💖💖💖
#تکنیک
تکنیک اسباب بازی پنج سالگی
اسباب بازی که در پنج سالگی خراب شد و کلی غصه اش را خوردیم ، در ده سالگی دیگر اصلا برایمان مهم نبود.
نمره امتحانی که در دبیرستان گرفتیم و آنقدر به خاطرش اشک ریختیم و روزگارمان را تلخ کرد ، در دوران دانشگاه هیچ اهمیتی نداشت و کلا فراموش شده بود.
شخصی که در زندگی به خاطرش غصه خوردیم و اشک ریختیم و دنیایمان با رفتنش ویران شد ، در سی سالگی تبدیل به غباری از یک خاطره قدیمی شده که حتی ناراحتمان هم نمیکند.
برگه چک بانکی که برای پاس کردنش در سی سالگی آنقدر استرس و بی خوابی کشیدیم ، در چهل سالگی یک کاغذ پاره بی ارزش و فراموش شده است.
پس یقین داشته باش که مشکل امروزت ، اینقدرها هم که فکر میکنی بزرگ نیست
این یکی هم حل میشود..
میگذرد و تمام میشود....
غصه خوردن برای مشکلات امروزت همان قدر احمقانه است ، که در سی سالگی برای خراب شدن اسباب بازی پنج سالگی ات غصه بخوری.
همه مشکلات ، همانند اسباب بازی پنج سالگی ات هستند.
✅ تکنیک کاربردی :
به مسائل و مشکلات زندگیتان با دید ده سال آینده به آن نگاه کنید . آنها را تبدیل کنید به اسباب بازی پنج سالگی خود ....
💖@baranbaranbb💖
برای عزیزانی که تازه به جمع ما پیوستن..
عزیزانی که دائم از بنده سوال میکنن حالم بده...چالش دارم چکار کنم ....
برای همه اونایی ک میخوان بهتر زندگی کنن...
به عشق شما خوبان از فردا دوره عرشیانی شو را مجددا با هم استارت میزنیم...
یه دوره رایگان آموزشی حال خوب کن و راهگشا...بشرط عملگرا بودن...
برید واسش دفتر و خودکار آماده کنید..چون باید براش وقت بذارین..
اینم واسه اونایی ک حاضر نیستن بهای رشد خودشونو بپردازن و دنبال دوره رایگان هستند..
امیدوارم قدرشو بدونید🖐😍
با عشق منتظر باشید
#عرشیانی_شو
نجواهای درونی.mp3
13.91M
#مجموعه_وویسهای_طلائی
📌فایل شماره ۲۳
دهمین وویس طلائی دوره#رایگان_عزت_نفس
♥️دوست داشتن خود♥️
👈همراه با یک تمرین فوق العاده عالی با موضوع :
🗣 نجواهای درونی 🗣
🎙اشرف ملکوتی خواه
💞با عشق و اشتیاق بشنویم و تمرینشو انجام بدیم😍🙏
👈لطفا برای عزیزانتون ارسال کنید🖐
👈ارسال برای دیگران لطفا فقط با لینک کانال 📛
♥️⃟━━━✿━━━━━━━⃟♥️
✯ 🆔@baranbaranbb
♥️⃟━━━✿━━━━━━━⃟♥️
#عزت_نفس
#اعتماد_به_نفس
#عاشقانه
لینک گروه دوره #رایگان_عزت_نفس...
#اعتماد_بنفس
تابحال کلی تمرین رایگان داشتیم و هفته آینده یه سری تمرینات جدید داریم
پیشنهاد میکنم همه #خواهران عضو بشن...حیفه😉😍👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1573978540C093c4344d0
بِسـم ِ رب الشـُّـهداءِ والصِّدیقین
#خاطرات_شهید_ابراهیم_همت
#قسمت:2⃣1⃣
✍ به روایت همسر شهید
راست میگفت. هنوز هم دارم شان. کهنگی شان را به یادگار نگه داشته ام.
گفت «از برادرم گرفته ام. قرض فقط.» شلوارش را گتر کرده بود، با پوتین واکس زده، حاضر و آماده. انگار همین الآن بخواهد بلند شود برود جبهه
عقد ما روز بیست و دوم دی ماه سال شصت بود، یا به عبارتی هفدهم ربیع الاول، روز تولد پیغمبر. برای عقد رفتیم خانه ی آقای روحانی، که بعد امام جمعه ی اصفهان شدند. من قبلش اصرار داشتم «اگر می شود برویم خدمت امام.» تنها خواهشم از ابراهیم همین بود.
گفت «هر کاری هر چیزی بخواهید دریغ نمیکنم از تان. فقط خواهشم این ست که نخواهید لحظه یی عمر مردی را صرف عقد خودم بکنم که کارهای مهم تری دارد. من نمی توانم سر پل صراط جواب این قصورم را بدهم.»
آن روزها ما شور و حال عجیبی داشتیم، جوانی بود و خیلی چیزهای دیگر،
پدرم روی مهریه اصرار داشت. کوتاه هم نمیآمد. به ابراهیم گفتم «مگر قرار نبود شما با هم صحبت کنید؟»
گفت «آخر خوب نیست آدم بیاید به پدر عروسش بگوید من می خواهم دختر تان را بدون مهریه عقد کنم. چرا چنین چیزی از من خواستی؟»
به پدرم گفت «من جفت خودم را پیدا کرده ام، آقای بدیهیان، به خاطر پول و مادیات هم از دستش نمیدهم. هرچی شما تعیین کنید من قبول دارم. پاش را هم امضا میکنم.» پدرم نگاهی به من کرد و ابراهیم و همه. سکوتش طولانی شد. ابراهیم گفت «این حرف را با تمام وجودم گفتم. مطمئن باشید.»
ادامه دارد...✒️
🆔@baranbaranbb