eitaa logo
‌ ✒️ باران قلم ✒️
808 دنبال‌کننده
324 عکس
14 ویدیو
1 فایل
✅ با شاعران ✅ با ادیبان ✅ در مسیر نویسندگی 🌺 نَم‌نَم‌هایِ ذهن و دل را نیز اینجا می‌نگاریم تا با نگاهِ زیبای‌تان پیوند بخورد 🌺 مشتاق نظرات و آسمانِ نگاه‌تان هستم: @Aftabehazer
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻گلایه‌های اجتماعی (۱) 🔸چرخ زندگی چرخی که می‌چرخید، هُلی که هُل نبود، جسمی که خم بود، نگاهی که پایین بود، امیدی که می‌وزید، بی‌ریا و باخدا، سکوتی که فریاد بود، خدایی که تنها بود. این‌ها قصه نبود، غصه بود؛ بخشی از سکانس نان حلال. گاری‌پیاده‌ای که چهار چرخ گاری‌اش تمام چرخ‌های امیدش بود؛ چرخ‌هایی که کوچک بود اما بار بزرگ زندگی را به دوش می‌کشید. حالش از زمانه گله داشت اما بر زبانش گله‌ای نبود، خسته بود اما حرکت و برکت داشت. در تاریکی‌های دنیا و درختان بی‌آب، مردی آرام هُل می‌داد، گاری‌اش را نه آدمیان را. دستانش بی‌قلم بود؛ اما داستانش پُر قلم. در ناامیدی بسی امیدی هست، آن‌جا که راهت به کارِ خودت باشد؛ نمی‌گویم بی‌غصه بود، اما قصه جوانان شهر شد، هنگامی که خانه‌اند. آقای گاری از میدان روح‌الله به معلم می‌رسد؛ تا هم روحی بدمد و هم آموزگار ما باشد؛ آموزگار جوان‌هایی که بر زبان گله‌ها دارند اما دستانشان داستانی ندارد. ✍ علی کردانی @baraneghalam 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸