دلم میخواست یک دلِ سیر، پای سجادهی نمازم بنشینم و قدر بدانم تک تک این لحظات تکرارناشدنی مهمانی خدا را... اما بچه ها و عبادت طولانی و سجاده نماز...!!!
مگر میشود؟!؟
تکههای متلاشی شده سجادهی نمازم را از گوشه و کنار خانه جمع میکنم و دوباره مینشینم بر سر سجاده...
دلم هوای گریه داشت! یک گوشه دنج، یک زمان خلوت، یک دل خالی از اضطراب مادرانه لازم داشتم و در خانهای مثل خانهی ما محال بود...
و من در آنگاهِ غمبار سجادهنشینی، کوثر را آرزو کردم... همان خیر کثیر ابدی... همانی که از جنس زیاده خواهی و تکاثر نیست....
نماز برای نماز خواندن، عبادت برای عبادت کردن و زیارت برای زیارت رفتن همه از جنس تکاثر اند...
همین لحظههای همراهی کودکان، همین در آغوش کشیدنها، بوسیدنها، صبوریها از جنس دعا هستند... همینها عبادتاند... همین نوازش کودکانم، بنبستهای زیادی را در زندگی باز میکند و همین همراه شدن مادرانه، رزقهای بزرگتر و بالاتر معنوی را فراهم میکند....
مگر تو وصل شدن را آرزو نمیکنی؟!
همینها معنای کوثر اند... و منِ مادر، به مقام امین رسیدهام... امانتدار بندهای از بندگانش...
و خواندن خدا در کسوت مقام مادری، چقدر باشکوهتر است... به سجده میافتم، در سجادهای که مهر و تسبیحش دوباره در گوشهای از خانه رها شده و دعایم همه استغفار میشود، برای جبران کوتاهیها و گذر باصلابت این مسیر نورانی مادری...
#دلنوشته
#مادر_شاد_محور_آرامش_زندگی
#نقش_بانوان