فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علت قد کوتاه رشید😂
سال نومبارک
😍 https://eitaa.com/baranmehrabani 😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷ایران من
کردستان، سراسر شگفتی و زیبایی
჻ᭂ࿐🌻https://eitaa.com/baranmehrabani
Booseye Akhar @musicir - Parvaz Homay.mp3
9.2M
آهنگ جدید پرواز همای
🆔 https://eitaa.com/baranmehrabani
4_5837099084862722608.mp3
7.14M
بزن نی نزن 🥺🥀
ایمان کریوند 🎙
💢آهنگ لری
@baranmehrabani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسن زیرک
سفیر سلامت
@baranmehrabani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مجموعه از آثار تالیفی منصورعلی استواری فعال حوزه خانواده وازدواج وجمعیت
@baranmehrabani
30.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معرفی منصورعلی استواری فعال فرهنگی اجتماعی در حوزه جوانی جمعیت با آثار تألیفی وتفاهم نامه ها ودیدارها کسب کرده به همراه تصویر بصورت کلیپ تقدیم حضورتان
سفیر سلامت یاریگر زندگی
عیدتون مبارک
@baranmehrabani
مجمع فعلان مردمی جمعیت استان همدان
@mfm_jameiat_hamedan
.✌️✌️✌️✌️✌️✌️
با ما همراه باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پرواز با اولین خودروی پرنده ی جهان، یک خودروی الکتریکی آینده نگر
این خودرو میتواند به مدت ۳۰ دقیقه با سرعت حدود ۱۳۰ کیلومتر بر ساعت پرواز کند.
هنوز تاریخ دقيقی برای عرضه آن اعلام نشده اما انتظار میرود امسال وارد بازار شود.
این خودرو حدود دو هزار کیلوگرم وزن دارد و میتواند تا ارتفاع حدود پانصد متری سطح زمین پرواز کند. این شرکت قصد دارد نسلهای بعدی از خودرو را چرخدار بسازد.
سفیر سلامت یاریگر زندگی
سال نو مبارک باد
჻ᭂ🌻https://eitaa.com/baranmehrabani
بسم الله الرحمن الرحیم
عیدتون مبارک
شعری در وصف شهدا والامقام تقدیم حضور سبزتان می شود.
آغاز شعر
بنام خداوند مردان جنگ
دلیران ، چو شیرو ببرو پلنگ
بنام خداوند مردان دین
زشک رفته مردان اهل یقین
الهی به آنان که پر پر شدند
پراز زخم های مکرر شدند
به آنان که چون پرده بالا زدند
قدم در حریم تماشا زدند
به آنان که کارون خروش آمدند
چنان خون کارون به جوش بودند
به آنان که زخمی ترین بوده اند
شهیدان میدان مین بوده اند
همانان که از مهر خویش
بریدن یک باره پیوند خویش
بریدن تا وصل آسان شود
نیستانه درد درمان شود
همانان که که روح روان داشتند
سفرنامه آسمان داشتند
همانان که دلداده او شدند
کبوتر کبوتر پرستو شدند
پرستو پرستو سر فراز آمدند
بی سر سر افراز آمدند
که این خطه خاک سر افرازی است
همه همت وشور جانبازی است
به تکبیر آن دم که دم می زدند
سکوت زمان را به هم می زدند
شب عاشقی را رقم می زدند
همانان که بر مین قدم می زدند
از آنان که تا پلاکی به جاست
کمی استخوان ، مشت خاکی به جاست
شادی روح شهدا صلوات
منصورعلی استواری
نویسنده بومی کتاب شهدا از تیر تا شهریور شهدای فصل تابستان اسدآباد
تقدیم شد🙏
سفیر سلامت یاریگر زندگی
https://eitaa.com/baranmehrabani
#اینفوپاد | جزئیات وام ازدواج در سال ۱۴۰۳
#دولت_کار_و_فعالیت
🔻کانال دیده بان شفافیت قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت
https://eitaa.com/djavani
محـبت
پیوند محکمی است
که فاصله نمی شناسد...
مـهربـان که باشی
هـر کجـا که باشی
در خاطرہ ها می درخشی...
روزتون قشنگ 🌸
لحظههاتون ناب 🍀
طاعاتتون قبول درگاه حق 🌺
✨https://eitaa.com/baranmehrabani✨
بر چهرهی گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن رویِ دلاَفروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است
#خیام
✨ https://eitaa.com/baranmehrabani✨
📙 حکایت کشاورز ساده دل و دزدهای زیرک
کشاورز فقیری برغالهای را از شهر خرید. همانطور که با بزغاله به سمت روستای خود باز میگشت، تعدادی از اوباش دله دزد شهر فکر کردند که اگر بتوانند بزغاله آن فرد از بگیرند میتوانند برای خود جشن بگیرند و از خوردن گوشت تازه آن بزغاله لذت ببرند.
اما چگونه میتوانند این کار را عملی کنند؟ مرد روستایی قوی و درشت هیکل بود و این اوباش ضعیف نمیتوانستند و نمیخواستند که به صورت فیزیکی درگیر شوند.
برای همین فکر کردند و تصمیم گرفتند که از حقهای استفاده کنند.
وقتی مرد روستایی داشت شهر را ترک میکرد یکی از آن اوباش جلو آمد و گفت: «سلام، صبح بخیر» و مرد روستایی هم در پاسخ به وی سلام کرد.
بعد مرد به بالا نگاه کرد و گفت: «چرا این سگ را بر روی شانههایت حمل میکنی؟»
مرد روستایی خندید و گفت: «دیوانه شدهای؟ این سگ نیست! این یک بز است.»
دزد گفت: «نه اشتباه میکنی، این یک سگ است و اگر با این حیوان بر روی دوش وارد روستا شوی مردم فکر میکنند که دیوانه شدهای.»
مرد روستایی به حرفهای آن ولگرد خندید و به راه خود ادامه داد.
در راه برای اطمینان خود، پاهای بز را لمس کرد و خیالش راحت شد که حیوان روی دوشش بزغاله است.
در پیچ بعدی اوباش دوم وارد عمل شد و دوباره سخنان دوست اوباش خود را تکرار کرد.
مرد روستایی خندید و گفت: «آقا این بزغاله است و نه یک سگ.»
ولگرد گفت: «چه کسی به تو گفته است که این بزغاله است؟ به نظر میرسد کسی سر تو کلاه گذاشته باشد. این یک بز است؟» و به راهش ادامه داد.
روستایی بز را از دوشش پایین آورد تا ببیند موضوع چیست؟ اما آن قطعاً یک بزد بود.
فهمید هر دو نفر اشتباه میکردند اما ترسی در وجودش افتاد که شاید دچار توهم شده است.
کشاورز همانطور که داشت به سمت روستای خود برمیگشت نفر سوم را دید که گفت: «سلام، این سگ را از کجا خریدهای؟»
مرد روستایی دیگر شهامت نداشت تا بگوید که این یک بز است. برای همین گفت: «آن را از شهر خریدهام.»
مرد روستایی پس از جدا شدن از نفر سوم، ترسی وجودش را گرفته بود. با خود فکر کرد که شاید بهتر باشد این حیوان را با خود به روستا نبرد چرا که شاید مورد سرزنش قرار بگیرد.
اما از طرفی برای خرید آن حیوان پول داده بود.
در همین زمان که دودل بود، اوباش چهارم از راه رسید و به مرد روستایی گفت: «عجیب است! من تا به حال کسی را ندیدهام که سگ را بر روی دوش خود حمل کند. نکند فکر میکنی که این یک بز است؟!»
مرد روستایی دیگر واقعاً نمیدانست که این حیوان بز است و یا یک سگ. برای همین ترجیح داد خود را از شر آن حیوان خلاص کند.
اطراف را نگاه کرد و دید کسی نیست. بز را که فکر میکرد دیگر سگ است آنجا رها کرد و به روستا برگشت.
ترجیح داد از پول خود بگذرد تا اینکه اهالی روستا او را دیوانه خطاب کنند!
با این حقه اوباشها توانستند بز را به راحتی و بدون هیچ گونه درگیری تصاحب کنند.
#داستان
#داستان_کوتاه
✨ https://eitaa.com/baranmehrabani ✨