از چیزی نمیترسیدم
#حاج_قاسم توی خاطراتی که توی کتاب #از_چیزی_نمیترسیدم نوشتن، یه جایی میگن زمانی که چهارده ساله بودند، متوجه میشن علت سر دردهای مداوم مادرشون، بدهی پدرشون هست.
ایشون توی اون سن انقدر احساس مسئولیت میکنن که راهی شهر میشن برای کار و جمع کردن پول برای پرداخت بدهی پدر...
اولین کاری که پیدا میکنن توی یه ساختمان بوده، باید آجرها رو به داخل ساختمان میبردند و این کار، توی اون زمستون سرد باعث زخم شدن دستها و سرازیر شدن خون از دست ایشون میشده
و....
خیلی جالبه داستانش اگه تونستید بخونیدش توی نرم افزار طاقچه هم موجوده...
#تربیت_کریمانه
🌧 @baran_bash