eitaa logo
#رمان های جذاب و واقعی📚
3.5هزار دنبال‌کننده
327 عکس
302 ویدیو
6 فایل
کانال رسمی آثارخانم طاهره سادات حسینی #رمان هایی که نظیرش رو نخوندید #کپی برداری فقط با نام نویسنده مجاز است، بدون ذکر نام نویسنده حرام است تأسیس 26 خرداد ماه 1400 پاسخ به سؤالات...فقط در گروه کانال https://eitaa.com/joinchat/1023410324C1b4d441aed
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای مهدی صاحب زمان، لبیک لبیک || حاج‌میثم‌مطیعی_۲۰۲۲_۰۳_۱۷_۱۶_۵۵_۲۴_۰۲۱.mp3
2.43M
ای مهدی صاحب الزمان لبیک لبیک ای وارث پیغمبران لبـــــیک لبیک 🎉💐🎊🎉 حاج میثم مطیعی (عج) ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باز هم جمعه ای دیگر از راه رسید، جمعه ای که بیش از قبل بوی گل نرگس را به ارمغان دارد.براستی که : ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد تمام افتخار فاطمه،نصیب نرجس شد هان ای عاشقان کوی یار ، رسیده روز تولد دلدار، همان که سالهاست از نظر شده ناپیدار... می خواهم به محضرش برسم و« تولدت مبارک بگویم »، می خواهم خود را برای مولایم عزیز کنم وگرنه او را به تبریک چون منی نیاز نیست، بی شک اینک در آسمان و زمین ، ملائک جشن ها به پا کرده اند... اما مولای خوبم ، درست است ما بدیم و بد کردیم ، وجود امام زمانمان را از یاد بردیم و خیلی هنر کردیم یادت را فقط برای آخر هفته هایمان گذاشتیم و آن هم به این قناعت کردیم که «کجایی گل نرگس» ، اما شما نگاه به غفلت ما نکن، شما نگاه کن نبودت چه بلایی بر سر شیعیان آورده ، شیعیان که جای خود دارد، شما ببین نبودنت چه بر سر بندگان خدا ، مخلوقات پروردگارت آورده،ببین نبودنت عالم را کن فیکون کرده....اما براستی شما هستی و ما غایبم ...ما غفلت زده ایم ، شما هستید و هر روز و شب برای این غافلان اشک میریزید.. مولای خوبم؛ ما را ببخش...ما را به حرمت مادرت نرجس خاتون سلام الله علیها ببخش ، غفلت ما را به حرمت پهلوی شکستهٔ مادر عالم ببخش...دعای ما بی خبران که افاقه نمی کند ،اثری ندارد...تو‌خود برای ظهورت دعا کن ای مضطر ظهور... به خدا که این رفتن جمعه جمعه ها پیرمان کرد...به خدا که داغ نبودنت زمین گیرمان کرد و خود بی خبریم... هر چه درد داریم از همین غیبت است اما هنوز به آن درک نرسیدم که بفهمیم و از جا بلند شویم و یار ظهورت باشیم.. مولای خوبم ، به حرمت غربت مولایمان علی علیه السلام ، برای آمدنت دعا کن که بی شک دعای شما اثری شگرف خواهد داشت، بیا و با آمدنت پایان بده این غربت و مظلومیت مولا را ...این غربت و مظلومیت شیعه را....بیا و ما را آرزو به دل نگذار و نپسند که روی قبرم چنین حک شود: عمری به دل غم هجران کشید و رفت یک‌گل ز روی یوسف زهرا نچید و رفت دلگویه:ط_حسینی @bartaren 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هان ای گروه مؤمنان؛ هان ای منتظران طلیعهٔ نور؛ مگر نمی شنوید که فریاد «هل من ناصر ینصرنی» در گوش زمان پیچیده ؟! و اینبار نوادهٔ ثارالله است که ما را به یاری می طلبد. مگر بر دهانتان مهر خاموشی زده اند که لبیک نمی گویید؟! پای حرف که به میان می آید ،همهٔ ما سخنران می شویم : که ای داد بیداد، اگر زمان مولایمان علی علیه السلام بودیم، اجازه نمی دادیم سقیفه ای تشکیل شود، پهلویی شکسته شود، مولایی خانه نشین شود، اگر بودیم عاشورایی نمی بود... تو که اینچنین رجز می خوانی مگر نمی شنوی که در جای جای این دنیای دون ، سقیفه ها تشکیل شده ؟! مگر عاشورایی را که هر روز یزیدیان زمان در جلوی چشممان به تصویر می کشند نمی بینید؟! مگر غربت و بیابان گردی عزیز زهرا سلام الله علیها را شاهد نیستید؟! حال که هستید، بیایید و همت کنید و اماممان را دوره کنیم ، لشکر شویم برای وجود نازنینش، ظلمت خود و غربت آل طه را پایان دهیم. اگر یک بار، فقط یک بار همه با هم از ته قلب حجت زنده خدا را از خدا بخواهیم به خداوندی خدا ،طلوع آفتابش را خواهیم دید. وعدهٔ ما : روز نیمه شعبان ،راس ساعت ۱۴ به مدت ۱۴دقیقه در هر کجای این کره خاکی که هستیم دست از این دنیا و ظواهرش بکشیم و فقط بقیة الله را از خدا بخواهیم با ذکر دعای«الهی عظم البلا...» با ما همراه شوید.
#رمان های جذاب و واقعی📚
هان ای گروه مؤمنان؛ هان ای منتظران طلیعهٔ نور؛ مگر نمی شنوید که فریاد «هل من ناصر ینصرنی» در گوش زما
اگر امکان دارد این مطلب را داخل کانالها و گروه هاتون پخش کنید ، تا قدمی هر چند کوچک برای ظهور برداریم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Ali-Fani-Elahi-Azumal-Bala-320-1.mp3
9.08M
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ... ♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥ ❣❣ ✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ 🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِاَ وْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ، وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل، يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّدوَآلِهِ الطّاهِرين🕊 ❤️بَر ثانیه ظهور مهدی صلوات❤️ •🌱•بَرقآمتِ‌دِلرُباۍِ‌مَھدے‌صلوات•🌱• 🌺دعای الهی عظم البلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#رمان های جذاب و واقعی📚
شاهزاده ای در خدمت قسمت شصت و هشتم🎬: چند روزی از آمدن کاروان زائران خانه خدا به مدینه می گذشت، هنوز
شاهزاده ای در خدمت قسمت شصت و‌ نهم🎬: فضه کمی جلوتر رفت و همانطور که به صحنهٔ روبه رویش چشم دوخته بود ، تمام حواسش را بکار گرفت تا بداند چه می گویند و پیامبر صلی الله علیه وآله چه جواب می فرماید. او می خواست بداند براستی آن مرد کیست و چه می خواهد و چرا با چنین حالی به مسجد آمده است. آن شخص روبه روی پیامبر ایستاد و با صدایی بلند پیامبر را خطاب قرار داد و‌گفت : من، حارث بن نعمان فهدی هستم و با شنیدن خبری که این روزها در همه جا و همهٔ شهرها پیچیده خود را به مسجد رسانیدم تا سوالی خدمتتان عرض کنم. پیامبر نگاهی به او انداخت و فرمود : بگو هر چه را که در دل داری... حارث بن نعمان با لحنی طلبکارانه گفت: ای محمد؛ تو به ما دستور دادی به یگانگی خدا شهادت دهیم، دادیم و اینکه تو را فرستاده ی او بدانیم و این را نیز قبول کردیم. سپس دستور به خواندن نمازهای پنج گانه، روزه ماه رمضان، حج خانه ی خدا و ادای زکات اموال دادی، ما همه این ها را پذیرفتیم. آخر به این ها راضی نشدی تا اینکه این جوان ،اشاره به حضرت علی علیه السلام که در کنار پیامبر بود کرد و ادامه داد: این جوان را به جانشینی خود منصوب کردی و گفتی: مَن کُنتُ مَولاهُ فَعلیُ مَولاه. آیا این سخن از طرف خودت است یا از سوی خداوند؟ پس پیامبر (ص) در حالی که چشمانشان از شدت ناراحتی سرخ گردیده بود سه بار فرمودند: وَ اللهِ الَذی لا اِله اِلا هُو مِنَ اللهِ وَ لیسَ مِنی؛ سوگند به خدایی که معبودی جز او نیست، این سخن از جانب خداوند است. پس حارث بن نعمان که حرف پیامبر (ص) را باور نکرده بود و گمان می کرد پیامبر به خاطر قرابتش با علی او را به جانشینی اش منصوب کرده، در حالی که بسیار خشمگین بود، گفت: خداوندا؛ اگر این سخن که محمد (ص) می گوید، حق است، سنگی یا عذاب دردناکی از آسمان بفرست و مرا هلاک نما و با زدن این حرف، از درب مسجد خارج گردید و به سوی شترش رهسپار شد. فضه با شنیدن این حرف نابخردانه و دشمنی مغرضانهٔ این مرد ، دانست که او از عذاب خدا در امان نخواهد بود ، پس با شتاب دوباره به دنبال او راه افتاد تا ببیند عاقبتش چه می شود . آن مرد هنوز به نزدیک شترش نرسیده بود که آن اتفاق افتاد و فضه زیر لب تکرار کرد: فَوَاللهِ ما بَلَغَ ناقَتَهُ حتی رَماهُ الله مِنَ السَماءِ بِحَجَرٍ فَوَقَعَ عَلی هامَتِهِ فَخَرَجَ مِن دُبُرِهِ وَ ماتَ؛ سوگند به خدا، هنوز به شترش نرسیده بود که خداوند سنگی از آسمان بر سر آن ملعون فرو فرستاد و از نشیمن گاه او خارج شد و به درک اسفل واصل گردید. صدای مهیبی که از برخورد سنگ بر سر این مرد ملعون به هوا بلند شد ، همگان را از داخل مسجد به بیرون کشید و همه شاهد بودند که حقانیت ولایت امیر المؤمنین به تمام شکل ها ثابت شد و ارادهٔ خدا بر آن شده بود تا حجت را بر همگان تمام کند و به مسلمین بفهماند که علیٌ مع الحق و الحقُ مع العلی... و سپس خداوند بار دیگر جبرئیل را از عرش به فرش فرستاد و این آیه را بر رسولش ، نازل فرمود: سَألَ سائلُ بِعَذابٍ واقعٍ لِلکافِرینَ لیسَ لَهُ دافِعٌ مِنَ اللهِ ذیِ المَعارِجِ؛ تقاضاکننده ای تقاضای عذابی کرد، پس واقع شد. این عذاب مخصوص کافران است و هیچ کس نمی تواند آن را دفع نماید و این از سوی خداوند ذی المعارج (خداوندی که فرشتگانش بر آسمان ها صعود می کند) می باشد. (معارج آیه ۱تا۳).... ادامه دارد... 🖍به قلم :ط_حسینی @bartaren 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ به درک واصل شدن دشمن اميرالمومنين عليه السلام پیرامون حادثه غدير
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_5886335013691067376.mp3
36.06M
🎤 سخنرانی استاد رائفی‌پور 🗒 ویژگی یاران امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) 🗓 ۲۶ اسفندماه ۱۴۰۰ - مسجد مقدس جمکران 🎧 کیفیت 48kbps 🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋 https://eitaa.com/joinchat/1130168404C9e93fa7632 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5886335013691067380.mp3
18.25M
🎤 سخنرانی استاد رائفی‌پور 🗒 «آینه امام» 🗓 ۲۷ اسفندماه ۱۴۰۰ - بهشت زهرا، اجتماع مردمی استغاثه به امام زمان عجل‌الله‌فرجه 🎧 کیفیت 48kbps 🎋🦋🎋🦋🎋🦋🎋 http://eitaa.com/joinchat/3435397138Ca49cae656a@Lootfakhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با سلام و عرض ادب خدمت همراهان گرامی کانال 💐 آستانه سال جدید هستیم و همه ی عزیزان مشغول کار و تلاش . همگی خدا قوت محترم کانال به خاطر این که رمان ها رو آنلاین می‌نویسند و از قبل آماده ندارند طبیعیه که ایشون هم مثل همه ی عزیزان کارهای آخر سال اوقاتشون رو پر کرده کمتر وقت می‌کنند بنویسند . صبور باشید و کانال رو ترک نکنید . # ان شاءالله قول یک رمان خیلی جذاب رو دادند و به زودی بعد از رمان نیمه تمام در کانال بارگزاری میشه # پیشاپیش سال جدید رو به همگی تبریک عرض میکنم و امیدوارم همه ی عزیزان سال پر از خیر و برکتی رو پیش رو داشته باشید . لحظه تحویل سال دعا برای فرج اولین دعامون باشه ان شاءالله 🌹 تشکر خادم کانال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#رمان های جذاب و واقعی📚
شاهزاده ای در خدمت قسمت شصت و‌ نهم🎬: فضه کمی جلوتر رفت و همانطور که به صحنهٔ روبه رویش چشم دوخته بو
شاهزاده ای در خدمت قسمت هفتاد 🎬: ایام و روزگار به سرعت برق و باد می گذشت ، شهر مدینه در سکوتی عجیب فرو رفته بود و حال پیامبر صلی الله علیه واله ، مانند قبل نبود و رنجور و بیمار بود ، هر روز دسته دسته انصار و مهاجرین به محضر ایشان شرفیاب می شدند تا هم از پیامبر عیادت کنند و هم از سخنان گهربار ایشان که شاید جزء آخرین سخنانی بود که می‌فرمودند ، استفاده نمایند. فضه همچنان در خانهٔ مولا علی علیه السلام خدمت می کرد و از لحظات درس این دانشگاه انسان شناسی استفاده می نمود ، اما این روزها غمی عظیم دلش را چنگ میزد و هر وقت که به همراه بانویش به خانه رسول خدا میرفت و حال ایشان را میدید، دلش سخت تر از قبل می گرفت. کارهای خانه زودتر از قبل انجام شد ، اهل خانه همه در منزل پیامبر بودند. فضه سراسیمه چادر به سر کرد تا خود را به آنجا برساند و پای در کوچه های مدینه گذاشت. شهر در هول و هراسی مبهم دست و پا می زد ، انگار مدینه آبستن حوادثی ست. همگان می دانند که اتفاقی در راه است ،مخلص ترین بندگان خدا ،دل نگرانند از این حادثه و ظاهر بینان و دنیا طلبان ،لحظه ها را می شمارند تا آن زمان موعد فرا رسد. مردم دسته دسته وارد کوچه ی بنی هاشم می شوند و یا الله گویان پا درون خانه ی پیامبر (ص) می گذارند . بستر پیامبر(ص) وسط اتاق پهن است و حضرت محمد(ص) با رخساری که از شدت بیماری زردگونه است ،اطراف را از نظر مبارک می گذراند. همهمه ای در بین جمعیت افتاده بود و هر کدام از عیادت کنندگان حرفی میزد. پیامبر(ص) نگران از آینده ی امتش ،در دل از خدا کمک طلبید ، می خواست سخنی بگوید تا دیگران بدانند او از چه پریشان است ، می خواست آخرین اتمام حجتش را بنماید و دوباره امر خداوند را که قبلا به مردم ابلاغ کرده بود ،گوشزد نماید ، که مبادا فراموش شان شود و حکم خداوند زمین بماند . پیامبر (ص) دستش را به علامت سکوت بالا آورد ، تمام حضار خیره به چهره ی پیامبر ،ساکت شدند. و محمد صلی الله علیه واله با لحنی آرام و بریده بریده ،شروع به سخن گفتن نمود : سلام یاران و پیروان دین خدا ، خوش آمدید، حال که جمع تان جمع است و بیشتر بزرگان را می بینم ، می خواهم سخنی بگویم که اگر بدان عمل کنید ، هرگز گمراه نخواهید شد ، لطفاً کسی کاغذ و قلم بیاورد ، این سخنان آنچنان مهم است که باید نوشته شوند تا بعد از من شاهدی باشند برای اجرای حکم خدا.... فضه اشک چشمش را با گوشه چادر میسترد و با خود می اندیشید براستی این اخرین وصیت پیامبر چیست که اینچنین برایشان مهم است که ناگهان از آن بین.... دارد‌.... 🖊به قلم :ط_حسینی @bartaren 💦🌨💦🌨💦🌨💦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#رمان های جذاب و واقعی📚
شاهزاده ای در خدمت قسمت هفتاد 🎬: ایام و روزگار به سرعت برق و باد می گذشت ، شهر مدینه در سکوتی عجیب
💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧 شاهزاده ای در خدمت قسمت هفتاد و یک : تا این کلام از دهان مبارک رسول خدا خارج شد ، فضه که دختری تیز و با هوش بود ، سرا پا گوش شد تا بداند این سفارش که شاید جزء آخرین سفارشات ،پیامبر صلی الله علیه واله بود، چیست . او خوب میدانست که براستی پیامبر کلامی نمی گوید مگر خداوند به او فرمان داده باشد، یعنی سخنش همان سخن حق و‌ امر خداوند است و احساسات درونی اش به او نهیب میزد که اینبار هم هر چه هست درباره مولای عرشیان و فرشیان امیر مؤمنان علی بن ابیطالب خواهد بود، پس خوب هوش و گوش کرد تا بداند ، فضه غرق صحنه پیش رویش شد و‌خوب میدید که این سخن از پیامبر(ص) صادر شد و همهمه ای در بین جمعیت درگرفت ، فضه خوب آگاه بود که کمی آنطرف تر ،دو نفر که رفیق همیشگی هم بودند و گوشه ای نشسته بودند ،سر در گوش یکدیگر داشتند ، اولی به دیگری می گفت : یعنی محمد(ص) می خواهد از چه سخن بگوید؟ این چه موضوعی ست که ذهن او را درگیر کرده و میگوید ،مطلبی ست که اگر بدانید و عمل کنید تا ابد گمراه نخواهید شد و آنقدر مهم است که امر می کند تا قلم و کاغذ برای او بیاورند؟ دومی که برق شیطنت در چشمانش می درخشید گفت : این که واضح است ، تعجب میکنم که تا حالا نفهمیدی منظور محمد(ص) چیست!!! او هر وقت که می خواهد سفارشی کند ، بی شک یک طرف سفارشش به پسرعمو و دامادش علی(ع) برمی گردد، کاملا مشهود است که می خواهد واقعه ای را که در حجة الوداع ابلاغ کرد ، دوباره گوشزد کند ، اگر بگذاریم حرف بزند ،تمام رشته هایمان پنبه می شود.... نفر اول در حالیکه جمعیت را می پایید ،سری تکان داد و گفت : به خدا که تو راست می گویی، بدنم مور مور میشود اگر دوباره مجبور شوم به ولایت علی(ع) اقرار کنم و دوباره با او بیعت نمایم ، کاش کاری می کردی که محمد (ص)، نتواند به مقصودش برسد‌. نفر دوم ، چشمکی به او زد و گفت: انگار مرا دست کم گرفته ای ،صبر کن ببین چه می کنم و با زدن این حرف از جا بلند شد و همانطور که اشاره به پیامبر(ص) می کرد ،گفت : آهای مردم ، مگر نمی دانید که پیامبر(ص) حالش مساعد نیست و باید اطراف بیمار را خلوت کرد تا استراحت نماید.... ناگاه همهمه ی جمعیت بیشتر شد و رو به او گفتند : ساکت باش، پیامبر قلم و کاغذ می خواهد ، او اراده کرده چیزی بگوید تا ما هرگز به بیراهه نرویم و گمراه نشویم... آن مرد نیشخندی زد و همانطور که نگاهش را از جمع می گرفت ، خیره در صورت نورانی پیامبر(ص) با صدای خشک و بلند گفت : این مرد بیمار است ، مگر نمیدانید بیماران وقتی ،مریضی بر بدنشان می افتد، دچار هذیان گویی می شوند ، بی شک او در عالمی دیگر است و دارد هذیان می گوید .... بعد از محمد(ص)، قرآن برای ما کافی ست ، مگر کتاب خدا را در بینمان نداریم؟! قرآن هست پس چه نیاز به قلم و دوات.... تا این حرف از دهان آن فرد خارج شد ،ناگهان دارد... 🖊 به قلم :ط_حسینی @bartaren 💦🌨💦🌨💦🌨💦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سخنی با مخاطبین؛ با عرض سلام و عرض تبریک سال نو ،خدمت تمامی همراهان بزرگوار و عرض پوزش بابت بی نظمی ایجاد شده در ارائه پارت رمان آنلاین ، به جبران این شرایط پیش آمده ،از فردا علاوه بر رمان «شاهزاده ای در خدمت» رمان بسیار جذاب دیگری با نام «پرستوی مهاجر» خدمتتان ارائه می کنیم. ان شاالله بر دلتان بنشیند و با همراهیتان ما را خوشحال فرمایید... با تشکر.....حسینی @bartaren 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺