بسم الله الرحمن الرحیم
#طوبی
#قسمت_دوازدهم
مامان، مامان، مامان، مامان......روزی صدبار این واژه رو می شنید. "مامان میایی این لپ تاپ💻 رو روشن کنی؟ الان کلاسم شروع میشه!"
بلند شد، لپ تاپ رو روشن کرد و مقدمات رو مهیا کرد تا زهرا به کلاس آنلاینش برسه.
دوران تحصیل خیلی وقتا سوالات سخت رو تو خواب حل می کرد، حالا این خواب نیم ساعته حلال مسائل شده بود و کلی ایده به ذهنش رسیده بود.
واژه ها اینقدر در سرش چرخ خورده بودند که انگار تونسته بودند جای خودشون رو پیدا کنند و به راه حل برسند.
شبکه تواصی،
ارتباط با خانم همسایه(ها)،
جمع بین وظایف همسری و مادری با تکالیف اجتماعی،
افسر جنگ نرم،
امید آفرینی،
دعوت به صبر و حق
و...
همیشه وقتی به کارهای فرهنگی فکر می کرد، کارهای بزرگی به ذهنش می رسید که جمع کردنشون با شرایطی که داشت تقریبا محال بود.
برای همین احساس می کرد وظیفه ای به گردنش هست که از پسش بر نمیاد و ناراحت بود. اما این شبکه و زنجیره تواصی، باعث شد بفهمه باید دنبال کارهای کوچیک باشه، کارهایی که به ظاهر اثر کمی دارند ولی وقتی توسط یه عده زیادی انجام میشه اثر بزرگی میذاره.
کارهایی از جنس توانمندی های زنانه ، اولین اتفاق راه افتادن یه شبکه و گروه بود. داشتن گروه باعث می شد تجربیاتشون رو با هم منتقل کنند و اگر کسی از کار دلسرد شد، از وجود بقیه امیدوار بشه.
گوشی اش رو برداشت 📱...
#بهار_شعبانیه
#من_اینجا_برای_کاری_هستم
@baraye_kari_hastam