eitaa logo
برادر شهیدم♡
452 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
4.5هزار ویدیو
107 فایل
ولی من با هر عکسی که ازش تو شهر میبینم دلم براش پر میکشه برای غریبیش برا تنهاییش برا مظلومیتش :) #شهید_حسین_اوجاقی #شهید_علی_خلیلی #شهید_مالک_رحمتی ارسال سوژه : @kosarraheli ادمین تبادل : @m_haydarii 🌿تبلیغات و خدمات: @hich_club
مشاهده در ایتا
دانلود
با موتورش تصادف کرده بود. رفتیم بیمارستان. دکتر ده روز براش استراحت مطلق نوشته بود. کمر درد شدیدی داشت. حتی در این حالت مقید بود که بعد از اذان مغرب موقع آب خوردن بنشیند. می گفت: «از امام صادق (ع) روایت داریم که اگر شب نشسته آب بخوریم، رزق مان بیشتر می شود»...❣ سالروز شهادت 🌹 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
❤️🍃 📖براےاینکه گناهی ناخواسته صورت نگیره با پیشنهاد داماد ، تصمیم گرفته بودند که سه روز،روزه بگیرند که مقام معظم رهبری درباره تصمیم شون می فرماید :به نظر من این را باید ثبت گردد که یک دختر و پسر جوانی برای اینکه در جشن عروسی شان خلاف شرع و گناهی انجام نگیرد. به خدا متوسل میشوند. سه روز روزه میگیرند. 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
مهمون ویژه این هفته کانالمون 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
💔 💝 محبت به همسر و خرید گل یکی از کارهایی که ایشان در آن مداومت داشتند خرید گُل بود، به گونه ای که بعد از هر ماموریت یا مسئول شب که در پادگان به عنوان شیفت شب می ماندند، هنگام بازگشت به منزل برای همسرشان شاخه گل تهیه می کردند. 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
کناره سفره عقد نشستیم عاقد پرسید: عروس خانم مهریه رو میبخشند که صیغه موقت رو فسخ کنیم؟ به حمید نگاه کردم، گفتم : نه من نمیبخشم! نگاه همه با تعجب به من برگشت، ماتشان برده بود، پدرم پرسید: دخترم مهریه رو میگیری؟ رک و راست گفتم : بله میگیرم، حمید خندید و گفت: چشم مهریه رو میدم، همين الان هم حاضرم نقدا پرداخت کنم. عاقد لبخندی زد و گفت: پس مهریه طلب عروس خانوم، حتماً باید آقا داماد این مهریه رو پرداخت کنه بعد از خواندن خطبه عقد به رستوران رفتیم، تا غذا حاضر بشود، حمید پانزده هزار تومان شمرد، به دستم داد و گفت: این هم مهریه شما خانوم! پول را گرفتم و گفتم : اجازه بده بشمارم ببینم کم نباشه! حمید خندید و گفت: هزار تومان هم بیشتر گیر شما اومده، پول را نشمرده دور_سر حمید چرخاندم و داخل صندوق صدقاتی که آنجا بود انداختم و گفتم : نذر سلامتی آقای من! 🌿🌷 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
حمید ورزشکار بود و تا مرحله داوری کاراته پیش رفت،چنان وقتش را تنظیم کرده بود که جای نداشت، حضور در ورزشگاه و تعلیم کاراته به ورزشکاران،حضور در حلقه های صالحین پایگاه بسیج به عنوان مربی و برنامه های دیگر... گاه چنان برنامه ریزی می کرد که تا پاسی از شب به کار و فعالیت مشغول بود،حمید خاص و گلچین شده خدا بود. 🕊 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
همیشه در حال بدو بدو بود مخصوصا وقتی ایام شهادت یا ولادت ائمه میشد یا ماه محرم و ماه رمضان می‌گفتم بابا چرا اینقدر خودت رو خسته میکنی یه کم استراحت کن. فقط لبخند میزد همش تو راه کار و هیئت و مراسمات و اینا بود ولی الان آرام آرام انگار که می دونست زود میخواد بره به خاطر همین این دنیا همش میدوید تا در دنیای ابدی آرام بگیره و با بهترینها آرامش بگیره 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
انقدر سینه میزد بهش گفتن،کمتر خودت رو اذیت کن گفت: این سینه نمیسوزه.... موقع شهادت همه جاش ترکش خورده بود به جز سینه اش.... 🕊⃟🇮🇷 @baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
•●🔗❁♥️●• بعد‌نماز‌بادستش‌ تسبیحات حضرت‌فاطمه‌زهراﷻ را‌میگفت.. هنگام‌ذکرهم‌انگشت‌هایش‌را فشار‌میداد‌ودرجواب‌چرایی‌این‌کار‌میگفت: بندهای‌انگشت‌هایم‌را‌فشار‌میدهم تایادشان‌بماند‌درقیامت‌گواهی‌دهند‌که‌ بااین‌دست‌ذکر‌خدارا‌گفته‌ام:)🌿 ــ ـ ـ ـ ــ ـ ـ ـ ــــــ•❁•ـــــ ـ ـ ــ ـ ـ ـ ــ 🕊⃟🇮🇷 @baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
بعد از نماز با دستش تسبیحات حضرت فاطمه (س) را می‌گفت هنگام ذکر هم انگشت‌هایش را فشار می داد و در جواب چراییِ این کار می‌گفت: بندهای انگشت‌هایم را فشار می دهم تا یادشان بماند در قیامت گواهی دهند که با این دست ذکر خدا را گفته‌ام☘🍃 همسر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
بسیار دستگیر فقرا بود و همیشه به شخص‌ِ فقیری که ابتدای کوچه بود کمک میکرد. به خاطر دارم‌ که شبی به بیرون‌ از منزل رفت و بازگشت‌ او طولانی شد. وقتی علت‌ را پرسیدم‌ متوجه شدم پولی برای کمک به آن‌ فقیر نداشته و برای اینکه شرمنده‌ او نشود چند کوچه را دور زده‌ و از مسیر دورتری به خانه آمده‌ است. 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
_ همیشھ‌مے‌گفٺ‌: _ باانگشتاتون‌زیادذڪࢪبگیدچون‌ _اون‌دنیــاهـ۾ـین‌انگشٺآشفاعت‌می‌کنند" ‎‎‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯