📜[سخنان حاج قاسم در نشست واکاوی شخصیت شهید حسین یوسف الهی:]
... *شايد اگر جبهه نبود چنين فرصتي براي بروز شخصيت اين شهيد، پيدا نمي شد.* اين شخصيت در زمين و فضاي عادي قابل بروز نيست. برخي از جلوه ها، بروز داده مي شود ولي کنه و درون اين شخصيت و جوهر آن امكان بروز نمي يابد. اينها فضايي مي خواهد.
جنس دفاع مقدس از جنس كربلا، عين كربلا و تجسم كربلا بود. اين ادعا نيست. از زبان بزرگان مي شود فهميد. جنگ ما مشابه ندارد. اگر كربلا واقع نمي شد، شخصيت بارز ابوالفضل العباس كجا بروز مي كرد. غير از كربلا صحنه اي مي تواند شخصيت او را بروز دهد؟ صحنه اي غير از كربلا مي تواند شخصيت حضرت زينب را بروز دهد؟
خداوند دفاع مقدس را از بركات وسيع قرار داد كه ابعاد آن را نمي توانيم بشماريم. بخشي از اراده الهي براي بروز چنين شخصيت هايي براي بصيرت افزايي ما تحقق يافت *تا ما بدانيم درون جامعه ما امكان بروز چنين شخصيت هايي مثل حسين يوسف الهي وجود دارد.* نوجوانان و جواناني كه بتوانند به چنين مقام عظمايي برسند و *ما بفهميم كه اين راه بسته و مسدود نيست، مفتوح است.*
شخصيت حسين يوسف الهي را از چند زاويه بايد مورد بررسي قرار دهيم؛ شخصيت حسين از ديد كساني كه حسين را ديدند و لمس كردند، قابل توجه است.
يك بُعد شخصيت حسين، *بُعد اخلاقي و عرفاني* است. عبارات، كلمات و سكنات حسين گوياي شخصيت عرفاني و اخلاقي اوست.
بُعد دوم بخش *مديريتي و تربيتي* حسين در حوزه جنگ است كه در كتاب کمتر به آن پرداخته شده است. حسين در 6 عمليات به نوعي در اجراي عمليات ها تاثير اساسي داشت. در عملياتهاي والفجر 1، والفجر 4، والفجر 3، بدر و والفجر 8 حسين بروز مديريتي داشت.
حسين در بُعد حضور در صحنه جنگ، يك بسيجي #داوطلب بود. نيروي #موظّف سپاهي يا ارتشي نبود. از نظر روحي و رواني اصراري در حضور او نبود. حسين مراحلي را طي كرد تا مسئول اداره اطلاعات لشكر ثارالله شد. او يك داوطلب بود. *تقيّد و اصرار و تعهدش به جنگ، بيش از انسان هايي بود كه موظّف به حضور در جبهه بودند.*
در بُعد عرفاني از اشعار او كاملاً مشخص است كه در دل او غوغايي برپا بود. بررسي اشعار او هر كدام جلسه اي به عظمت اين جلسه نياز دارد. بعضي وقت ها در بيان اين اشعار حالتي از گريه و اشك در چهره داشت.
وقتي قبل از عمليات خيبر و بدر ميخواستيم در منطقه شلمچه در زيد، عملياتي انجام دهيم، خيلي مراقبت مي كرديم كه عمليات لو نرود. خط شلمچه متروكه بود. فعال نبود. يك طرفِ خاكريزِ دژ ايران آب بود. بچّه ها با مسوليت حسين، مشغول شناسايي بودند. چند شب پشت سرهم مي رفتند شناسايي. اولين تيم شناسايي كه رفت،اكبر موسايي و حسين صادقي بودند که بر نگشتند. نمي دانستيم كه اسير شده اند يا شهيد. خيلي نگران بوديم. روز بعد حسين گفت: در عالم خواب اكبر موسايي به من گفته كه ما اسير نشديم شهيد شديم و خواهيم آمد. حسين پيش بيني كرد كه روز دوازدهم يا سيزدهم اين دو شهيد باز خواهند گشت. قدري با حسين شوخي كردم كه «مگر تو علم غيب داري؟» گفت: «حسين پسر غلام حسين اين را مي گويد» (اين تكيه كلامش بود). با اينكه آب كم عمق بود و احتمال اين كه جنازه ها را بياورد در حقيقت کم بود، ولي همين اتفاق افتاد و روز دوازدهم، آب، اكبر موسايي را به لب ساحل جايي كه بچّه ها كنار نهر زيارت عاشورا مي خواندند، آورد. اين اتفاقي نبود كه جنازه ها در همان زمان كه حسين گفته بود و همان جايي كه بچّه ها زيارت عاشورا مي خواندند،به ساحل بيايند. روز سيزدهم جنازه حسين صادقي به ساحل رسيد.
حسين به من گفت كه حضرت زينب (سلام الله عليها) گفته است كه شما در اين عمليات پيروز مي شويد.
*حسين در ظاهر و باطن يك #عبد به معناي حقيقي كلمه بود.* او بنده حقيقي خدا بود. يك روز در حالي كه اورکتش روي شانه هايش بود و جوراب به پا نداشت، آمد پيش من، نگاهي به او انداختم. لبخند زيبايي بر لبانش نشست. حقيقت آن لبخند، عظمت داشت. گفت: «من داشتم نماز مي خواندم با اين حال وقتي گفتند شما با من كار داريد، خواستم اوركت و جوراب بپوشم به خودم گفتم: *حسين! پسر غلامحسين! تو پيش خدا اين جوري رفتي، پيش فلاني ميخواي اون جوري بري؟!* »
اين رفتار و تفكرات به حسين عظمت داد چون عبد خدا بود. كسي كه بسم الله گفت و روي آب رفت دليلش عبوديت الهي بود.
خدا كه 8 اعجاز بزرگ به موسي داد، موسي را مکلف كرد كه به شاگردي خضر برود. ويژگي هاي خضر عبوديت بود. *اگر اين حاصل نشود و ما همه قرآن و نهج البلاغه را هم با معاني اش حفظ كنيم، معلوم نيست به اين جا برسيم.* حسين را بندگي خدا به پرواز در آورد...