🏴
نشسته بر لب ساحل، شکستهزورقِ عاشق:
کهراست زهرۀ دریا؟ کجاست باد موافق؟
به موجِ اشک، کِی آخر توان به اوج رسیدن؟
کجا حریفِ تو باشد دلِ شکستۀ قایق؟
نه فهمِ رنج تو آسان، نه درکِ اوج تو ممکن
زبان ناطقه الکن؛ سکوت، یکسره ناطق
مگر که اذنِ جنونم دهی چو «جابر جعفی»
وگرنه عقل ندارد رهی به کوی حقایق
تویی که علم یقینی، به دین اول و آخر
تویی که معنی دینی، به علم سابق و لاحق
چوطفل مکتب تو«بوحنیفه»است چه گویم
ز حلقۀ تو بجویم اگر مشایخ واثق
به حکم توست اگر زد «هشام» تیغ تکلّم
زکیمیای تو«جابر»، حکیم گشته و حاذق
چه داشت خرقۀ «سفیان»به جزریاو چه عریان؟
تو خرقهپوشِ خدایی نهان ز چشم خلائق
زبان گشودی و آنک شکست حقّۀ کافر
نگاه کردی و آنگه پرید رنگ منافق
عیار عقل تو بودی به گفتگوی مکاتب
مراد علم تو بودی ز جستجوی دقائق
تویی توچشمۀ جوشان،تویی توبحرخروشان
شکستهزورقِ ساحل،منم، به سوی تو شائق
زخویش میروم امشب به سوی غربت دریا
سیاهپوش عزای امام جعفر #صادق (ع)
پ ن: آنچه داخل گیومه آمده، اسامی تعدادی از شاگردان امام جعفر صادق (علیه السلام) است: جابر جعفی، ابوحنیفه، هشام بن حکم، جابر بن حیان و سفیان ثوری.
#شعر #حسن_صنوبری