eitaa logo
#رمان های جذاب و واقعی📚
3.8هزار دنبال‌کننده
347 عکس
320 ویدیو
6 فایل
کانال رسمی آثارخانم طاهره سادات حسینی #رمان هایی که نظیرش رو نخوندید #کپی برداری فقط با نام نویسنده مجاز است، بدون ذکر نام نویسنده حرام است تأسیس 26 خرداد ماه 1400 پاسخ به سؤالات...فقط در گروه کانال https://eitaa.com/joinchat/1023410324C1b4d441aed
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤💦🖤💦🖤💦🖤 با عرض سلام و عرض تسلیت به مناسبت ایام شهادت مولایمان حسین علیه السلام و یاران باوفایش... و ضمن عرض پوزش به علت وقفه ای که در رمان شاهزاده ای در خدمت افتاد به اطلاع کلیه عزیزان می رسانم از امروز این رمان ، مانند گذشته، در کانال بارگذاری خواهد شد... التماس دعا حسینی... @bartaren 🖤💦🖤💦🖤💦🖤
#رمان های جذاب و واقعی📚
شاهزاده ای در خدمت #قسمت صد و سی و سوم🎬: روزگار چونان اسبی سرکش به پیش می رفت ، روزگاری که بر وفق
شاهزاده ای در خدمت قسمت صد و سی وچهارم: مردم از بدعت های خلیفهٔ خود خوانده دوم به ستوه آمدند و جمعی به منزل امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام وارد شدند. فضه که این قضیه به گوشش رسید ، سریع چادر و روبنده به سر کرد و به طرف مأمن آرامشش حرکت نمود . درب خانهٔ مولایش باز بود و صدای همهمهٔ جمعیت به گوش میرسید. هر کسی حرفی می زد و چون حرف یکی تمام میشد ،آن دیگری لب به گلایه می گشود و تمام حرفها پیرامون ظلم ها و بدعت هایی بود که در این سالها دیده بودند. سخنان جمعیت که فرو نشست ، مولا علی چشم گرداند و تمام افراد را نظاره کرد و سپس اینچنین فرمود: تعجب است از قومی که می بینند سنت و روش پیامبرشان یکی پس از دیگری و فرازبه فراز جابه جا می شود و تغییر پیدا می کند و به این تغییر سنت ها و به این بدعت ها رضایت می دهند و انکار نمی کنند بلکه بالاتر از این که اگر کسی این بدعت ها را انکار کند و ایراد بگیرد او را سرزنش می کنند و بر او غضب می کنند. و بعد هم گروهی بعد از ما می آیند و از بدعت ها و ظلم های عمر و آنچه از خودش در دین ایجاد نموده پیروی می کنند و بدعت های او را سنت و جزء دین قرار می دهند و با ان بدعت ها به سوی خدا تقرب می جویند. فضه پشت درب اتاق ،به سخنان مولایش گوش میداد و با پوست و گوشت و خونش مظلومیت ولیّ بلافصل پیامبر، مظلومیت دین اسلام ناب محمدی را حس می کرد که ناگاه متوجه شد صدای مولایش بلندتر شده ، گویا چیزهای مهم تری را گوشزد می نمود. پس سراپا گوش شد تا بشنود و بفهمد و برای دیگران نقل نماید... مولا علی علیه السلام چنین ادامه داد... ادامه دارد 📝به قلم :ط_حسینی @bartaren 💦🖤💦🖤💦🖤💦🖤
شاهزاده ای در خدمت قسمت صد و سی و پنجم🎬: مولا علی علیه السلام آه کوتاهی کشید و در شمارش بدعت ها فرمودند: یکی از بدعت های دو خلیفه تغییر دادن مقام ابراهیم علیه السلام از جایی که پیامبر خدا صلی الله علیه واله گذاشته بود به محلی که در زمان جاهلیت بود و پیامبر از آنجا برداشته بود . این عمل ناپسند و این بدعت آشکارا انجام شدم و از هیچ کس صدای اعتراض بلند نشد و یا آن دیگری ، تغییر وزن صاع و مد(که معیار مخصوصی بوده) از وزنی که رسول الله تعیین کرده بود و همانا در این دو وزن واجب و مستحبی قرار داشت و کم و زیاد کردن آن کاری ناپسند بود و عمل قبیح دیگر کفارهٔ شکستن قسم و ظهاربود(برنامه ای که در جاهلیت شوهر به زنش می گفت:ظَهْرکَ کَظَهْرِ اُمّیٖ و بدین وسیله او را بر خود حرام می کرد و اسلام از این کار منع کرده و کفاره برای گویندهٔ ان قرار داده بود) شما دیدید و می‌دانستید که واجب خدا را نباید دستکاری کرد، دیدید و بدعت را به جان خریدید و عقاید باطل را پذیرفتید و نیز آنچه از زراعت و غله واجب است با وزن مصاع و مد به مساکین داده می شود و براستی که پیامبر فرمود: پروردگارا در مصاع و مد به ما برکت بده... و مردم تغییر مصاع و مد را که از بدعت عمر بود مانع نشدند ،بلکه به آن راضی شدند و آن مقدار را پذیرفتند... مولا علی آهی بلندتر کشید و با بغضی در گلو ادامه داد : و فدک را تصاحب کردند در حالیکه متعلق به فاطمه بود و تحت مالکیت ایشان بود، در زمان پیامبر غله و محصول فدک را فاطمه می خورد و طبق نظر ایشان خرج می شد ،اما آنها برای ملکی که مال فاطمه بود از او شهود خواستند و سخن دختر پیامبر را تصدیق نکردند و حتی شهادت شهودان و ام ایمن را رد کردند و به فاطمه تهمت خلاف گویی زدند.. مولا علی علیه السلام به اینجای حرفش که رسید ، جمعیت سر در گربیان فرو بردند ، آنها خوب می دانستند که دو خلیفه غاصب چه ظلم عظیمی در حق پیامبر و دختر پیامبرشان روا داشتند.. فضه از پشت درب ، اشک چشمانش را می سترد و گوش هایش را تیز نموده بود تا سخنان حق ولیّ خدا را که خانه نشین شده بود بشنود... ادامه دارد... 📝به قلم :ط_حسینی @bartaren 🖤💦🖤💦🖤💦🖤💦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
Ostad_Raefipour_Sazman_seri_shiee_Jalase_10_1401_05_16_Tehran_48kb.mp3
24.78M
🔊 سخنرانی استاد رائفی‌‌‌‌‌پور 📑 «سازمان سری شیعه» - جلسه ۱۰ 🗓 ۱۶ مرداد ماه ۱۴۰۱ - تهران 🎧 کیفیت 48kbps 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#رمان های جذاب و واقعی📚
لقمه حلال۲۳: بعداز یک هفته درس ومدرسه سیستم رایانه ام را روشن کردم وپیامهام را چک کردم... عه این چی
لقمه حلال۲۴: سیستم راخاموش کردم با خواندن چهارقل اومدم پایین اخه من به معجزه قران اعتقادداشتم وگفتم چهارقل وقتی چشم زخم را از بین میبرند ,حتما باعث براورده شدن خواسته هات هم میشن. مریم خانم شام راکشیده بود وبابا ومامان منتظر من بودند. نشستم پشت میزغذا کشیدم ودرحینی که میخوردم,اهسته اهسته وبا طمانینه گفتم:مامان ,بابا....یک همایش دوو همگانی دیگه هم هست,میگن خیلی هم شرکت کننده داره,تازه یک نفرهم از,ایران هست وازاین مهم تر مخارج تمام گروه را همین اقای ایرانی برعهده گرفته. سرم رابلند کردم تا نتیجه ی بحثم را پیش پیش از چهره ی پدرومادرم بخونم که دیدم مامان باتعجب داره نگاهم میکنه وبرعکس همیشه بابا با لبخند ,نمیدونم واقعا اینطور بود یا من احساس کردم که بابا منتظر همچین حرفی,بود. تا مامان بخواد اظهارنظری کند ,بابا گفت:حالا این همایش کجاست؟ خیلی بااحتیاط گفتم:اینم خارج ازکشوره,میگن توعراق هست یه,شهر به اسم نجف... بابا بدون تامل گفت:این که خیلی خوبه ,هم یه همایش میری وهم زیارت میکنی,اخه میدونی حرم امام اول ما شیعیان,امام علی,ع همون نجف است...اگه رفتی برا ما هم دعا کن... باورم نمیشد....یعنی بابا....به این راحتی مجوز شرکت درهمایش را صادرکرد؟! پریدم وگونه ی بابا رابوسیدم ,یه چشمک به مامان زدم وگفتم:باباجونم اجازه داده...شماهم که روی حرف بابا حرف نمیزنید... مادرم خنده ای زد وگفت:وای از دست شما پدرودختر که ادم از,هیچ کارتان سردرنمیاره....خودتان بریدید ودوختید خوب مبارکتان باشه دیگه.... واقعا معجزه چهارقل بود هااا ازخوشحالی روی پام بند نبودم واشتهام کور شد وچون این سفر را معجزه قران میدانستم تصمیم گرفتم از,همین شب نمازم را بخوانم ودیگه ترکش نکنم ,اخه من هروقت کارم گیرمیکرد نماز میخوندم اما الان تصمیمم قطعیه که تا اخر عمر نمازم ترک نشه.... ادامه دارد.... 🍃🌹 @bartaren🌹🍃
۲۵: یک هفته مثل برق وباد گذشت,امروز همانطور که غلام حسین وعده کرده بود بلیط هواپیما به مقصدشهرنجف درکربلا برای همایش دوو وپیاده روی به دستم رسید وفردا عازم همایش هستم,اصلا باورم نمیشود,بابا بااونهمه سخت گیریش, به راحتی آب خوردن اجازه رفتن اونهم به تنهایی را به من داد ومامان هم حرفی نزد,وسایل سفرم را که شامل کوله پشتی برای همایش وداخلش پتومسافرتی,چنددست لباس ویک جفت کفش اضافه و..است را اماده کردم وبه توصیه پدرم,ان چادر مشکی راکه برای تعقیب پدرم تهییه کرده بودم برداشتم,البته فکرنمیکنم که احتیاجم شود اما برای اینکه دل بابا احمد رانشکنم برداشتمش. ,انطور که غلام حسین میگفت این همایش سه روز طول خواهدکشید...خیلی شوق وذوق رفتن دارم وخیلی کنجکاوم که چه جور همایشی هست که سه شبانه روز پیاده روی دارد وانطورکه غلام حسین میگفت,شرکت کنندگان خیلی زیادی هم از اقصی نقاط جهان ,علی الخصوص عراق وایران دارد . واز طرفی,خیلی مشتاقم تابا غلام حسین این مرد دست ودلباز اشنا شوم. بالاخره با سفارشهای مامان ولبخند بابا وقران واسپند مریم خانم راهی سفر شدم,فکرمیکنم از گروه پنجاه نفری ما نزدیک چهل نفر راهی این همایش شده اند,من سرشار از شوق سفرم ویک احساسی خاص دارم که تابه حال تجربه نکرده ام ,نمیدانم ناشی از چیست اما میدانم ,احساسی است که من را سرشار از خوبیها میکند.... ادامه دارد.... 🍃🌹 @bartaren 🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#رمان های جذاب و واقعی📚
شاهزاده ای در خدمت قسمت صد و سی و پنجم🎬: مولا علی علیه السلام آه کوتاهی کشید و در شمارش بدعت ها فرم
شاهزاده ای در خدمت قسمت صدو سی و ششم🎬: امیرالمومنین نگاهی به جمع کرد و فرمود : شما خود شاهد بودید که فاطمه سلام الله علیها، از حق خود دفاع نمود و اما آنها برای ملکی که متعلق به دختر پیامبر بود و حکم پیامبر بر این تعلق گرفته بود که فدک از آن فاطمه باشد ، شاهد می خواستند و آشکارا حکم رسول خدا را زیر پا گذاردند نه شهود را پذیرفتند و نه سخن دختر پیامبر را که صدیقه و راستگوترین فرد روی زمین بود برتافتند... فدک را غصب کردند و به دنبالش ظلم های بی شماری به ذریهٔ رسول الله نمودند و عجیب تر اینکه صدای هیچ کدام از شما در نیامد و ندای اعتراضی بلند نشد و شما پیروی کردید از ظلم ها و بدعت های ابوبکر و عمر... و سپس مولا علی علیه السلام بین جمعیت چشم گرداند و نگاهش روی عباس پسر عمویش خیره ماند و ادامه داد: آیا تعجب نمی کنید که عمر و رفیقش ابوبکر سهم ذوی القربی را که خداوند در قران(سوره انفال آیهٔ۴۱) برای ما واجب کرده است از ما منع کرده و میکنند و خداوند آگاه برتمام امور است و خوب می دانست که آنان درباره سهم ذوی القربی به ما ظلم خواهند کرد و آن را از دست ما بیرون می آورند ، پس آیه ای نازل کرد تا همگان بر وجوب آن آگاه باشند اما هیچ کس سخن خدا وکلام قران را برنتافت و بر بدعت های عمر سر تعظیم فرود آوردند. مولا علی علیه السلام ،اندکی سکوت کرد ، انگار می خواست از بین دریای ظلم و بدعت های دو خلیفهٔ خود خوانده ،مواردی را گلچین کند و مردم را آگاه نماید ، گرچه خود مردم با چشم خویش این بدعت ها و ظلم ها را شاهد بودند ولی گویی خود را به خواب غفلت و بی خبری زده بودند... و مولا علی چنین ادامه داد... ادامه دارد.. 📝به قلم :ط_حسینی @bartaren 🖤💦🖤💦🖤💦🖤💦
شاهزاده ای در خدمت قسمت صد و سی و هفتم🎬: مولا علی سخنانش را چنین ادامه داد: تعجب می کنم از این که منزل برادرم جعفر را خراب کرد و آن را به مسجد ملحق کرد و از قیمت منزل به پسران جعفر چیزی چه کم و چه زیاد نداد و مردم از این عمل بر او عیب و ایراد نگرفتند و او را سرزنش نکردند ، گویی خانه یک نفر از اهل دیلم(یا ترک کابل) را گرفته است و شما بر این بدعت ها ایراد نگرفتید و ان را پذیرفتید. و من از جهالت این خلیفه و این امت تعجب می کنم که او به همهٔ نمایندگان و کارمندانش نوشت :«وقتی شخص جُنُب آب پیدا نکرد لازم نیست به خاک تیمم کند اگرچه تا وقتی خدا را ملاقات میکند و میمیرد هم آب پیدا نکند لازم نیست تیمم کند» و از ان پس ، شما مردم این مسئله را قبول کردید و به آن راضی شدید در حالیکه می دانستید که پیامبر به عمار و ابوذر دستور داده در چنین حالی از جنابت تیمم کنند و نماز بخوانند و خوب می دانید که عمار و ابوذر و کسان دیگری نزد عمر رفتند و این موضوع را شهادت دادند ولی عمر قبول نکرد و حتی سرش را نیز بلند نکرد و شما کور کورانه و غفلت زده حکم خدا و سخن پیامبر را نادیده گرفتید و بدعت عمر را به روی چشم نهادید... ادامه دارد... 📝به قلم :ط_حسینی @bartaren 🖤💦🖤💦🖤💦🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا