eitaa logo
🇵🇸برای زینب🇵🇸
464 دنبال‌کننده
555 عکس
152 ویدیو
0 فایل
اینجا، کلبه ماست.جایی برای خواندن، جایی برای نوشتن، جایی برای خزیدن در کنج خلوتی که همیشه دنبالش هستیم. برای سخن گفتن، برای فریاد از تمام روایتهای پرامید و یاس اما ایستاده با قامت راست برای حرکت شماره تماس: 09939287459 شناسه مدیر کانال: @baraye_zeinab
مشاهده در ایتا
دانلود
💠کاروان لبیکِ مادرانِ ایران مقصد: قم 1⃣ هو الشهید درست یعنی درخت🌳 سر کلاس نشانه‎شناسی بودم. روی واژه‎ها و معانی کار می‎کردیم و رسیده بودیم به اصل واژه درست که صفحه تلفن همراهم روشن شد. روی نوار اعلان، اسم دوستی را دیدم که کنجکاوم کرد. صفحه را باز کردم تا پیامش را بخوانم. دیدم از من خواسته حاشیه‎نگاری یک دیدار را داشته باشم. آن هم چه روزی؛ روز . خواستم بنویسم نمی‎توانم که دستم روی حروف این کلمه نلغزید. به جایش نوشتم ماجرا چیست؛ و تا رفت جوابم را بدهد چشم دوختم به دل سفید تخته کلاس. استاد، جلو واژه درست نوشته بود درخت. واژه را رسانده بود به اصلش؛ و داشت توضیح می‎داد چیز درست یعنی چیزی که ریشه‎دار باشد مثل درخت. جواب پیامم آمد؛ حاشیه‎نگاری از همایشی زنانه که در آن جمعی از مادران شهدا حضور دارند. مادران شهدا ترکیبی از دو کلمه بودند که دستم را سراند روی حروفی که جمعش شد «انجامش می‎دهم.» روز تعطیل برای کسی که شاغل است حاشیه امن است. حاشیه امنی که دوست ندارد کسی وارد آن شود. سوگلی که نباید مثل باقی روزهای هفته بگذرد؛ مگر به استثناء. و دو واژه، جمعه٢٧ بهمن سال ١۴٠٢ را برای من روز استثناء کرد؛ دو واژه ریشه‎دار و درست؛ و . دو واژه‎ای که بر هر انسانی بار شود به او ارزش می‎دهد. و ترکیب این دو واژه روی یک نفر، آن آدم را دیدنی می‎کند. حداقل برای من که مادر هستم و همواره برای فرزندانم شهادت را می‎خواهم. برنامه‎هایم را ردیف کردم تا صبح جمعه‎ام را تا ظهر در متن این برنامه بگذرانم. متنی که از من خواستند حاشیه‎هایش را دریابم. نمه‌بارانی زده بود و هوا در دل زمستان بهاری شده بود. گنبد فیروزه‎ای مسجد مقدس که از دور پیدا شد لبم باز شد به سلام. سلام بر آقایی که امروز مهمان داشت؛ در یکی از شبستان‎های مسجدش به نام شبستان کربلا. دو ردیف از آقایان خادم مسجد، جلو در شبستان روبه‎روی هم ایستاده بودند. با اسپنددودکنی در دست و حمایلی سبز و لب‎هایی به خوش‌آمد. جمعیت زیادی آمده بودند. خانم‎ها و خادم‎هایی که خودشان را رسانده بودند تا دریابند رسالت این مادران را. بی‌خیال صف پذیرایی شدم و پا گذاشتم توی شبستان. سرود سلام فرمانده سه با عنوان سلام یا مهدی توی شبستان پخش شده بود. مسئول برگزاری مراسم مرا برد به نزدیک‎ترین قسمت جایگاه. دو دیوارکوب سرمه‎ای رنگ با نقش و نگارهای ایرانی‎ اسلامی در قسمت عقب جایگاه خودنمایی می‎کرد. نوشته‎های روی آن نشان می‎داد دو برنامه به همت مسئولان برگزاری در هم ادغام شده است؛ همایش نرجسانه با حضور بانوان ایرانی و غیر ایرانی برای تجدید عهد با امام عصر(عج) و همایش مادران ایران‎زمین در تجلیل از مادران شهدای حمله اخیر تروریستی سوریه و بانوان تأثیرگذار. کمی سر چرخاندم تا جایی مناسب را برای نشستن بیابم و یافتم. ردیف دوم، درست پشت سر مادران و خانواده‎های شهدا. نجیبانه نشسته بودند و دوبه‎دو با هم اختلاط می‎کردند. چندتای‎شان را شناختم. جلو رفتم به حال و احوال و سلام. چه بزرگوار بودند که جلو پایم بلند شدند. دست گردنم انداختند و گونه گرم‎شان را به صورتم چسباندند. خیلی نگذشت که برنامه شروع شد. مجری روی سِن رفت و کلام خود را شروع کرد با همه کلماتی که از مجری چنین برنامه‎هایی می‎شناسیم. بلافاصله بعدش همان حرف‎ها به زبان دیگر بیان شد؛ زبان انگلیسی. برای بانوان غیر ایرانی که تعدادشان کم نبود. دعوت شد از قاری قرآن و فضای شبستان پر شد از نوای الله نور السماوات و الارض. آیه نور از سوره نور برای جمعی که آرامشی از جنس نور به دل می‎ریختند. همزمان با تلاوت این آیات، شاخه‎های گل بین حضار پخش شد. قرآن که تمام شد سلام مقام معظم رهبری به مقام معصومان در سالن پخش شد. به امام عصر که رسید همه برخواستیم و پس از آن سرود جمهوری اسلامی ایران بود که به لب تک‎تک‎مان نشست و دیده‎هامان را تر کرد. چشم از ردیف جلو برنمی‎داشتم. انگار که بخواهم در مقام تقلید مثل آنها سرود بخوانم و مثل آنها اشک بریزم و مثل آنها دست به سینه بگذارم. (...ادامه👇) ✍مریم دوست‎محمدیان https://eitaa.com/barayezeinab
💠کاروان لبیکِ مادرانِ ایران مقصد: قم 2⃣ ...سرود که تمام شد نشستیم به تماشای نمایشی از یکی از گروه‎های نمایش بانوان. نمایش در مورد حضرت زهرا سلام‎الله علیها بود. پس از نمایش صحبت‎های رهبری در مورد مقام مادران شهدا پخش شد و دوباره نگاهم رفت طرف مادران شهدا. دلم می‎خواست تک‎تک حرکات‎شان و یک‎یک واکنش‎شان در وجودم ثبت و ضبط شود. پس از صحبت‎های رهبری یکی از مداحان روی سن آمد و شروع کرد به خواندن مولودی. همزمان پرچم‎های زرد و سفید به همه حضار داده شد. روی پرچم‎ها یا مهدی و لبیک یا مهدی نقش بسته بود. مداح می‎خواند و حضار با یک دست پرچم و با دست دیگر شاخه‎های گل را می‎گرداندند. پرواز کبوترها بالای سر حضار در شبستان دیدنی بود. پس از آن مجری اعلام کرد که دقایقی دل بدهیم به سخنرانی حاج آقای عابدی که همزمان از یکی از شبکه‎های سیما هم پخش شد. سخنرانی که تمام شد سرود زنده با حضور دختر و پسرهای نوجوانی روی سن اجرا شد و پس از آن از ردیف جلوی من خواسته شد روی سن بیایند. رسالت مادران ایران‎زمین شروع شد. قرائت میثاق‎نامه‎ای در قامت تواصی به حق که همان شرکت در است. رسالت مادران ایران‎زمین این بار بر دوش کلمات بود. کلماتی که پس از هر بند آن صدا بلند کردیم به تکبیر✊؛ در حالی که پنجه‎هامان را در هم قفل کرده بودیم و بالا برده بودیم. مراسم با تقدیر از این مادران و همسران توسط تولیت مسجد مقدس پایان یافت؛ اما برای من و شاید خیلی از آدم‎های حاضر، شروع مسیری بود که راه درست را در پیش روی‎مان گذاشته بود. راه درستی که مثل درخت ریشه‎ بدواند در سرزمینی که با خون فرزندانی از مادران ایران‎زمین آبیاری شده است. مادرانی که پاره وجودشان را دادند اما کار را تمام‎شده ندانستند. این بار خود به میدان آمده‎اند و شهربه‎شهر می‎روند تا تمام وجودشان را بدهند تا ریشه‎های این درخت محکم‎تر از قبل شوند. درختی که سایه‎گستر است و آرامش‎آفرین. پایان ✍: مریم دوست‎محمدیان https://eitaa.com/barayezeinab