انجام بدی این فایل به دردتون میخوره تا کارهای عقب مونده رو انجام بدین✅ 🔹درسهایی از قانون جذب 🔹 @banuyenemuneh15 @banuyenemuneh15 مدرس : مریم حسنی مشاور و مدرس کانال بانوی نمونه 👩‍🦰 @Latifi_15 #بانوی_نمونه 🎙پادکست قبلی 🎙

🌱 #قانون_جذب با استفاده از قانون جذب هم نسبت به خدا شناخت پیدا کرد و هم نسبت به خودش....👌 .

#قانون_جذب ❣با قانون جذب آشنایی نداشتم اوایل دوره برام قابل فهم نبود ولی رفته رفته دیدگاهم را نسبت به زندگی تغییر داد معجزه‌ها از اینجا شروع شدند به والله زندگیم تغییر کرده😇 .

💞 #قانون_جذب 🌱نتیجه عالی دوست عزیز از قانون جذب😍 خودتون بخونید و انرژی بگیرید😍 🌎قانون جذب یکی از بهترین دوره های خانم حسنی هستش👌 امروز تو جهان قانون جذب داره حرف اول رو میزنه☘ 🌿فقط کافیه اونو متوجه شین همین و بس....✨ .

سلام خام حسنی عزیز اونجا که گفتین هر وقت حوصله کارای خونه رو نداشتین انجام بدین اما باید انجام بشن رو با هم بنویسید. حالا اون کارایی رو که مشکلی باهاشون ندارین رو انجام بدین علامت بزنید که این کار رو انجام دادین بقیه کارها خودبه خود از طرف کاعنات انجام میشه.تکلیف پسرم رو لیست کردم گفتم بیا پسرم اینا رو بخون هر کدوم دوست داشتی بنویس یکی رو انتخاب کرد نوشت ضربدر زد جلوش اصلا دیگه دوست داشت بقیه رو هم بنویسه که علامت بزنه جلوشون خدا رو شکر اصلا اذیتم نکرد همه رو نوشت فقط مونده یکیش که خودم گفتم جمع کن خسته شدی این یکی رو فردا مینویسی😐😍😘

خییلی اذیت میکرد تا بنویسه دیگه نمیدونستم چیکار کنم که هم خودش اذیت نشه هم من این راهکار اومد تو ذهنم که خدا رو شکر جواب داد. ممنونم عزیزم واقعا هر چقدر ازتون تشکر کنیم باز هم کمه ❤️🌹🌹