💎 هوالرزاق.... 💎
🔮بلطف خدا چهارشنبه کلاس حضوری کلاس «#ذهنیت_ثروت_آفرین» ویژه #خواهران برگزار میشود.(یک کلاس شاد و سرشار از انرژیهای مثبت الهی🤩)
💰شهریه هر جلسه کلاس #فقط #15 هزار تومن میباشد( اونقدر کم گذاشتم که دیگه بهانه ای نداشته باشید...😉)
⏰ساعت شروع جلسه از ساعت ۳
📌آدرس : اصفهان
فلکه معراج ،خیابان زرین کوب، کوچه ی عبدالحسین اکبری ،شماره(۷)،پلاک (۴)،طبقه ی اول، منزل (خانم جمشیدی🌹)
♥️منتظر حضور سبز تک تک شما خواهران مشتاق ثروت هستم...به امید دیدار🖐😍
🌸لطفا اطلاع رسانی کنید🙏
❌عزیزانی(فقط خواهران) که شرایط حضور در این کلاس فوق العاده عالی را ندارند میتونن با پرداخت هزینه کلاس وویس کلاس را دریافت کنند❌😉
11.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعاهای ما کی و چگونه مستجاب می شوند؟!
جول اوستین در این ویدیو
دعا کردن را از زاویه ای دیگر به ما نشان می دهد.
خیلی خیلی دلنشینه....
قربونت بشم خدای مهربونم....😭
دوستت دارم♥️
🆔@baranbaranbb
5.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معبود من....خالق مهربونم...💫
من تو را تا بیکران ها
من تورا تا کهکشان ها
از زمین تا اسمان ها...
دوست دارم ...میپرستم♥️
Hojjat Ashrafzadeh Negaram.mp3
8.44M
من ﺧﻨﺪﻩ ﺯﻧﻢ ﺑﺮ ﺩﻝ، ﺩﻝ ﺧﻨﺪﻩ ﺯﻧﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ می خندﺩ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
🖍 #عاشقی به سبک "فرشته ملکی" و "منوچهر مدق"
#قسمت_سیزدهم 💌
هفته ی اول عید به همه گفتم قرار است برویم مسافرت. تلفن را از پریز کشیدم. آن هفته را خودمان بودیم؛ دور از همه. بعد از #عید . منوچهر رفت توی #سپاه . رسما #سپاهی شد.
من بی حال و بی حوصله امتحان نهایی می دادم. احساس می کردم سرما خورده ام. استخوان هایم درد می کرد؛ امتحان آخر را داده بودم و آمده بودم . منوچهر از سر کار یک سر رفته بود خانه ی پدرم.
مادرم قورمه سبزی برایمان ریخته بود، داده بود منوچهر آورده بود. سفره را آورد. زیر چشمی نگاهم می کرد و می خندید. گفتم: چیه؟ خنده دارد؟ بخند تو هم مریض شوی. گفت:«من از این مریضی ها نمی گیرم»
گفتم: فکر می کند تافته ی جدابافته است. گفت:«به هر حال، من خوشحالم، چون قرار است بابا شوم و تو مامان» نمی فهمیدم چه می گوید.
گفت:«شرط می بندم، بعد از ظهر وقت گرفته ام برویم دکتر.» خودش با #دکتر حرف زده بود، حالت های من را گفته بود. دکتر احتمال داده بود باردار باشم. زدم زیر گریه. اصلا خوشحال نشدم. فکر می کردم بین من و منوچهر فاصله می اندازد.
منوچهر گفت:«به خاطر تو رفتم، نه به خاطر بچه. این را هم می گویم، چون خوابش را دیده ام.» بعد از ظهر رفتیم آزمایش دادیم. منوچهر رفت جواب را بگیرد. من نرفتم.
پایین منتظر ماندم. از پله ها که می آمد پایین، احساس کردم از خوشی روی هوا راه می رود. بیش تر حسودیم شد. ناراحت بودم. منوچهر را کامل برای خودم می خواستم. گفت:«بفرمایید مامان خانم. چشمتان روشن.» اخم هایم تا دم دماغم رسییده بود. گفت:«دوست نداری مامان شوی؟» دیگر طاقت نیاوردم. گفتم: نه دلم نمی خواهد چیزی بین من و تو جدایی بیندازد. هیچی، حتی بچه مان.
تو هنوز بچه نیامده توی#آسمانی . منوچهر جدی شد. گفت:«یک صدم درصد هم تصور نکن کسی بتواند اندازه ی سر سوزنی جای تو را در قلبم بگیرد. تو #فرشته ی دنیا و آخرت منی.»
ادامه دارد....
#شهید_منوچهر_مدق
#کتاب_اینک_شوکران
باران 🌧 عشق و ثروت ✓ اشرف ملکوتی خواه
🖍 #عاشقی به سبک "فرشته ملکی" و "منوچهر مدق" #قسمت_سیزدهم 💌 هفته ی اول عید به همه گفتم قرار است
🖍 #عاشقی به سبک "فرشته ملکی" و "منوچهر مدق"
#قسمت_چهاردهم 💌
واقعا نمی توانستم کسی را بین خودمان ببینم، هنوز هم احساسم فرق نکرده، اگر کسی بگوید من بیشتر منوچهر را دوست دارم، پکر می شوم. بچه ها می دانند.
علی می گوید: ما باید بدویم تا مثل بابا تو #دل مامان جا بشویم. می گویم: نه، هر کسی جای خودش را دارد. علی روز تولد #حضرت_رسول به دنیا آمد.
#دعا کرده بودم آن قدر استخوانی باشد که استخوان هایش را زیر دستم حس کنم. همین طور بود، وقتی بغلش کردم، احساس خاصی نداشتم. با انگشت هاش بازی کردم. انگشت گذاشتم روی پوستش، روی چشمش. باور نمی کردم بچه ی من است.
دستم را گذاشتم جلوی دهانش، می خواست بخوردش. آن لحظه تازه فهمیدم #عشق به بچه یعنی چه. گوشه ی دستش را#بوسیدم . منوچهر آمد، با یک سبد بزرگ #گل کوکب لیمویی. از بس #گریه کرده بود، چشم هاش خون افتاده بود.
تا من را دید؛ دوباره اشک هایش ریخت. گفت:«فکر نمی کردم زنده ببینمت. از خودم متنفر شده بودم.»...علی را بغل گرفت و چشم هایش را بوسید. همان شکلی بود که توی خواب دیده بود.
پسری با چشم های مشکی درشت و مژه های بلند. علی را داد دستم روزنامه انداخت کف اتاق و دو رکعت نماز خواند؛ نشست، علی را بغل گرفت و توی گوشش #اذان و اقامه گفت.
بعد بین دست هایش گرفت و خوب نگاهش کرد. گفت:«چشم هایش شبیه توست، هی توی چشم آدم خیره می شود؛ آدم را تسلیم می کند.» تا صبح پای تختم بیدار ماند؛
از چند روز پیش هم که از پشت در اتاق بیمارستان تکان نخورده بود. چشم هایش باز نمی شد....
خدایا به حق این شهدا
به همه ی اونهایی که حسرت بچه دارن
یه بچه سالم و صالح و از سربازان امام زمان عنایت بفرما
ادامـــــــــــــه دارد....
#شهید_منوچهر_مدق
#کتاب_اینک_شوکران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 صلوات خاصه حضرت زهرا اطهر سلام الله علیها
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدِّيقَةِ فاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ، حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَنَبِيِّكَ، وَأُمِّ أَحِبَّائِكَ وَأَصْفِيائِكَ، الَّتِي انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلَىٰ نِساءِ الْعالَمِينَ . اللّٰهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها، وَكُنِ الثَّائِرَ اللّٰهُمَّ بِدَمِ أَوْلادِها . اللّٰهُمَّ وَكَما جَعَلْتَها أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدىٰ، وَحَلِيلَةَ صاحِبِ اللَِّواءِ، وَالْكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلإِ الْأَعْلىٰ، فَصَلِّ عَلَيْها وَعَلَىٰ أُمِّها صَلاةً تُكْرِمُ بِها وَجْهَ أَبِيها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَتُقِرُّبِها أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِها، وَأَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هٰذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَالسَّلامِ.
خدایا درود فرست، بر صدّیقه فاطمه زکیه، محبوبهی حبیبت و پیامبرت و مادر دوستانت و برگزیدگانت که او را انتخاب نمودی و برتری دادی و برگزیدی، بر فراز بانوان جهانیان. خدایا از کسانی که به او ستم کردند و حق او را سبک شمردند، انتقامش را بگیر و خونخواه خون فرزندانش باش. خدایا همچنان که او را مادر امامان هدایت و همسر صاحب پرچم در قیامت و گرامی در انجمن والاتر قرار دادی، پس بر او و مادرش درود فرست، درودی که آبروی محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) را به آن گرامی بداری و دیدهی فرزندانش را روشن کنی و برسان به ایشان از سوی من، در این ساعت برترین درود و سلام را.
🔰 آیت الله فاطمی نیا ره می فرمودند:
در تمام عمرم تا به حال دعایی به این لطافت ندیده ام👆🏻
اللهم عجل لولیک الفرج
@agahitajrobeh
لینک کانال 👆👆👆👆
سلام خدمت اعضای محترم کانال
اگاهی، تجربه، شادی
هدف از تشکیل این کانال:
کمک به عزیزانی هست که در خانواده یا نزدیکان خود فرد بیماری دارند که از اعتیاد رنج میبرد.
ما اینجا کنار هم هستیم تا زاویه دید خود را نسبت به این بیماران تغییر داده و دنیای زیباتری برای خود و عزیزانمان خلق کنیم. ❤️❤️❤️