eitaa logo
باران_نوشت📝
111 دنبال‌کننده
45 عکس
8 ویدیو
0 فایل
🌿فعال فرهنگی واجتماعی ✔️ 🌿تبیینگر ✔️ 🌿راوی(شهدا_پیشرفت_قصه‌ی فلسطین) ✔️ 🌿نویسنده آثار شهدا و...✔️ اینجا هستم تا : تجربه‌هام رو با شما به اشتراک بزارم شاید گره‌ای از کار خلقی باز شد❤
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و رحمت الهی شامل حال دوستان عزیز
روزهای پر کار آخر سال رو چطور می‌گذرونید ؟!
الهی که خونه‌های دلاتون، پاک مث آئینه، مهیّای ورود به ضیافت الهی وسال نو باشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دنیای جرقه‌های یهویی 📝 گاهی پیش میاد ، چند روز متوالی، ذهنتون در گیر نوشته‌هایی هست که تمومش کردید. در همون دنیا سیر می‌کنید و نمی‌تونید مطلب جدیدی بنویسید! شنیدم یکی از علماء همیشه مدادش، پشت گوششون بوده! علت رو پرسیدن و ایشان گفتن: (می‌ترسم در طول روز، وقتی که نکته و مطلبی به ذهنم می‌رسه، مدادم همراهم نباشه و مطلب رو از دست بدم! ) این تجربه‌ای هست که، منم به اون رسیدم وحالا ی دفتر و قلم روی پیشخوان آشپزخونه دارم که احیانا اگر جرقه‌ای حاصل شد به کاغذ انتقالش بدم. گاهی کلماتی به ذهنتون می‌رسن که، با مطالب بعدی که به نظرتون می‌رسه، هیچ ربطی ندارن و کاملا از هم گسیخته و جدا هستند، اما نکته اینجاست که هر کدوم از کلمات می‌تونن دنیایی از جملات جدید رو خلق کنن. قدر جرقه‌های یهویی رو بدونید! https://eitaa.com/barannevesht58
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تجربه‌های شیرین تبیینی 📝 امشب مهمونی شهدا بودیم، (اجلاسیه‌ی شهدا) جذبه‌ی شهدا همه رو به سمت‌شون می‌کشونه. نگاه وسیع ودل دریای‌شون کار با پولدار و فقیر ،با اعتقاد وبی‌ اعتقاد نداره، همه رو می‌‌خوان. برنامه‌ی بسیار زیبا ودر خور شهدایی. از سالن که خارج شدم چند تا دختر نوجوون با شالهای باز وموهای بیرون ریخته وآرایش کرده توجه‌م رو جلب کردن! جلو رفتم سلام کردم. دستا‌شون سرخ شده بود،پرسیدم چرا دستهاتون اینطوره ؟! گفتن :خیلی وقته توی سرما وایستادیم. گفتم:دخترا اومدید مهمونی شهدا لطفا شالهاتون رو جلو بیارید. بدون اعتراض خودشون رو مرتب کردن، بعد گفتم : ی فرصت خوبه می‌تونید از شهدا برای خودتون رفیق بگیرید! با تعجب پرسیدن چطوری؟ گفتم: از بین شهدا یکی رو انتخاب کنید، متوسل بشید، کاری داشتید با اونها درمیون بزارید مطمئن باشید جواب می‌گیرید. دوستان خادم با حمایلهای شهدایی ایستاده بودن ،اشاره‌ای کردم و گفتم : تازه اگر دوست داشته باشید می‌تونید مثل این دوستان ثبت نام کنید وخادم بشید. برق شادی توی چشمهاشون درخشید،یکی از خادمایی که اونجا بود رو صدا زدم ودخترا رو بهشون معرفی وخواستم تا راهنمایی‌شون کنن. خدا رو شکر که از محفل شهدا هم خدا رزقی برای تبیین ما رقم زد. https://eitaa.com/barannevesht58
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ناب‌ترین دیدار زینب_گودرزی📝 دل در تپش و اضطراب است! هیاهوی دنیا و فراز و فرودهایش روح را خسته و آزرده کرده.قرار و آرامش را آرزوست. چشم‌هایم را می‌بندم تا از حصار زمان رد شوم! می‌بینم نور را، حس می‌کنم عطری راکه از آسمان بر سر زمین می‌افشانند! نوایی جان را می‌نوازد. بلبل ترانه خوان، سرو سر خم می‌کند.قمری به چکامه خوانی و شاپرک بال‌هایش را به ادب می‌تکاند. موج می‌رقصد، دستان دریا، ذرات شفاف آب را، به شادی در فضا می‌پاشد. حماسه‌ای در حال جوش و خروش است. درخت شاخه‌هایش را می‌تکاند و برگ‌هایش را می‌لرزاند. چشم می‌دوزم به افق، نور را می‌بینم، از شکاف آسمان، راهی برایم‌گشوده‌اند. دست‌هایم را می‌گشایم و خود را می‌سپارم به نور. رها، سبک بال، به سمت آسمان اوج می‌گیرم. تمام قیدوبندها، از پای جان گشوده شدند. اوج تا ...!نظاره کن، فرشتگانی گرداگرد عرش تسبیح گوی می‌چرخند. من و معراج ؟! شگفتا! مگر می‌شود؟! لذت دیدار و سخن با معشوق!من که دامن از دست داده محو تماشای نور می‌شوم.زمزمه می‌کنم، الله اکبر، تو بزرگتراز همه چیزهایی که بتوان وصفت کرد. منِ تنهای پر آشوب با که بودم که تنها ماندم؟!لا اله الا الله،نیست جز تو معشوق وپناهی، دستم را گرفتی وراه نشانم دادی بانشانه‌هایت! اشهد ان محمدا رسول‌ الله واشهد علیا ولی الله چه ضیافتی!دل کندنش سخت وجانکاه است.کاش این لحظات تمامی نداشته باشند! بمانم، جز تو هیچ نداشته باشم.عاشقانه‌ی پنجگانه‌ای برایم فراهم کردی، تا سجاده فرصتی باشد برای دلبری و تکرار لحظه‌های ناب دیدارت!من بر سجاده نفس خواهم کشید تا بی نهایت با تو. https://eitaa.com/barannevesht58