#قسمت_چهارم (خواهَر برادَری)
{ چون زینب کبری #صبور باش و با گریه های دنیوی ات .... }
🍃چون عاشقت شده بودم برای من #الگو ی یک خواهر واقعی بودی
دلم میخواست مثل خودت خواهری کنم
حسین#جان تو بود ، تو جان حسین
حسین #مأمن تو بود تو پناه حسین
حسین #آرامش تو بود تو آرامش حسین
تو معنای واقعی خواهری
خواهر با حضور و وجودت معنا می شود
در توان و طاقتم با برادرم مهربان بودم ، #دلسوز و همراه و هم صحبتش بودم ، گاهی راهنما و گاهی ناظرش بودم حتی گاهی غضب میکردم به او سخت میگرفتم وای که چقدر بعد از ان لحظه ها خودم را سرزنش میکردم آخرین بار همان شبی بود که زنگ خانه ام را زد با حالتی مستاصل، چهره ای درهم رفته و چشمانی سرخ از گریه ، بدون سلام و احوال پرسی از من خواست مادر را برای #سفرش به #سوریه راضی کنم
اما مگر می توانستم پا روی دلم بگذارم
مگر می توانستم با دستان خودم برادرم را قربانی کنم
مگر می توانستم به مادر بگویم دست از مهر مادرانه ات بکش و ثمر چند سال مادری ات را فراموش کن و رضایت بده آن هم در شرایطی که همه جا پر شده بود از خبر #جنایت های #داعش ، #هتک_حرمت_زینبیه ، #اسارت ، حتی سربریدن...
همین فکر های بچگانه ام محمد را از من #ناامید کرد و با حالتی مستاصل تر، چهره ای بهم رفته تر و چشمانی سرخ تر از گریه از خانه ام رفت و من ماندم و خودخوری هایم من ماندم و وجدانی که درد می کرد
من ماندم و سرزنش های عقلی که تلاش داشت دل خواهرانه ام را قانع کند
کسی نبود که بگوید مگر سند محمد به اسم تو و مادرت خورده که مالکانه رفتار میکنی؟!