❤️#صبح_را_بایاد_شهداء_آغاز_کنیم
نظرکرده حضرت زینب(س) بود که در نهایت نیز فدای آن حضرت شد.
یکم مرداد سال 1358 در شهرستان نظرآباد متولد شد. فرزند یک کارگر زحمتکش بود و رزق حلال باعث شد تا رضا، انسانی وارسته و حقطلب بار بیاید. این شهید همواره در عرصه تحصیل، موفق و ممتاز بود و در رشتههایی چون مهندسی برق و الکترونیک، زبان و ادبیات عرب و زبان انگلیسی تا مقطع کارشناسی و در رشته اطلاعات امنیت تا کارشناسی ارشد تحصیل کرد. وی پس از فارغالتحصیلی در دانشگاه امامحسین(ع) به تدریس مشغول شد.
رضا کارگربرزی، یک اتفاق شگفتانگیز را در زندگیاش پشت سر گذاشت. او در نوجوانی به خاطر ابتلا به بیماری گیلنباره، فلج شد. به گفته پزشکان این فلجی رفته رفته پیشرفت میکرد و به مرگ وی میانجامید. مادر شهید در مصاحبهای گفته است: «با خودم فكر كردم، كسي مصيبتديدهتر از حضرت زينب(س) در اهل بيت نيست، از خدا خواستم و به خانم زينب كبري(س) متوسل شدم. رضا را نذر حضرت زينب(س)كردم و خواستم كه خوب شود براي خودشان. مدت كوتاهي نگذشته بود كه يك روز در كمال ناباوري و به يكباره ديديم رضا دست روي ديوار گذاشته و آرام آرام راه ميرود. معجزه شده بود. خانم حضرت زينب(س) شفايش را داد.» رضا کارگربرزی هم دین خود را به آن حضرت ادا کرد. وی روز 11 مرداد سال 1392 در دفاع از حرم حضرت زینب(س) در سوریه به شهادت رسید.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
نحوه آشنایی من و رضا
رضا متولد یکم مرداد سال 58 بود ، رضا اصالتاً کرمانی بود و خانواده ایشان ساکن نظرآباد بودند. رضا دانشجوی الکترونیک همان دانشگاه بود و دو سال از من کوچکتر بود، رضا خیلی به روانشناسی علاقه داشت ، یک روز تصمیم میگیرد برای امانت گرفتن کتابهای روانشناسی به کتابخانه دانشکده ما مراجعه کند، اما به دلیل نداشتن کارت عضویت کتابخانه به وی کتاب نمیدادند، با یکی از خانم های متاهل صحبت کرده بود و چون او هم کارت نداشت به من معرفی اش کرده بود و رضا به من مراجعه کرد و کارت را از من گرفت.
این رفت و آمدهای رضا برای گرفتن کارت و کتاب دو سال طول کشید، هیچ بحثی در رابطه با ازدواج در آن موقع بین ما نبود، علی الخصوص که رضا چون دو سال از من کوچکتر بود اصلا به این مسئله فکر نمیکردم.
ازدواج
بعد از دو سال یکروز رضا بحث ازدواج را پیش کشید، رضا پسر بسیار خوبی بود، با پیشنهادش بسیار غافلگیر شدم ، نمیدانستم چه کار کنم ، وقت خواستم که فکر کنم و با خانواده ام مطرح کنم.
خانواده ام بدلایل مختلف از جمله بیکاری رضا و سربازی نرفتنش و اینکه از من کوچکتر بود مخالفت کردند و همینطور هم خانواده رضا مخالف این ازدواج بودند، ولی علی رغم این مخالفتها ما با هم ازدواج کردیم و من عاشق رضا بودم، من عاشقانه و دیوانه وار رضا را دوست داشتم .
به رضا گفتم بیا پیش یکی از استادانم که مشاور و روانشناس هستند برویم و راجع به ازدواجمان با ایشان مشورت کنیم، استادم نیز به دلایلی که قبلا گفتم از جمله بیکار بودن رضا و سربازی موافق ازدواج ما نبود و سختی های راه را برایم بازگو کرد، رضا گفت میخواهی استخاره کنیم؟!
من موافق استخاره بودم و گفتم هرچه که آمد عمل میکنیم، بسیار جالب بود حاج آقایی که برایمان استخاره کرد به رضا میگفت بسیار خوب و مبارک آمده این سخن را جایی بنویس و در زندگیت به آن عمل کن، رضا نیز چون خط خوبی داشت آن را با خط خوش نوشت و جالب این است که رضا در اکثر جزواتش این متن را مینوشت و همیشه در زندگیمان آنرا به یاد داشتیم.
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
سال 80 ما عقد کردیم ، رضا بیکار بود و هروز با هم برای پیدا کردن کار برای رضا به جاهای مختلف سر میزدیم، پیدا کردن کار خیلی سخت بود، واقعا خسته شده بودم، هرکجا که میرفتیم به نتیجه ای نمیرسیدیم، تا اینکه سال 82 رضا از من پرسید که راضی هستم که به سپاه قدس برود؟!
با موافقت من برای استخدام به سپاه قدس رفت و بعد از استخدام، ماموریتها و آموزشهای پشت سرهم او شروع شد، بیشتر موقعها رضا در ماموریت بود.
سال 83 ما ازدواج کردیم و در یک اتاق اجاره ای زندگی مشترکمان را شروع کردیم، رضا را خیلی دوست داشتم و علی رغم سختی های زیادی که در زندگی می کشیدم کمترین اعتراضی نمیکردم..
محمدمهدی و محمدحسین دو گل زندگی مشترک ما بودند که الان در کلاس چهارم و دوم ابتدایی مشغول تحصیل هستند، رضا همراه با کار درسش را هم ادامه داد و در رشته ارشد امنیت داخلی دانشگاه امام حسین و همچنین مترجمی زبان پیام نور تحصیلش را ادامه داد.
ضمانت عاشقی
با وجود سختی های زیادی که در زندگی داشتیم روز به روز عشق منو رضا به هم بیشتر میشد. این اواخر به شوخی میگفت عصمت من مطمئنم که تو مرا جادو کردی وگرنه مگه میشه آدم یک نفر رو اینقدر دوست داشته باشه..
هیچوقت کاری نکردم که رضا از من دلخور شود، با همه سختی ها ساختم، و به هیچ وجه دلم نمی خواست ناراحتش کنم.
برای اولین بار که به مشهد رفته بودیم هر دو ما تصمیم گرفتیم حلقه های ازدواجمان را به آستان مقدس امام رضا (ع) هدیه کنیم تا ضامن خوشبختی ما در زندگی گردند، و الحق که خود امام رضا ضامن زندگی ما شده بودند و هیچوقت از زندگی با رضا با تمام فراز و فرودهایی که داشت ناراضی نبودم.
شهادت رضا
در ماه شعبان سال 92 ، رضا تصمیم گرفت که به سوریه برود با وجود ماموریتهای زیادی که داخل و خارج از کشور می رفت، این بار رفتنش رنگ دیگری داشت، قلب مرا با خودش برده بود، خیلی دلتنگش بودم و دائم گریه میکردم.
روز دوم ماه مبارک رمضان بود که همگی مهمان خواهر شوهرم بودیم، همه فامیل دور هم جمع بودند و جای رضا خیلی خالی بود، چشمهایم پر از اشک بود، آن شب موقع برگشتن در ماشین محمدحسین هم خیلی گریه میکرد و بی تاب رضا بود، از او پرسیدم چرا گریه میکنی! به من گفت: مامان من اصلا دوست ندارم بابام بمیره...
گفتم منم دوست ندارم بابا بمیره...گفتم بیا برای بابا دعا کنیم، انگار به دل محمدحسین افتاده بود که رضا شهید میشود و همینطور تا منزل گریه میکرد...
رضا به من گفته بود که به محمدحسین بگو برای من دعا کند و منظور رضا برای شهادتش بود، گاهی اوقات با خودم فکر میکردم که اگر به محمدحسین بگویم دعا میکند که رضا برگردد، اما رضا عاشق شهادت بود، رضا لیاقت شهادت داشت.
روز یازدهم مرداد 92 برابر با روز 22 ماه مبارک رمضان بود که رضا به من زنگ زد و گفت عصمت دلم می خواهد که اون دنیا ازت خواستگاری کردم به من جواب مثبت بدهی، من نیز خندیدم و خیلی جدی نگرفتم.
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
قسمتی از وصیت نامه شهید
کاش زندگی کمتر در پیش ما جلوه می کرد مگر می شود آخرت را فروخت یعنی آخرت ایمقدر بی ارزش است کهآن را به ارزانی این دنیا بفروشیم پس این همه راهنمایی و هدایت امامان برای چه بوده مگر نه اینکه امام حسین (ع) برای امر به معروف ونهی از منکر و اجرای سنت رسول خدا امده بود پس چرا ما در این جامعه با این بی تفاوتی از کنار این امر مهم می گذریم اگر به امام حسین( ع) عشق می ورزیم و برای داغ های دل زینب برای ابوالفضل برای ناله های علی در چاه برای فریاد فاطمه در بین در و دیوار برای علی اصغر و عزاداری می کنیم پی چرا به سنت انها عمل نمی کنیم چرا این همه بی تفاوتیم مگر نه اینکه شهدا در جبهه و جنگ با عشق امام حسین (ع) میجنگیدن و مصائب را تحمل می کردند مگر نه اینکه شهدا برای حفظ انقلاب برای دفاع از ناموس و حیثیت خانواده جنگیدند پس چراما تابع شهدا نیستیم چرا به جای اینکه پای صحبت پدر شهید بنشینیم پای نوار آنچنانی و فیلم می نشینیم
الان که این نوشته ها رامی نویسم با یک دست قلم و با دست دیگر دستمال به دست گرفته و اشک هایم را پاک می کنم
خدایا چی می شد به خاطر بندگان خوبت به خاطر آنهایی که به درگاهت آبرو دارند به خاطر کسانی که اگر نبودند هلاکت ما حتمی بود به خاطر کسانی که نماز شب می خوانند و مجالس عزاداری حسین برپا می کنند یک نطری هم به ما می کردی چی میشه یه عنایت و نظری به بدها بکنی شاید همین بدها یک روز خوب بشوند مگر حر در آخرین لحظه به امام حسین (ع) نپیوست اگر تو به ما لیاقت بدهی شاید بلکه حتما خوب می شویم خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی ما رستگار
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
🌸🌸ذکر روز سه شنبه:
یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین
ای مهربانترین مهربانان
ذکر روز سهشنبه به اسم علی بن الحسین (ع) و محمد بن علی (ع) و جعفر بن محمد (ع) است. روایت شده در این روز زیارت این سه امام شود. ذکر روز سه شنبه باعث روا شدن حاجات می شود.
🌺🌺۵ صلوات امروز رو تقدیم میکنیم به روح پاک ومطهر شهید
رضا کارگر برزی
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
8.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖥 نامشان در دنیــا
" شهیــد " است
و در آخرت " شفیـع "
به امیـد شفاعتشــان ...
یادشان کنید با صلوات🌷
🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
باشهداتاظهور
تداوم_راه_شهدا
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
#نماز_اولوقت
میگن وسط یه عملیات،
یهو دیدن حاجقاسم دارن میرن...!
گفتن: حاجی کجا میری؟!
مأموریت داریم!
حاجقاسم گفتن:
مأموریتی مهمتر از نماز نداریم...!
حواست باشه!
پیرو حاجقاسم بودن به این نیست که هر شب ساعت 1:20 میزنی ساعت به وقت حاجقاسم!
ببین حاجقاسم چه کار کرد که حاجقاسم شد!
بدون نماز به هیچ جا نمیرسی
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
گمنٰامیعنےبرای زمینی هاگمنٰامباشی!
وبرای خُداخوشنٰام
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯