eitaa logo
برادر شهیدم♡
439 دنبال‌کننده
8هزار عکس
3.7هزار ویدیو
50 فایل
ولی من با هر عکسی که ازش تو شهر میبینم دلم براش پر میکشه برای غریبیش برا تنهاییش برا مظلومیتش :) #شهید_حسین_اوجاقی #شهید_علی_خلیلی #شهید_مالک_رحمتی ارسال سوژه : @kosarraheli ادمین تبادل : @m_haydarii 🌿تبلیغات و خدمات: @hich_club
مشاهده در ایتا
دانلود
پسرش‌،همه‌ی‌‌زندگی‌اش‌بود ‌و‌اینگونه‌شد‌که... "زن"‌تمام‌"زندگی"اش‌راداد تا‌ما‌"آزادی‌"داشته‌باشیم @baradar_shahidam
میگفت: میدونی کی از‌ چشم‌ِ خدا‌ میوفتی؟! زمانی که ‌آقا‌ امام‌‌ زمان‌ سرشو‌ بندازه ‌پایین ‌و از ‌گناه ‌کردن ‌تو خجالت ‌بکشه ولی تـو‌ انگار ‌نه ‌انگار..! رفیق... نزار‌ کارت ‌به ‌اون‌ جاها‌ برسـه!! - 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
این تصویر مردی پنجاه ساله نیست! این جوان بیست و هشت ساله، است. فرمانده لشکر عاشورا بی سردوشی بی عنوان روزها بی خوابی خستگی بی ادعا بی ریا یادشون گرامی باد... 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
🌷🕊 🍃اگھ‌میخواے"پرواز"ڪنی؛ باید‌دݪ‌بڪنی‌از‌دنیا‌و‌ تعلقاتش . . . یعنی‌جوری‌نشه‌که‌ واسه‌دنیاتب‌کنی‌ یادلت‌وابسته‌اش‌ بشه در‌سجده‌یِ‌آخرِ‌نمازهایش این‌دعا‌را‌میخواند⇊ اللّھم‌أخرِجْنے‌‌حُب‌الدُّنیا‌مِن‌ قُلوبِنا 🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
نجوایِ_شهيد_علمدار_با_همرزمان_شهیدش.mp3
1.95M
دلنوشتۀ شهيد سید مجتبی علمدار با خوانش خودِ شهید در وصفِ حال و هوای معنوی زمان جنگ و نجوایِ جانسوز او با یاران شهیدش ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
♦️شهید : «یک شب خواب شهید زین الدین را دیدم و هیجان‌زده پرسیدم: آقا مهدی مگه تو شهید نشدی؟ همین چند وقت پیش،‌ توی جاده‌ سردشت؟ 🔸حرفم را نیمه‌تمام گذاشت. اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانی‌اش افتاد. بعد باخنده گفت: من توی جلسه‌هاتون میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی شهدا زنده‌ن؟ 🔸عجله داشت. می‌خواست برود. یک بار دیگر چهره‌ درخشانش را كاویدم. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: پس حالا كه می‌خوای بری، لااقل یه پیغامی چیزی بده تا به رزمنده‌ها برسونم. 🔸رویم را زمین نزد. گفت: قاسم، من خیلی كار دارم، باید برم. هرچی می‌گم زود بنویس. هول‌هولكی گشتم دنبال كاغذ. یک برگه‌‌ كوچک پیدا كردم. فوری خودكارم را از جیبم درآوردم و گفتم: بفرما برادر! بگو تا بنویسم. 🔸گفت: بنویس: سلام، ‌من در جمع شما هستم! همین چند كلمه را بیشتر نگفت. موقع خداحافظی، با لحنی كه چاشنیِ التماس داشت، گفتم:‌ بی‌زحمت زیر نوشته رو امضا كن. برگه را گرفت و امضا كرد. كنارش نوشت: سید مهدی زین‌الدین. 🔸نگاهی بهت‌زده به امضا و نوشته‌ زیرش كردم. با تعجب پرسیدم: چی نوشتی آقامهدی؟ تو كه سید نبودی! گفت: اینجا بهم مقام سیادت دادند! 🔸از خواب پریدم. موج صدای آقامهدی هنوز توی گوشم بود؛ سلام، من در جمع شما هستم!» 📚منبع: کتاب «تنها زیر باران» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯