eitaa logo
باران 🌧 عشق و ثروت ✓ اشرف ملکوتی خواه
1.8هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
3هزار ویدیو
122 فایل
💯دنیا و آخرت خوب ساختنی ست نه یافتنی!! ☀️💫ای که مرا خوانده ای؛ راه نشانم بده! اشرف ملکوتی خواه هستم🦋 #مشاور_خانواده سفیر #عشق #ثروت💰 با کلی آموزش #رایگان در حوزه های توسعه فردی و خانوادگی اینجا زندگیت #متحول میشه🥰
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☕️عصـر تون 🍰پراز شادی و نشاط ☕️آرزومنـدم 🍰دنیاتون خالی از ☕️غـم و مشکلات 🍰دلتـون سبـز💚 ☕️لبتـون خنـدان 🍰و تنتـون سالم باشـه ☕️عصر قشنگتون تون 🍰پراز آرامش و دلخوشی ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❤️💙 💙❤️‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ ♥️⃟━━━━━✿━━━━━⃟♥️ 🆔 @baranbaranbb ♥️⃟━━━━━✿━━━━━⃟♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بنابدرخواست شما عزیزان ک البته حق میدم بهتون چون الان آخره برجه... فرصت ثبت نام با تخفیف ویژه را تا آخر هفته میذارم... که دیگه بهانه ای هم نباشه... اما شروع دوره از سه شنبه است..چون برام مهمه ک در روز مبارکی استارت بخوره... اینم بخاطر شما علاقمندان... ثبت نام با مبلغ ۱۱۰ تومن تا یکم تیرماه خواهد بود...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◾️نام رمان:بی قرار آغوش سرد◾️ (با اندکی ویرایش) بسم الله الرحمن الرحیم 💢 @jadehkarbala گفتم : چي مي خواي؟ گفت: يه هواپيماي شخصي داريم که مي خواييم ببري امارات . همين. پوزخندي زدم و گفتم: من خودم ذغال فروشم . منو سياه نکن. چي توش بار زدين؟ هروئين؟ گفت: فضوليش به تو نيومده ! کاري رو که ازت خواستم بدون سوال وجواب ، انجام مي دي و زنت رو تحوبل مي گيري . پاتو از گليمت دراز تر کني ، داغ ديدن جسدش رو هم به دلت مي ذارم . گفتم: کجاست اين هواپيما ؟ گفت: به آدرسي که مي گم بيا . بقيه موارد رو اونجا ، رخ به رخ بهت مي گم . **** مردد بودم به سامان بگم يا نه . هم دلم نمي خواست تنها برم اونجا و هم مي ترسيدم اگه سوري بويي ببره ، جون شوکا به خطر بيفته . تو بد وضعي گير کرده بودم و حس مي کردم دنيا داره به آخر مي رسه. خيلي مستاصل بودم و خودم رو خيلي بي عرضه مي ديدم توکل کردم و به خونه سامان زنگ زدم . روناک گوشي رو برداشت . سلام و احوالپرسي که کردم ازش خواستم گوشي رو بده به سامان . روناک گفت: خوابيده داداش! گفتم : کارم مهمه خواهري بيدارش کن. روناک که نگران شده بود پرسيد: خوبي داداش ؟ شوکا خوبه؟ جريان چيه؟ گفتم: عزيز دل راتين ، همه خوبيم . موضوع کاريه . زود بگو بياد. روناک که ترديد هنوز تو ته صداش مشخص بود ، باشه اي گفت و رفت سراغ سامان . سامان با صداي گرفته اي سالم کرد و غرغر کنان گفت: چي شده سرگرد ؟ چرا اين يه ساعت خواب رو هم برام حروم مي کني؟ گفتم: ساکت شو و خوب گوش کن چي مي گم . نمي خوام روناک حتي يک کلمه از حرفهامو بشنوه و جريان رو بدونه . سامان که تا چند لحظه پيش ، هنوز خواب آلود بود ، با صدايي که نشون مي داد هوشياره گفت: بگو مي شنوم .خيالت راحت. گفتم: مشکلي برام پيش اومده که االان نمي تونم جزئياتش رو برات بگم . فقط ازت مي خوام آدرسي رو مي گم يادداشت کني . در صورتي که تا فردا صبح ، خبري از من نشد؟ با پليس به اون آدرس بيا . سامان نگران پرسيد : چي شده ؟ چرا پليس؟ مشکلت چيه ؟ گفتم : ساکت شو مرد . االان روناک شک مي کنه . تو که همه چي رو همين اول کار لو دادي که! من زياد نمي تونم بمونم بايد برم .کاري که گفتم بکن . همين که سامان آدرس رو نوشت ، براي اينکه زياد پاپي نشه ،سريع گوشي رو گذاشتم و راه افتادم . **** بعد از دو ساعت رانندگي پر استرس ، به آدرسي که اون سوري نمک به حروم گفته بود ، رسيدم. واقعيتش يه کم ترسيده بودم . نمي دونستم چي در انتظارمه . نگراني از وضعيت شوکا هم بيشتر به ترس و اضطرابم دامن مي زد. جلوي در آهني بزرگ ترمز کردم و بوق زدم . مرد جوون چهار شونه اي ، تقريباً هم قد خودم ، تو آستانه در ظاهر شد و تا ماشين من رو ديد ، لنگه هاي در رو باز کرد و با دست اشاره کرد که برم داخل. مسير سنگي کوتاهي رو طي کردم که رسيدم به يه ساختمان دو طبقه قديمي که وسط باغ قرار داشت. باغ خيلي شلوغ و به هم ريخته بود ، شمشادها بي نظم بودن و کلي علف هرز همه جا روييده بود . معلوم بود خيلي وقت همين طور افتاده و کسي بهش نمي رسه . خونه به نظر از اون خونه تيمي ها بود که براي کارهاي خالف استفاده مي کنن. داشتم حسابي اطراف رو ديد مي زدم که مردي که در رو باز کرد ، مثل جن جلو روم ظاهر شد و گفت: برو تو . من جلو حرکت کردم و اون پشت سرم . داخل ساختمان شسته رفته تر از بيرونش بود. مرد منو به يه اتاق نسبتاً تاريک راهنمايي کرد . کسي تو اتاق نبود . تا برگشتم ازش سوال کنم که شوکا کجاست ، ديدم به جاي مرده ، سوري پشت سرم وايساده . خيلي سال بود قيافه چندش و هرزه اون رو نديده بودم . شکل معتادها شده بود حسابي از ريخت افتاده بود . اين زنيکه بي عفت با قيافه غلط اندازش پدرم رو از راه بدر کرد . تو دلم به مادرم گفتم: کجايي مامان که ببيني هووت چه شکلي شده . صداي نکره اش منو از احواالت خودم در آورد که مي گفت: خوشم اومد که زود دست به کار شدي. معلومه از اون زن دوست هايي. بعد بلند و خيلي زشت خنديد. گفتم: شوکا کجاست؟ بايد ببينمش . گفت: عجله نکن .شوکا جونت رو هم مي بيني. بيا بشين گفتم : تا نبينمش ،باهات يک کلمه هم حرف نمي زنم . سوري که به نظر عصباني و بي طاقت مي اومد ، سرش آورد نزديک صورتم و گفت: مجبوري حرف بزني . من اينجا مي گم کي چي کار کنه ، نه تو . از بوي گند دهنش و دندونهاي زرد و زارش حالم از هر چي زن بود به هم خورد. صورتم رو کشيدم کنار و گفتم : حاالا که چي ؟ چي کار بايد بکنم ؟ اون هواپيماي لعنتي االان کجاست؟ گفت: اين شد يه حرف حساب. سوري نشست رو مبل و منم هم روبروش نشستم ...... 🔆ادامـــهـــ دارد...
◾️نام رمان:بی قرار آغوش سرد◾️ (با اندکی ویرایش) بسم الله الرحمن الرحیم 💢 @jadehkarbala گفت: هواپيما االان تو يه منطقه نسبتا هموار تو کرمانه . فرودگاه نيست اما بدک هم نيست . فردا هشت صبح بليط براي کرمان داري . از اونجا هم يکي مي برتت کنار هواپيما . بعد يه تيکه کاغذ داد دستم که مختصات محل فرود رو نشون مي داد . سوري ادامه داد : محموله رو که رسوندي ،از همون راهي که رفتي بر مي گردي و دست خانم خوشگلت رو مي گيري و مي ري و شتر ديدي نديدي. کار احمقانه اي نکن ، پليس تو کارت نباشه که سه سوته اين فرشته کوچولو رو مي فرستم اون دنيا گفتم : رادارهاي فرودگاه بندر عباس چي؟ نيروي دريايي ما و امارات چي ؟ مگه الکيه که راهم رو بگيرم برم يه کشور ديگه ؟ سوري گفت: رادار بندعباس حل شده . هر کس يه قيميتي داره ، اينطور نيست؟ اما بقيه موارد مثا نيروي دريايي و اينا رو خودت بايد حلش کني . خلبان جنگنده آوردم که اين مشکلات رو نداشته باشه ديگه. بعد سوري داد جمشيد! همون مرد چهار شونه اومد داخل اينبار يه کلاش هم دستش بود . مرد دست من رو گرفت تا بلندم کنه . بازومو از دستش با حرص کشيدم بيرون و گفتم : به من دست نزن ، خودم مي رم . سوري گفت: اين وحشي رو ببر پيش زنش وحشي تر از خودش. خدا خوب در و تخته رو جور کرده . راستي جمشيد جيکشون در بياد هر دوشون رو خفه کن ! جمشيد بله خانمي گفت: و راه افتاد . تو دلم گفتم : اوه چه خانمي هم هست ؟! در حالي که جمشيد نوک کلاشش رو گذاشته بود رو کتف چپم و از عقب هولم مي داد ، به طرف زير زمين ساختمون راه افتادم . نوک اسلحه اش حسابي کتف تازه جوش خورده ام رو اذيت مي کرد ، اما به خاطر غرورم ، جيکم در نمي اومد . از پله ها که پايين رفتيم . جمشيد چراغ زير زمين رو روشن کرد و منو هل داد طرف يه در آهني که يه قسمت از پنجره هم شکسته بود . من رو چسبوند به ديوار و گفت: جم نخور! با دسته کليدش در رو باز کرد ، از بازوم کشيد و پرتم کرد داخل . داد زدم رواني چيکار مي کني؟ توهم برت داشته کاره اي هستي ؟ جمشيد نيشخندي زد و گفت: شنيدي خانم چي گفت ديگه ، خودت خفه خون بگير وگرنه خودم لالت مي کنم و بعد در رو بست. بلند شدم ، شوکا رو صدا زدم . جواب نيومد . چشمام به تاريکي داخل انباري عادت نکرده بود . دوباره داد زدم شوکا؟ کجايي؟ جمشيد سرش رو آورد کنار پنجره شکسته و گفت: ساکت شو! وگرنه تو رو هم مثل اون ساکت مي کنم ها! حمله کردم طرف در و گفتم: کثافت ، چه باليي سرش آوردي ؟ االان کجاست؟ با قنداق تفنگ محکم زد تو صورتم . چشمام سياهي رفت و افتادم با احساس تکون شديد ،چشمامو باز کردم . صورتم خيلي درد مي کرد ،حس مي کردم استخون صورتم له شده . چشمام رو کامل باز کردم . شوکا بود که تکونم مي داد .سريع بلند شدم و بين و دوتا دستام گرفتمش . خوب نگاهش کردم خودش بود. خوشحال به خودم فشردمش و گفتم: خوبي عزيزم ؟ تو کجا بودي؟ اذيتت کردن ؟ راتين بميره برات خانومم که به خاطر من اينقدر عذاب کشيدي . صداي گريه شوکا بلند تر شد . خدا مي دونست چقدر از ديدنش خوشحال بودم. صورتش رو بين دستام گرفتم و گفتم : خيلي ترسيدي نه؟ شوکا سرش رو به نشانه بله تکون داد. دوباره محکم بغلش کردم و فشردمش. شوکا گفت: اينجا چه خبره راتين ؟ اينا از تو چي مي خوان؟ نگاهي به صورتش کردم ، تاريک بود اما تو نوري که پنجره شکسته در داخل مي اومد ، گوشه لبش رو ديدم که پاره و خونمرده شده بود گفتم: نگران نباش عزيزم ، من تو رو از اينجا مي برم بيرون . مطمئن باش. و گفتم ، مي خوام بدوني هر اتفاقي بيفته ، من عاشق و ديوونه تو باقي مي مونم، حتي اگه پيشت نباشم . انگار بهش برق وصل کردن ، گفت: يعني چي ؟ کجا مي خواي بري؟ منو تنها نذار ! من خيلي مي ترسم . موهاشو نوازش کردم و گفتم: من کنارتم ، نگران نباش. بلند شدم پالتومو در آوردم و تنش کردم .دستاش يخ کرده بود . گفتم : تو کجا بودي؟ کي و چطوري آوردنت اينجا؟ گفت:نزديک ظهر بود که ديدم در زدن ! اف اف رو جواب دادم که کيه ؟ گفت: منزل آقاي سوادي ؟ گفتم : بله مرده گفت: خانم نامه دارين ! لطفاً تشريف بيارين دم در و برگه رو امضا کنيد و تحويل بگيرين. خوب منم ژاکتم رو تنم کردم و چادرم و برداشتم و رفتم دم در . تا در رو باز کردم ، مرده يه دستمال گرفت جلو صورتم و ديگه هيچ چي نفهميدم . چشمم رو که باز کردم ديدم چادر ندارم و همينطوري انداختنم اينجا. شوکا با هق هق ادامه داد : خيلي خيلي ترسيده بودم .فهميدم که من رو دزديدن . يه زنه اومد باالاسرم و گفت: تو زن راتيني؟ گفتم : بله ! چرا من رو آوردين اينجا؟ گفت: راتين يه بدهي به من داره .تا وقتي بدهيه صاف نشه تو اينجا مي موني .همون موقع يه چيزي محکم خورد به سرم . وقتي بيدار شدم ديدم تو اينجايي گفتم : ما بايد از اينجا فرار کنيم..... ادامـهــ دارد.... 💢 @Jadehkarbala
‍ 💖💖💖 خیاطی می گفت اگر شبها جیبهای لباسها رو خالی کنین لباسها زیباتر میمونن خالی کردن ذهن هم همینه درطول روزمجموعه ای از آزردگی،نفرت،رنجش و... رو جمع میکنیم.. آخرشب ذهنمون را پاک کنیم و باآرامش وذهن مثبت بخوابیم که هم خواب خوبی داشته باشیم و هم شروع فردایی بهتر... 🆔@baranbaranbb2
10.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩🌴🏴شهادت_امام جواد(ع) 🎤کرمانشاهی🏴 سالروز شهادت آقا امام جواد علیه السلام تسلیت باد... هدیه محضرشون ۵ صلوات🖐
باران 🌧 عشق و ثروت ✓ اشرف ملکوتی خواه
🚩🌴🏴شهادت_امام جواد(ع) 🎤کرمانشاهی🏴 سالروز شهادت آقا امام جواد علیه السلام تسلیت باد... هدیه محضرشون
چه کسانی تا بحال رفتن کاظمین؟! فکرشو بکن چنین شبی اونجا میبودی؟؟😭🖤 اللهم الرزقنا... آقا امام جواد علیه السلام بنظرم جوان ترین امام بودند .. و خیلی مظلوم... توسط همسر خودشون ...🖤😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 صلوات خاصه حضرت زهرا اطهر سلام الله علیها اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدِّيقَةِ فاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ، حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَنَبِيِّكَ، وَأُمِّ أَحِبَّائِكَ وَأَصْفِيائِكَ، الَّتِي انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلَىٰ نِساءِ الْعالَمِينَ . اللّٰهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها، وَكُنِ الثَّائِرَ اللّٰهُمَّ بِدَمِ أَوْلادِها . اللّٰهُمَّ وَكَما جَعَلْتَها أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدىٰ، وَحَلِيلَةَ صاحِبِ اللَِّواءِ، وَالْكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلإِ الْأَعْلىٰ، فَصَلِّ عَلَيْها وَعَلَىٰ أُمِّها صَلاةً تُكْرِمُ بِها وَجْهَ أَبِيها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَتُقِرُّبِها أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِها، وَأَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هٰذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَالسَّلامِ. خدایا درود فرست، بر صدّیقه فاطمه زکیه، محبوبه‌ی حبیبت و پیامبرت و مادر دوستانت و برگزیدگانت که او را انتخاب نمودی و برتری دادی و برگزیدی، بر فراز بانوان جهانیان. خدایا از کسانی که به او ستم کردند و حق او را سبک شمردند، انتقامش را بگیر و خونخواه خون فرزندانش باش. خدایا همچنان که او را مادر امامان هدایت و همسر صاحب پرچم در قیامت و گرامی در انجمن والاتر قرار دادی، پس بر او و مادرش درود فرست، درودی که آبروی محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) را به آن گرامی بداری و دیده‌ی فرزندانش را روشن کنی و برسان به ایشان از سوی من، در این ساعت برترین درود و سلام را. 🔰 آیت الله فاطمی نیا ره می فرمودند: در تمام عمرم تا به حال دعایی به این لطافت ندیده ام👆🏻 اللهم عجل لولیک الفرج
سلام و درود به خواهران عزیزم بلطف خدا دوشنبه لیست و تایم جلسات حضوریمون به این شکل خواهد بود : ⬅️کلاس شعار نده عمل کن!!(خودسازی) از ساعت ۳ تا ۴:۳۰ ⬅️کلاس ماه عسل دوم(روابط زوجی) از ساعت ۴:۴۵ تا ۵:۴۵ ⏺از ۵:۴۵ تا ۶ مراقبه پایانی ⏹مشارکتهای دو کلاس بعد از کلاس اول و قبل ازشروع کلاس دوم خواهد بود. 💸شهریه کلاسها: کلاس روابط هر جلسه ۱۵ هزار کلاس خودسازی هر جلسه ۲۵ هزار 👈افرادیکه در هر دو کلاس با هم شرکت کنند خواهند داشت و شهریه هر دو کلاس با هم برای این عزیزان میشه ۳۵ تومن (چون خلق روابط عالی بدون خودسازی محاله!!!!) 💐اینم کاری که از دست بنده برمیاد تا شما عزیزان روخودتون کار کنید😉😍 آدرس: اصفهان خیابان معراج / چهار راه عباس آباد/جنب قرض الحسنه مالک اشتر /کنار چوبری ملکوتی/منزل خانم ملکوتی به امید دیدار شما خواهران گرامی🌹❤️ ❌(خواهرانی که در جلسات حضوری به هردلیلی نمیتونن شرکت کنند بعد از جلسه با پرداخت هزینه جلسات وویس جلسات رو میتونن دریافت کنند🖐😍)