♥️🍃♥️🍃♥️
#پندانـــــــهـــ
هنـوز هـم می تــوان شــــاد بود
حتـی با وجـود تمــامِ دغـدغه ها
من ایمــــان دارم که چیزی به نام "مشکــل" وجودِ خارجی نــدارد!
اتفـاقات ، ماهیتـی خنثـی دارند
نه منفی اند و نه مثـبت
نه خـوب اند و نه بد
اتفــاقات ذاتشــان ، فقـط افتـــادن است !
اینڪه مشکل تلقـی شوند یا پلـه ای برای صعـــود
به ذهنیــتِ مـن و تــو بستــگی دارد
تـــو ذهـنی مثــــبت داشتــه باش
قــــوی باش و جســــور
آن وقـت می بیـنی این به اصطلاح "مشکــلات"
همــه شان ســوء تفاهمی بیشتر نبوده اند
یک ذهـن مثــــبت اندیــش و شــــاد ؛
مقــدمه ایست برای صعــــود !
بــــاور ڪن...
🆔@baranbaranbb
🍃🌷
به تاريخ های روی سنگ قبرها نگاه کنید ...
"تاريخ تولد- تاريخ مرگ"
آنها فقط با يك خط فاصله از هم جدا شده اند،همين خط فاصله كوچك نشان دهنده تمام مدتي است كه ما روي كره زمين زندگي كرده ايم ...
ما فقط به اندازه يك " خط فاصله" زندگي مي كنيم ...
و ارزش اين خط كوچك را تنها كساني مي دانند كه به ما عشق ورزيده اند ....
آنچه در زمان مرگ مهم است پول و
خانه و ثروتي كه باقي مي گذاريم نيست،
بلكه چگونه گذراندن اين خط فاصله است ...
بياييد به چرايى خلقتمان بيانديشيم
بياييد بيشتر يكديگر را دوست داشته باشيم ...
دير تر عصباني شويم ...
بيشتر قدرداني كنيم ...
كمتر كينه توزي كنيم ...
بيشتر احترام بگذاريم ...
بيشتر لبخند بزنيم ..
و به ياد داشته باشيم كه اين " خط
فاصله" خيلی كوتاه است ......
#تلنگرانه
#پندانه
#پندانه 🌹❤️
❣ تو به دو تا از خواسته هات قطعا میرسی :
١- یکی اون چیزایی که خیلی میخوای و
دوستشون داری
٢- دوم اون چیزایی که خیلی خیلی نمیخوای و ازشون بدت میاد
به این دو تا با کمترین تلاش میرسی
چون " انرژی" جایی میره که " توجه " میره
پس توجهت و آگاهانه ببر سمت چیزهایی که میخوای و دوستشون داری ...
اون چیزایی که نمیخوای، بهشون توجه نکنی خودشون حذف میشن ...
و هر چقد شدت این توجه بیشتر و طولانی تر باشه، زمان دستیابی به خواسته ها کمتر و کوتاه تر میشه ...
.
#پندانه
قبل از داشتن توقع احترام
از محترم بودن خود مطمئن باشید !!
.•~🌼🍃🌼~•
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪ 🆔 @baranbaranbb🍂⃟💕
🍁 #پندانه
این دو تعریف را به خاطر بسپارید:
ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﯾﻌﻨﯽ:
ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ
ﮐﯿﻨﻪ ﯾﻌﻨﯽ:
ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ
کنفسیوس
.
#پندانه
🔴افسوس خوردنهای بیهوده
✍پیری برای جمعی سخن میراند، لطیفهای برای حضار تعریف کرد و همه دیوانهوار خندیدند.
بعد از لحظهای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.
او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.
پیر لبخندی زد و گفت:
وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفهای یکسان بخندید، پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئلهای مشابه ادامه میدهید؟
امام علی علیه السلام:
«غصههای گذشته را بر قلب خود باز نکن، زیرا تو را از آینده و آماده شدن برای زندگی نو مشغول میسازد.»
.
#پندانه
خوشبختی
زمانیست که وجودت
به دیگران آرامش میدهد
هرزمان
احساس کردی دیگران
درکنارت
آرامش دارند بدان
ڪہ خوشبختی
چون خودت آرامی
ڪہ میتوانی
دیگران را آرام کنی
•~🌼🍃🌼~•
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪ 🆔 @baranbaranbb🍂⃟💕
#پندانه
🎯 #تصحیح_برگه_خود
یکی از اساتید دانشگاه میگفت: یک بار داشتم برگههای امتحان را تصحیح میکردم. به برگهای رسیدم که نام و نام خانوادگی نداشت. با خودم گفتم ایرادی ندارد. بعید است که بیش از یک برگه نام نداشته باشد. از تطابق برگهها با لیست دانشجویان صاحبش را پیدا میکنم. تصحیح کردم و ۱۷/۵ گرفت. احساس کردم زیاد است. کمتر پیش میآید کسی از من این نمره را بگیرد. دوباره تصحیح کردم ۱۵ گرفت.
برگهها تمام شد. با لیست دانشجویان تطابق دادم اما هیچ دانشجویی نمانده بود. تازه فهمیدم کلید آزمون را که #خودم نوشته بودم تصحیح کردم. آری، گاهی ما نسبت به همسر و فرزندمان سختگیرتر هستیم تا نسبت به خودمان و بعضى وقتها اگر خودمان را تصحيح كنيم میبينيم به آن خوبی كه فكر میكنيم، نیستیم.😉🤔
♥️🌸♥️🌸♥️
🔅 #پندانه
✍ پر پروازت را کامل کن
🔹عارفی با شاگرد خود زندگی میکرد. روزی شاگرد با اجازۀ استاد خود بهجای عارف بر منبر رفت و موعظه کرد.
🔸چون از منبر پایین آمد، مردم او را بسیار تحسین کردند.
🔹عارف چون چنین دید، در همان مجلس بر سخنرانی او ایراد زیادی گرفت و شاگرد ناراحت شد.
🔸مجلس تمام شد و عارف و شاگرد به منزل برگشتند. شاگرد از دست عارف ناراحت بود.
🔹پس گفت:
استاد! چرا عیبهای بنیاسرائیلی گرفتی و چه ضرورت بود در جمع آنها را بگویی؟ آن هم بعد از اینکه مردم مرا ستایش و تحسین کرده بودند؟! در حالی که مردم بعد از منبر از تو تعریف میکنند و کسی نیست از تو عیب بگوید. چه شد تو را ستایش شهد است و ما را سم؟!
🔸عارف تبسمی کرد و گفت:
ای شاگرد جوان، تو هنوز از مردم نبریدهای و نظر مردم برای تو مهم است.
🔹این تعریفهایی که از تو میکردند درست بود و عیبهای من غلط! ولی من دلیلی برای این کارم داشتم، تا مبادا این ستایش و تعریف مردم، لذت ارشاد برای خدا و علم را از تو بگیرد و از فردا در منبر بهجای اینکه سخنی گویی که خدا را خوش آید، سخنی گویی که مردمان خدا خوششان آید.
🔸اما آنچه مردم از من ستایش میکنند برای من مهم نیست. چه ستایش کنند و چه سرزنش، هر دو برای من یکی است. چون سنی از من گذشته و حقیقت را دریافتهام.
🔹من مانند پرندهای هستم که پَر درآوردهام و روزی اگر مردم شاخهای را که بر آن نشستهام ببُرند، به زمین نمیافتم و پرواز میکنم ولی تو هنوز پَرِ پروازت کامل نشده است.
🔸این مردم تو را بالای سر بُرده و بر شاخۀ درختِ طوبی مینشانند؛ اما ناگاه و بیدلیل شاخۀ زیر پای تو را میبُرند و سرنگونت میکنند.
🔹این مردم امروز ستایشت میکنند و تو را نوش میآید و فردا ستایش نمیکنند و تو را از منبر و سخنرانی بیزار میکنند.
🔸به ناگاه شاگرد دست استاد را بوسید و گفت:
استاد! الحق که نادانِ نادانم.
🆔@baranbaranbb
#پندانه 🌹❤️
❣ تو به دو تا از خواسته هات قطعا میرسی :
١- یکی اون چیزایی که خیلی میخوای و
دوستشون داری
٢- دوم اون چیزایی که خیلی خیلی نمیخوای و ازشون بدت میاد
به این دو تا با کمترین تلاش میرسی
چون " انرژی" جایی میره که " توجه " میره
پس توجهت و آگاهانه ببر سمت چیزهایی که میخوای و دوستشون داری ...
اون چیزایی که نمیخوای، بهشون توجه نکنی خودشون حذف میشن ...
و هر چقد شدت این توجه بیشتر و طولانی تر باشه، زمان دستیابی به خواسته ها کمتر و کوتاه تر میشه ...
.
♥️🌸♥️🌸♥️
🔅 #پندانه
✍ پر پروازت را کامل کن
🔹عارفی با شاگرد خود زندگی میکرد. روزی شاگرد با اجازۀ استاد خود بهجای عارف بر منبر رفت و موعظه کرد.
🔸چون از منبر پایین آمد، مردم او را بسیار تحسین کردند.
🔹عارف چون چنین دید، در همان مجلس بر سخنرانی او ایراد زیادی گرفت و شاگرد ناراحت شد.
🔸مجلس تمام شد و عارف و شاگرد به منزل برگشتند. شاگرد از دست عارف ناراحت بود.
🔹پس گفت:
استاد! چرا عیبهای بنیاسرائیلی گرفتی و چه ضرورت بود در جمع آنها را بگویی؟ آن هم بعد از اینکه مردم مرا ستایش و تحسین کرده بودند؟! در حالی که مردم بعد از منبر از تو تعریف میکنند و کسی نیست از تو عیب بگوید. چه شد تو را ستایش شهد است و ما را سم؟!
🔸عارف تبسمی کرد و گفت:
ای شاگرد جوان، تو هنوز از مردم نبریدهای و نظر مردم برای تو مهم است.
🔹این تعریفهایی که از تو میکردند درست بود و عیبهای من غلط! ولی من دلیلی برای این کارم داشتم، تا مبادا این ستایش و تعریف مردم، لذت ارشاد برای خدا و علم را از تو بگیرد و از فردا در منبر بهجای اینکه سخنی گویی که خدا را خوش آید، سخنی گویی که مردمان خدا خوششان آید.
🔸اما آنچه مردم از من ستایش میکنند برای من مهم نیست. چه ستایش کنند و چه سرزنش، هر دو برای من یکی است. چون سنی از من گذشته و حقیقت را دریافتهام.
🔹من مانند پرندهای هستم که پَر درآوردهام و روزی اگر مردم شاخهای را که بر آن نشستهام ببُرند، به زمین نمیافتم و پرواز میکنم ولی تو هنوز پَرِ پروازت کامل نشده است.
🔸این مردم تو را بالای سر بُرده و بر شاخۀ درختِ طوبی مینشانند؛ اما ناگاه و بیدلیل شاخۀ زیر پای تو را میبُرند و سرنگونت میکنند.
🔹این مردم امروز ستایشت میکنند و تو را نوش میآید و فردا ستایش نمیکنند و تو را از منبر و سخنرانی بیزار میکنند.
🔸به ناگاه شاگرد دست استاد را بوسید و گفت:
استاد! الحق که نادانِ نادانم.
🆔@baranbaranbb
♥️🌸♥️🌸♥️🌸
#پندانه ☘️☘️
یڪۍ بھ آیٺ اللّٰھ بهاالدینۍ گفٺ:
حاجآقا !
دعا ڪنيد من آدم بشم
ایشون باخندهۍِ مليحۍ گفتن:
با دعا؎ خالۍ ڪسۍ آدم نمیشھ
باید زحمٺ بڪشید!
-ارھ خلاصھ .