📌 شهید کاوه و حمل گونی در سنگرها
🔹 همه میدانستند که مسئول تدارکات مجروح شده است
◇ یک نفر که دستش مجروح بود گونی بزرگی رو گذاشته بود روی دوشش و تو سنگر ها جیره پخش میکرد!
◇ بچه ها باهاش شوخی میکردن.
● -اخوی دیر اومدی!
● -برادر میخوای بکشیمون از گشنگی؟
● -عزیز جان! حالا دیگه اول میری سنگر فرماندهی برا خودشیرینی دیگه..
◇ گونی بزرگ بود و سر اون بنده خداپایین.
کارش که تموم شد، گونی روگذاشت زمین ...
◇ همه شناختنش! سردار شهید محمود کاوه بود.
#سردار_شهید_محمود_کاوه
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
♦️گفتم: آقا محمود اگه مردم تو رو فراموش كنن! اين كوهها فراموشت نمي كنن.گفت: چطور مگه؟ گفتم: به دستور تو، سربازهای امام روی خيلی از قله های كردستان نماز خواندن، اين تو بودي كه كلمه اشهد ان لا اله الا... و علي ولي ا... رو، در بيشتر اين كوهها طنين انداز كردی.
♦️بچه ها مثل اينكه منتظر بودند كسی سر حرف را باز كند، همه شروع كردند به زدن حرفهايي از همين دست.چهره اش نشان می داد كه از اين حرفها خوشش نيامده،
♦️گفت: ما بدون امام چيزی نيستيم، امام همه چيز را از خدا مي دونن.كمي مكث كرد و گفت: از اين حرفها هم ديگه كسي نزنه و گرنه كلاهمون می ره توهم.
#اللهمعجلفیفرجمولاناالمهدی..
#سردار_شهید_محمود_کاوه
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯