※ مجموعه داستان #همه_نمیرسند ۲
|ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما |
روز دوم | عبدالله بن مطیع
پرده اول :
※ وقتی امام(علیهالسّلام) به عبدالله رسید، او از امام خواست از آب چاهش نوشیده، دعایی کند تا چاه، آبدار شود. امام نیز خواسته او را اجابت کرد.
آن گاه عبدالله از امام پرسید: قصد کجا را دارید؟ امام فرمود: در حال حاضر به مکه میروم. عبدالله گفت: خداوند برایت خیر قرار دهد.
اما من نیز رای و نظری دارم که دلم میخواهد برای شما بازگو کنم. امام فرمود: نظر تو چیست؟
عبدالله گفت: پس از ورود به مکه وقتی خواستی از آنجا به شهر دیگری بروی، به کوفه نزدیک نشو، زیرا کوفه شهری شوم و محنت زاست. در کوفه پدرت کشته و برادرت تنها رها شد، و ضربه مهلکی بر او وارد شد. از مکه جدا نشو؛ زیرا شما سرور و آقای عرب هستید
و به خدا قسم اگر کشته شوید خاندان شما نیز هلاک میشوند.
پرده دوم:
امام از جاده اصلی به سوی مکه متوجه شد... و در راه از کنار عبدالله بن مطیع که در ملک خود و کنار چاه آبش اقامت کرده بود، گذر کرد و در آنجا فرود آمد.
عبدالله به امام حسین علیهالسّلام گفت: ای اباعبدالله؛ خدا بعد از تو آب گوارایی را برای ما ننوشانَد؛ به کجا میروی؟
امام (علیهالسّلام) گفت: به سوی عراق، عبدالله گفت: سبحان الله چرا؟ ایشان پاسخ داد: معاویه مرده و بیش از یک بارشتر، نامه از مردم عراق برای من آمده است.
عبدالله گفت: یا اباعبدالله! این کار را انجام نده، به خدا سوگند آنان حرمت پدرت را حفظ نکردند؛ در حالی که بهتر از تو بود؛ پس چگونه حرمت تو را حفظ خواهند کرد؟ به خدا سوگند اگر تو کشته شوی بعد از تو حرمتی باقی نخواهد ماند.
هنگامی که امام به مکه رسید این آیه را تلاوت کرد: ولما توجه تلقاء مدین قال عسی ربی ان یهدینی سواء السبیل«و چون (موسی پس از خروج از مصر) رو به سوی مدین نهاد، گفت : باشد که پروردگارم مرا به راه راست راهنمایی کند».
ـــــــــــــــــــــــ پ. ن :
※ عبدالله بن مطیع دوبار امام را در مسیر دید !
و دوبار فقط او بود که امام را نصیحت میکرد! گویی او امام بود و حسین علیهالسلام مأموم.
ازسویی عبدالله انگار، بالاتر از چاهِ آبش همّی نداشت!
و دغدغهای بالاتر از پر آب شدنش!
داشتم با خودم فکر میکردم، آدم امام را هم که به چشم ببیند، باز از پنجرهی فهم خودش میبیند، از پنجرهی آرزوها و دغدغههایش.
دارم یکی یکی ورق میزنم روزهایی را که حالِ خوش دعایی دست داد و من همه چیز خواستم جز همراهیِ امام را !
همان " فمعکم معکم، لا مع غیرکم " را !
همان " فقط تو و دیگر هیچ " را!
✘ من قطعاً اگر به چشم سر هم امام را میدیدم، همان را میخواستم که پادشاهِ قلب و ذهنم بود.
چقدر "عبدالله بن مطیع"هایی در درون من جریان دارد و نمیشناختمش!
#استاد_شجاعی
#برای_ظهور
🔅@Barayezohur🔅
※مجموعه داستان #همه_نمیرسند ۳
| ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما |
روز سوم | فرزدق
※ فرزدق از شاعران شیعه است و همواره در مدح اهل بیت علیهمالسلام شعر میسروده.
امام علیه السلام در مسیر کوفه، فرزدق را دید. فرزدق سلام کرد و گفت: اى فرزند رسول خدا، چگونه به مردم کوفه اعتماد کردى، با آن که پسر عمویت ـ مسلم بن عقیل ـ و پیروانش را کشتند؟
اشک از دیدگان امام جارى شد و فرمود:
خداوند مسلم را رحمت کند، او به سوى رَوْح و ریحان و بهشت و رضوان خداوند رهسپار شد، بدان که " او به تکلیف خویش عمل کرد و هنوز تکلیف ما باقى مانده است. (تذکر اول)
امام علیه السلام از وضعیّت مردم کوفه سؤال کرد و فرزدق پاسخ داد: «دل هاى مردم با تو و شمشیرهایشان بر ضدّ توست!».
امام(علیه السلام) فرمود:
اى فرزدق! اینان گروهى هستند که پیروى شیطان را پذیرفتند و اطاعت خداى رحمان را رها کردند و در زمین فساد را آشکار ساختند و حدود الهى را از بین بردند و باده ها نوشیدند و دارایى هاى فقیران و بیچارگان را ویژه خود ساختند و "من از هر کس به یارى دین خداوند و سربلندى آیینش و جهاد در راهش سزاوارترم، تا آیین خداوند پیروز باشد". (تذکر دوم)
※ اما فرزدق نرفت!
و امام، انتخاب او نبود!
زیرا امام بسمت مکانی در حرکت بود که فرزدق مطمئن بود، نتیجهای جز کشته شدن نخواهد داشت!
ـــــــــــــــــــــــــــــ پ. ن
※ صدق، صداقت، وفا، آنجایی معلوم میشود که تو بظاهر میبازی و کسی به پایت میماند!
اینکه از همان ابتدا نتیجهی کربلا مشخص بود برای این است که فقــط آنانی به همراهی امام برسند، که جز "همراهی امام" چیز دیگری نمیخواستند.
همان " فمعکم معکم لا مع غیرکم " را ...
داشتم با خودم فکر میکردم:
عجیب نیست که در مسیر یاری امام، هیچ چیز آسان جلو نمیرود! اگر آسان جلو میرفت که " همه میرسیدند " !
همیشه سختترین موانع در شروع یک حرکت کوچک یا بزرگ اتفاق میافتد، تا کار جلو نرود!
مهم کار نیست که قرار است جلو نرود، که خدا به تحقق اهداف خویش، قادر است.
مهم تویی که انتخاب میکنی در هجوم شدائد میمانی پای امام یا نه.
※ فقر، کمبود یار و ابزار، قضاوت، تحقیر و تهمت و .... اگر آمدند و ایستادی: آرام آرام به " أن یثبت لی قدم صدق " نزدیک میشوی!
کسی که به " صدق " نرسید؛
(أن یبلغنی المقام المحمود) که همان مقام همراهی و معیت با امام است، محال است در درون او به ثمر برسد.
فرزدق دوبار از امام تذکر برای همراه شدن گرفت و نفهمید!
همان فرزدقی که مداح اهل بیت علیهمالسلام بود... آخر شرایط، شرایط دلچسب و امیدوارانهای نبود.
" فرزدق" های درون ماست، که چرتکه میاندازد برای همراهی امام،
مقام معیت اما ... ابزاری بنام چرتکه ندارد!
#عشق است آنجا که تعیین میکند میمانی یا .....
#استاد_شجاعی
#برای_ظهور
🔅@Barayezohur🔅
4_5920442427025393144.mp3
20.44M
#مقامات_زیارت_عاشورا
🔅 استاد #رائفی_پور
✖️ موضوع: مقامات زیارت عاشورا (جلسه ۷)
✖️ ۹ مهر ماه سال ۱۳۹۶؛ تهران
#سلام_بر_حسین
#یا_حسین
#برای_ظهور
🔅@Barayezohur🔅
Shab07Moharram1402[02].mp3
36.8M
🏴 شب هفتم
✖️اینا دیگه هرچی باشن، شیرخواره رو نمیکشن (زمزمه)
✖️بانوای: حاج میثم مطیعی
✖️ متن شعر:
Meysammotiee.ir/post/2835
#محرم۱۴۰۲
#سلام_بر_محرم
#محرم
#یا_حسین
#برای_ظهور
🔅@Barayezohur🔅
Shab07Moharram1402[05].mp3
16.49M
🏴 شب هفتم
✖️چشمان ما از اشک، گشته چراغان (نوحه سنتی)
✖️بانوای: حاج میثم مطیعی
✖️ متن شعر:
Meysammotiee.ir/post/2832
#محرم۱۴۰۲
#سلام_بر_محرم
#محرم
#یا_حسین
#برای_ظهور
🔅@Barayezohur🔅
Shab07Moharram1402[06].mp3
10.29M
🏴 شب هفتم
✖️ای وارث رأس به خون غلتان یحیی! (واحد)
✖️بانوای: حاج میثم مطیعی
✖️ متن شعر:
Meysammotiee.ir/post/2833
#محرم۱۴۰۲
#سلام_بر_محرم
#محرم
#یا_حسین
#برای_ظهور
🔅@Barayezohur🔅
Shab07Moharram1402[07].mp3
9.98M
🏴 شب هفتم
✖️هنوز چشم انتظارم (دم پایانی)
✖️بانوای: حاج میثم مطیعی
✖️ متن شعر:
Meysammotiee.ir/post/2672
#محرم۱۴۰۲
#سلام_بر_محرم
#محرم
#یا_حسین
#برای_ظهور
🔅@Barayezohur🔅
※مجموعه داستان #همه_نمیرسند ۴
| ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما |
روز چهارم | مالک بن نضر ارحبی
※ مالک به حضور امام حسین علیه السلام رسید.
این دیدار ظاهراً در کربلا صورت گرفت. امام پس از خوشامدگویی علّت حضور مالک را جویا شد.
مالک گفت: برای عرض سلام خدمت رسیدم و از خدا عافیت و سلامت شما را خواستارم. مردم برای جنگ با شما جمع شده اند! نظر شما در اینباره چیست؟
امام پاسخ داد: «حسبی الله و نعم الوکیل؛ خدا مرا کفایت می کند و چه نیکو وکیلی است».
او برای امام دعا کرد....
آنگاه حضرت فرمود: چرا مرا یاری نمیکنی؟ مالک بن نضر گفت: من مقروض هستم و عیال وارم، اهل من بدون من چگونه روزگار بگذرانند؟
✘ مالک دعوت امام را رد کرد و رفت !
ــــــــــــــــــــــ پ . ن :
※ به داستان مالک بن نضر که رسیدم، با خودم گفتم؛ ببین آدمها قربانیِ ترسهایشان میشوند!
و ترسهای تو، سقف توحید تو را مشخص میکنند. و همینطور سقف استقامتت را !
ترسها درست همان نقطههاییاند که ما به آنها بندیم و تعلق داریم، و از دست دادنشان، میترساندمان.
یکی ترس دارد از فقر خانوادهاش،
یکی ترس دارد از باختن محبوبیتش،
یکی ترس دارد از فنا کردن جایگاه اجتماعیاش ...
یکی ترس دارد از تنهایی ! و ....
• همراهی با امام، مسیرِ سر بریدنِ ترسهاست!
یکی یکی یکی، باید همه را ذبح کنی، وگرنه امام را به چشم سر هم که ببینی، ترسهایت کورت میکنند و مانع همراهیات خواهند شد.
#استاد_شجاعی
#برای_ظهور
🔅@Barayezohur🔅
※مجموعه داستان #همه_نمیرسند ۵
| ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما |
روز پنجم | ضَحّاک بن عبدالله مشرقی
※ ضحاک از "گزارشگران" واقعه کربلا در کوفه است. طبری نقل کرده است ضحاک در میانه راه کاروان حسینی به سوی کوفه، با امام حسین(ع) ملاقات کرد.
امام حسین(ع) او را به یاری خود خواند. وقتی ضحاک عذر خواست، امام علیهالسلام علت عدم همراهیاش را جویا شد.
• ضحاک دعوت امام را ✘ #مشروط ✘ قبول کرد و گفت: «من فردی عیالوارم و به مردم مقروض هستم؛ اما اگر به من اجازه دهی، هنگامی که هیچ جنگجویی که از تو دفاع کند - در کنارت - نیافتم، بازگردم و فقط تا آنجا برایت بجنگم که برایت سودمند باشد و بتوانم از تو دفاع کنم». امام علیهالسلام پذیرفت. (اوج رحمت امام برای نجات یک نفر)
• ضحاک در صبح روز عاشورا در حمله اول شرکت کرد و شجاعتهای بسیاری از خود به نمایش گذاشت و نماز ظهر را همراه امام به جای آورد.
او وقتی که دید سپاه بنیامیه به دستور عمر بن سعد اسبهای یاران امام (ع) را هدف قرار داده و با پی کردن از پای درمیآورند، اسب خود را در خیمهای پنهان کرد و خود پیاده به نبرد با دشمن پرداخت.
• ضحاک خود نقل کرده که در مقابل امام علیهالسلام، دو نفر از دشمن را که پیاده میجنگیدند، به قتل رسانده و دست یکی دیگر را از تنش قطع کرده که حضرت هم در حق او دعا کردند و فرمودند: «سست نگردی، دستت بریده نشود. خداوند از اهل بیت پیامبر صلواتاللهعلیه، بهترین پاداشها را به تو ارزانی دارد.»
※ وقتی دیدم یاران امام حسین(ع) کشته شدهاند و نوبت به وی و خاندانش رسیده و با وی به جز "سوید بن عمرو خثعمی و بشیر بن عمرو حضرمی" باقی نماندهاند، خدمت اباعبدالله آمدم و گفتم: یابن رسول الله! به خاطر دارید که بین من و شما چه شرطی بود؟
حضرت فرمود: آری، من بیعت خود را از تو برداشتم؛ ولی تو چگونه میتوانی از بین سپاه دشمن فرار کنی؟ (رحمت امام به کسی که از میدان میگریزد)
• ضحاک گفت: من اسب خود را در خیمهای پنهان کردهام و به همین جهت بود که پیاده میجنگیدم.»
پس ضحاک سوار بر اسب شد و از صحنه نبرد گریخت.
ـــــــــــــــــــــ پ . ن :
تسلیم، شرط عشق است!
و عاشق، شرط نمیگذارد!
اگر شرایط اینطور باشد هستم!
و اگر آنطور باشد، من نیستم!
تسلیم، شرط امنیت امام است، و ما در نقطهای، دیگر برای امام خطرناک نیستیم، که به عشق میرسیم!
عاشق چیزی به نام #شرط نمیداند!
اینجا را میتوانم، آنجا را نمیتوانم، ندارد!
عاشق میماند و "ماندن" برایش موضوع اصلی است ... "ماندن" تمامِ شرط است برای او!
من فقـــط میخواهم که باشم زیر سایهات همین!
هر طور که باشد / هر کجا که باشد /
فقـــط باشم ! (فمعکم، معکم، لا مع غیرکم)
اگر اهل شرطیم!
اهل "با این کمبود نمیتوانم"
اهل "با این اوضاع نمیمانم"
اهل "انتخاب نحوهی ماندن"
امام را به چشم سر هم که ببینیم، ضحاک درونمان شرط میگذارد برایش!
و بالاخره از همراهی امام، میگریزیم!
✘ آری #همه_نمیرسند !
فقط آنهایی میرسند که قصدِ رسیدن دارند در هر حال و اوضاع و شرایطی!
#استاد_شجاعی
#برای_ظهور
🔅@Barayezohur🔅
4_5920442427025393145.mp3
21.54M
#مقامات_زیارت_عاشورا
🔅 استاد #رائفی_پور
✖️ موضوع: مقامات زیارت عاشورا (جلسه ۸)
✖️ ۹ مهر ماه سال ۱۳۹۶؛ تهران
#سلام_بر_حسین
#یا_حسین
#برای_ظهور
🔅@Barayezohur🔅
Shab08Moharram1402[02].mp3
11.92M
🏴 شب هشتم
✖️فریاد یاران به خون تپیده (نوحه سنتی)
✖️بانوای: حاج میثم مطیعی
✖️ متن شعر:
Meysammotiee.ir/post/2838
#محرم۱۴۰۲
#سلام_بر_محرم
#محرم
#یا_حسین
#برای_ظهور
🔅@Barayezohur🔅
Shab08Moharram1402[03].mp3
13.58M
🏴 شب هشتم
✖️این علی است در میدان (زمینه)
✖️بانوای: حاج میثم مطیعی
✖️ متن شعر:
Meysammotiee.ir/post/2706
#محرم۱۴۰۲
#سلام_بر_محرم
#محرم
#یا_حسین
#برای_ظهور
🔅@Barayezohur🔅