eitaa logo
بࢪادر شهیدم ابࢪاهیم ھــادۍ
74 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
214 ویدیو
34 فایل
♡بِـ‌ـسـمِ ࢪب الشــهـداء♡ کانالی ویژه ی شهدایی ها🌷 به نیت علمدار کمیل ابراهیم هادی🦋 کانالی با حال و هوای شهدایی و معنوی😍 مدیر:🍃 @Z_Marandi_313 لینک ناشناس ودرخواست هاتون:🍃https://harfeto.timefriend.net/16445692489090
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرائت آیات قرآن به نیت تمامی شهدا می خوانیم🌱 💕 🌷@baradar_shahidam_14🌷
🌱 سلام علیکم ، بله حتما تشریف بیارید براتون تبادل می کنم.☺🌷 🕊@baradar_shahidam_14🕊
💞شهید هادی به سیدالشهدا (ع) ارادت خاصی داشتند و هر وقت در کارشون گره ای می افتاد از ایشون کمک می گرفتن.💞 🌱 💌 🕊@baradar_shahidam_14🕊
💌 سـلام_آقـا_جان♥️✋🏻 ایــاڪ نـعبـد و ایــاڪ نـستـعـین یـعنـے سـلـآم مـسجـد مـولآے آخـریـن اےجـمڪران‌بـگوڪجـاست‌آخـریـن‌امــید ایـن الشـموس الطـالعه ایـن مــه جـبـین:) 🍂 🥀 🕊@baradar_shahidam_14🕊 ‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وَجعَل‌لئ‌مِن‌همّے وَ کَربـے فَرَجاً وَ مَخرَجاً وپریشانم گشایش و رهایی بخش |شهادت🍃:) 🍁 🌻 ❤ 🕊@baradar_shahidam_14🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بࢪادر شهیدم ابࢪاهیم ھــادۍ
🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🌸🍃 🌸 #رمان_تلالو_ابراهیم #کپی‌فقط‌با‌ذکر‌نام‌نویسنده‌مجاز‌است پارت دهم - هانیه : اون ز
‌ 🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🌸🍃 🌸 پارت یازدهم - هانیه : یک رستوران قرق کرده بودم کلی هم سفارش کرده بودم حتما با وسواس زیاد تزیینات انجام شود خیلی از بچه هاهم دعوت کرده بودم اون زمان روز خوبی به نظرم میومد انگار که من برترین و خوشبخت‌ترین زن دنیاهستم؟! ساشا تمام مدت تشویقم میکرد قید مانتو را بزنم و بلوز های چهارخانه ای که مد شده را بپوشم از نظر او مد یعنی بینش متفاوت! اما در اصل ………! دلم نمیخواست از پیشنهاد های ساشا بگذرم انگار که باید تمام توجه اورا به خودم جلب میکردم تا برایم باقی بماند! گاهی حدیث و ریحانه هم همراهی ام میکردند و از اینکه دنیا و سارن به من حسودی میکردند لذت میبردم🚶‍♂ اما حالا انگار اون زمان ها غلام حلقه به گوش ساشا بودم تا رفیقش…! اینکه یک بند روسریتو را عقب تر بدهی چند قلم بیشتر خودت را رنگی بکنی کوتاه تر بپوشی پاره تر بپوشی دیگر همه چیز برایت عادی میشود! بعد از یک مدت هرچقدر تنگ تر بپوشی و غلیظ تر رنگ بزنی برایت مهم نیست و ککت هم نمیگزید . . . این نقطه از زندگی را اون موقع میگفتیم شاخ ولی حالا که میبینم دقیقا نقطه تمام بدبختی هااست😄💔 خودم متوجه میشدم که مرکز نگاه ها بودم خیلی ها مثل پرگار بودند نقطه من بودم و دور من میگشتند شایدبرای سوءاستفاده شاید برای شهوت شاید برای جلب توجه و…! دقیقا به جایی رسیده بودم که وقتی کنار ساشا راه میرفتم باانگشت نشانم میدادند خیلی ها وقتی از کنارم رد میشدند باترحم نگاهم میکردند خیلی هاهم جلو می آمدند و میگفتند که این پوششدر شأن من نیست و من همیشه وسط حرف هایشان راهمو میگرفتم و میرفتم … چندباری گشت من و ساشا را گرفته بود چندباری هم به خاطر پوشش زننده ام گشت مرا گرفته بود که بابا علی اومد و باافتخار من را از دست گشت تحویل گرفت💛! نویسنده ✍ :