eitaa logo
بارداری بهشتی
2.2هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
9.2هزار ویدیو
269 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
•﷽• • ‌شخصیت بزرگے از خیابان عبور میڪرد. یـڪ نفــر خیلے و داشت ڪ.ه دســتِ ایـن را ببوســد. اون شخصیــت گفـت ول ڪن بابا دستش را شڪستے.طرف پاسخ داد به بشڪنــد بگــذار ببوسمش...! حالا حڪایــت شڪستــــن درب بـه بهانــه عرضِ ارادت هم همین است! • {🇬🇪} • •
💚 یه آیه بگو درباره و 👑 این آیه داستان جالبی دارد.. 👆 بعد از وفات عبدالرحمن بن عوف، اموالش را نزد عثمان آوردند تا آنها را تقسیم کند. آنقدر طلا جمع شد که از این طرف مجلس، آن طرف دیده نمیشد. این جریان مصادف بود با زمانیکه ابوذر را از شام با دست و پای خونین آورده بودند و معاویه بیرونش کرده بود. عثمان از کعب الاحبار پرسید: آیا اگر کسی این همه طلا به ارث بگذارد، اشکالی دارد؟گفت: نه! ابوذر با عصای خود بر سر کعب الاحبار کوبیدو گفت : ای یهودی زاده! تو دین ما را به ما یاد میدهی؟! و سپس این آیه را خواند👆 و گفت: انفاق از ماده «نفق» است یعنی حفره. یعنی ثروتمندان آنقدر باید از اموال خود انفاق کنند که در اموالشان حفره ای بوجود آید. اسلام با تولید ثروت مشکلی ندارد. با انباشت ثروت مشکل دارد. با مشکل دارد. با ایجاد مشکل دارد 🔶 برنامه تا بحال چند تا آیه کاربردی حفظ کردید؟ 🌸برای دیدن سایر آیات هشتگ روی هشتگ کلیک کنید🌸 از آیه های موضوعی میتوانید برای قوی تر شدن تون در میان کلام و سخن تون استفاده کنید.. تا حکیمانه تر سخن بگوییم 🌸 👉 @roshangarii 🚩
حتما بخونید خییلی قشنگه ✨ سلام من جوانی بودم که سال‌ها با رفتارم دل امام زمانم رو به درد آوردم😔و خیری برای خانواده‌ام نداشتم همش با رفقای ناباب و اینترنت و ... شب تا صبح بیدار و صبح تا بعدازظهر خواب زمانی که فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی اومد منم از این باتلاق انحراف و بدبختی بی‌نصیب نماندم و اگر قرار باشد فردای قیامت موبایل بر اعمالم شهادت دهد حتی جهنم راهم نمی‌دهند😞 تا یه روز تو یکی از گروه‌های چت یه آقایی پست‌های مذهبی میذاشت، مطالبش برام جالب بودند🤗 رفتم توی اون و مثل همیشه فضولیم گل کرد و عکس پروفایلشو بزرگ کردم😐 دیدم که غرق در خون، بدون دست و پا، با سری خورد شده از ترکش، افتاده بر خاک، کنار او عکس دوبچه بود که حدس زدم باید بچه‌های او باشند😟 و زیر آن عکس یه جمله‌ای نوشته شده بود: "می‌روم تا جوان ما نرود"✋🏼💔 ناخودآگاه اشکم سرازیر شد😭😭دلم شکست باورم نمی‌شد دارم گریه می‌کنم اونم من، کسی که غرق در گناه و شهواته، منه بی‌حیا و بی‌غیرت، منه چشم چرون هوس باز😔😔 از اون به بعد از اینترنت و بدحجابی و فضای مجازی و گناه و رفقای نابابم شدم😠 دلم به هیچ کاری نمیرفت حتی موبایلم و دست نمی‌گرفتم🙂 تصمیم گرفتم برای اولین بار برم اولین نماز عمرمو خوندم با اینکه غلط خوندم ولی احساس آرامش معنوی خاصی می‌کردم، آرامشی که سال‌ها دنبالش بودم ولی هیچ جا نیافتم حتی در شبکه‌های اجتماعی✋🏼💔 از امام جماعت خواستم کمکم کنه ایشان هم مثل یه پدر مهربان همه چیز به من یاد می‌داد😇 نماز خوندن، قرآن، احکام، زندگی امامان و... کتاب می‌خرید و به من هدیه میداد، منو در فعالیت‌های بسیج و مراسمات شرکت میداد✌️ توی محله معروف شدم و احترام ویژه‌ای کسب کردم توسط یکی از دوستان به حرم حضرت معصومه برای معرفی شدم نزدیکای امام حسین، یکی از خادمین که پیر بود به من گفت: دلم میخواد برم کربلا ولی نمی‌تونم، میشه شما به نیابت از من بری؟ پول و خرج سفر و حق الزحمه شما رو هم میدم، زبونم قفل شده بود! من و کربلا؟ زیارت امام حسین؟💔 اشکم سرازیر شد😭 قبول کردم و باحال عجیبی رفتم🕊 هنوز باورم نشده که اومدم 🕌💔 پس از برگشت تصمیم گرفتم برم که با مخالفت‌های فامیل و دوستان مواجه شدم، اما پدرم با اینکه از دین خیلی دور بود و حتی نماز و روزه نمی‌گرفت قبول کرد✋🏼 حوزه قبول شدم و با کتاب‌های دینی انس گرفتم👌 در کنار درسم گاهی تبلیغ دین و احکام خدارو می‌کردم و حتی سراغ دوستان قدیمی ناباب رفتم که خدا روشکر توانستم رفیقام و با خدا آشتی بدم😍✋🏼 یه روز اومدم خونه دیدم پدر و مادرم دارن گریه میکنن😭منم گریه‌ام گرفت، تابحال ندیده بودم بابام گریه کنه! گفتم بابا چی شده؟ گفت پسرم ازت ممنونم گفتم برای چی؟ گفت: من و مامانت یه خواب مشترک دیدیم😔 تو رو می‌دیدیم با مرکبی از نور می‌بردن بهشت و ما رو می‌بردن و هر چه به تو اصرار می‌کردن که وارد بهشت بشی قبول نمیکردی و میگفتی اول باید پدر و مادرم برن بهشت بعد من✋🏼 👈یه آقای نورانی✨آمد و بهت گفت: آقا سعید! همین جا بهشون نماز یاد بده بعد با هم برین 🌸 و تو همونجا داشتی به ما نماز یاد میدادی😔 پسرم تو خیلی تغییر کردی دیگه نیستی همه دوستت دارن❤️تو الان آبروی مایی ولی ما برات مایه ننگیم میشه خواهش کنم هر چی یاد گرفتی به ما هم یاد بدی منم نماز و قرآن یادشون دادم و بعد از آن خواب، پدر و مادرم نمازخوان و مقید به دین شدند💔😍 چند ماه بعد با دختری عقد کردم💍 یه روز توی خونشون دیدم که خیلی برام بود گریه‌ام گرفت😔 نتونستم جلوی خودم رو بگیرم صدای گریه‌هام بلند و بلندتر شد😭😭 👈این همون عکسی بود که تو بود👉 خانمم تعجب کرد و گفت: سعیدجان چیزی شده؟ مگه صاحب این عکس و میشناسی؟😊 و من همه ماجرا رو براش تعریف کردم😔✋🏼 خودش و حتی مادرش هم گریه کردند😭😭😭 خانمم گفت: میدونی این عکس کیه؟ گفتم: نه گفت: این 😊 منم مات و مبهوت، دیوانه‌وار فقط گریه می‌کردم مگه میشه؟😳😭😭 آره شهیدی که منو هدایت کرد، آدمم کرد، آخر به عقد💍من درآورد💔😔 چند ماه بعد با چند تا از دوستانم برای اسم نوشتیم تابستون که شد و حوزه‌ها تعطیل شدند ما هم رفتیم خانمم باردار بود و با گریه گفت: وقتی نه حقوق میدن نه پول میدن نه خدماتی، پس چرا میخوای بری؟ همان جمله شهید یادم اومد و گفتم: میرم تا جوانان ایران نرود
🍃بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيم🍃 🔰آیــا مــی دانــیــد ... 👌تلنگر 💠امیرالمؤمنین علی علیه السلام «بدرستیکه بیشترین ناله های اهل از تسویف است» 📗جامع السعادات ، ج۳ ،ص۶۴ 🔸تسویف یعنی کار امروز را به فردا انداختن... امروز که گذشت،فردا حتما انجام میدم... از فردا نمازم رو سر وقت میخونم... از فردا دیگه غیبت نمی کنم... از فردا از فلانی و فلانی حلالیت می گیرم... از فردا امانت های مردم رو پس میدم... از فردا...... 🔹تسویف : سَوفَ سَوفَ کردن - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - 🆔 لینک کانال 👇 http://eitaa.com/joinchat/332070913C6cfce71bab