eitaa logo
#رمان های جذاب و واقعی📚
3.8هزار دنبال‌کننده
347 عکس
320 ویدیو
6 فایل
کانال رسمی آثارخانم طاهره سادات حسینی #رمان هایی که نظیرش رو نخوندید #کپی برداری فقط با نام نویسنده مجاز است، بدون ذکر نام نویسنده حرام است تأسیس 26 خرداد ماه 1400 پاسخ به سؤالات...فقط در گروه کانال https://eitaa.com/joinchat/1023410324C1b4d441aed
مشاهده در ایتا
دانلود
لقمه حلال قسمت سی و پنجم: ماریان که نشست ,مرد میانسال دیگری از جا بلند شد وبه سمت پدرم امد,مشخص بود خیلی در فکر است,اصلا خودش را معرفی نکرد ورفت سراصل مطلب وگفت:راستش دیشب خیلی زود خسته شدم ,میخواستم جایی استراحت کنم وباهزار زحمت منظورم را به اطرافیان فهماندم ,عده ای تا متوجه منظورم شدند دوره ام کردند وهرکس با ایما واشاره به من اصرار میکرد که همراه او بروم من به گمان اینکه اینان شاگرد هتل دارانی هستند که برای جذب مشتری,امده اند بایکی از انها که از همه سمج تر بود رفتم. درکمال تعجب مرا به خانه ی پیرزنی برد که در اوج بی امکاناتی,خدمات هتل پنج ستاره وحتی بیشتر را برایم انجام دادند,لباسهایم را باکمال احترام بردند وشستند واتوکردند ,چندین نمونه غذای لذیذ که درمنوی هیچ هتلی ندیده بودم ,برایم طبخ کردند,حتی پسرکی که درانجا بود وگویا نوه ی پیرزن بود,تمام بدنم را ماساژ داد,درست است که درخانه ای فقیر بودم اما احساسم چیز دیگری میگفت. فکر میکردم وقت رفتن هزینه ی تمام خدمات را از من خواهند گرفت اماهنگام رفتن, وقتی که به انها فهماندم که چقدر باید پرداخت کنم؟ با لبخندی انتهای این جاده را نشان دادند و میگفتند:حسین...حسین... به اینجا که رسید چهره اش برافروخته شد وگفت:اقا....این حسین کیست که بدون شناختن من,مخارجم را حساب کرده؟از صبح هرچه که پذیرایی میشم ,هرچه که میخورم ,میگویند از حسین است ودست درجیبش کرد جوراب نویی را دراورد وادامه داد حتی این پوشیدنیها را پیرمردی با اجبار به من داد وخوشحال ازاینکه من هدیه اش راقبول کردم ومیدانم اگر میگفتم بهایش چقدر است؟ جواب میشنوم که حسین حساب کرده..... بگو حسین کیست؟این مرد بزرگ کجاست؟که اگر الان نفهمم حتما دیوانه میشوم.... ادامه دارد.... 🍃🌹 @bartaren🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#رمان های جذاب و واقعی📚
لقمه حلال قسمت سی و پنجم: ماریان که نشست ,مرد میانسال دیگری از جا بلند شد وبه سمت پدرم امد,مشخص بود
لقمه حلال قسمت سی و ششم🎬: با نشستن این مرد، زنی از میان جمع گروه بلند شد و همانطور که سرجای خود ایستاده بود ,شروع به صحبت کرد وگفت:اقا غلام حسین ,تمام چیزهایی که دوستان تعریف کردند وحتی بیش از این را من هم دیده ام وشنیده ام ,ذهنم پر از سوالات ریزودرشتی است که برای هیچ کدام جوابی پیدا نکرده ام,اقا غلام حسین من جمعیتی را دیدم که همه برسینه وبرسر میزدند وبا هم شعری اهنگین را میخواندند,من بااینکه از زبان انها وشعرشان هیچ سردرنمی اوردم ,باانها گریه کردم ,اصلا اشکهایم ناخوداگاه برصورتم جاری شد ,انگار اینجا عیسی مسیح را برصلیب کرده اند,همان حسی را داشتم که درعید پاک مسیحیان به من دست میداد....من نمیدانم ان جمع برای چه گریه وعزاداری میکردند....اما انتهای کلام همه شان حسین بود وگاهی هم عباس وگاهی زینب..... اقا غلام حسین,تورا به خدایی که میپرستی,برای من ,برای ما بگو اینجا چه خبر است؟نکند قیامت شده و ما بی خبریم؟تو را به جان عزیزانت بگو (این حسین کیست). با تکرار مکرر این سوال,از دهان ان زن مسیحی,ولوله ای درجمعیت افتاد . نگاهم از جمعیت کشیده شد به سمت پدرم که صورتش پوشیده از اشک بود بابا احمد از جایش بلند شد وبا گفتن این جمله,ولوله جمع خاموش شد وهمه سراپا گوش شدند: این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست... این چه شمعی ست که جانه همه پروانه ی اوست.. ادامه دارد.... 🍃🌹 @bartaren 🌹🍃
لقمه حلال قسمت سی و هفتم🎬: بابا احمد همانطور که اشک چشماش را پاک میکرد گفت:پاسخ سوال شما خیلی ساده است اما به اندازه ی ۱۴۰۰سال راه دارد. پدرم سخنانش را با این سوال شروع کرد: ایا تا به حال مفهوم عشق را درک کرده اید؟ایا تا به حال حلاوت وشیرینی عشق را چشیده اید؟ایا تا به حال کسی برایتان مهم شده وعاشقش شده اید به طوریکه بخواهید تمام مال وجان وداراییتان را فدایش کنید؟؟میخواهم مفهوم عشق را به یاد بیاورید وبدانید هرچه که از اول پیاده روی دیده اید و تا اخر ان خواهید دید ,همه وهمه هیچ دلیلی ندارد به جز عشق...چه ان دخترک سه چهارساله که باپای برهنه خدمت میکرد وچه ان پیرمرد معلول که خوشحال بود از تعمیر کفش شرکت کنندگان,چه ان پیرزنی که دارو ندارش را به شما ارزانی داشت و نوه اش را مامور خدمت به شما کرد، همه وهمه عاشقند وهیچ اجر ومزدی از تونمیخواهند واجر ومزدشان فقط وفقط رضایت ولبخند معشوقشان که همان حسین ع است .می باشد. بابا احمد اشاره به جاده پیاده روی کرد وگفت:فکر نکنیداین خیابان ،خیابانی عادیست,اینجا جاده ی بهشت است یعنی برای مایی که به عشق حسین ع امدیم ,معنایش رسیدن به بهشت است چون انتهای این جاده وصل میشود به حرم زیبای معشوق قلبمان,حجت خداوند امام حسین ع.....اینجا همایش عشاق است... جمعیت همه مبهوت حرفهای پدرم شده بودند,گویی تمام جان وتنشان گوش شده بود وگوش ,تا انتهای این عاشقی را ببینند ومعشوق این عاشقان را بشناسند...همه سراپا گوش شده بودند تا بدانند:این حسین کیست.... ادامه دارد.... 🍃🌹 @bartaren🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_6046518490465045472.mp3
27.77M
🎤 مصاحبه با استاد رائفی‌‌‌‌‌پور درباره حمله به سلمان رشدی و حواشی پیرامون آن 🗓 ۲۴ مرداد ماه ۱۴۰۱ 🎧 کیفیت 48kbps 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#رمان های جذاب و واقعی📚
لقمه حلال قسمت سی و هفتم🎬: بابا احمد همانطور که اشک چشماش را پاک میکرد گفت:پاسخ سوال شما خیلی ساده
لقمه حلال قسمت سی و هشتم🎬: بابا احمد ادامه داد:برای اینکه با حسین ع اشنا بشویم باید به چندین سال قبل یعنی ۱۴۰۰سال قبل برگردیم... بابا احمد بااختصار از نبوت اخرین فرستاده ی خدا گفت,از تنها فرزند پیامبر ص وازدواجش با علی ع گفت از فرزندان علی وزهرا گفت از عشق محمدص به حسن وحسین ع وسروری حسنین برجوانان اهل بهشت گفت ،از غدیر وامامت علی ع،از رحلت پیامبرص وتشکیل سقیفه بنی ساعده, از فراموشکاری مردم زمان پیامبر ص وفراموشی غدیر گفت,از خلافتی که ازعلی ع غصب شد,از دستانی که بسته شد, از پهلویی که شکسته شد ,از محسنی که نشکفته پرپر شد گفت,حرفش به اینجا که رسید ,صدای گریه وشیون گروه که نه مسلمان بودند ونه شیعه ,تمام فضای چادر راگرفته بود,مردمی که تا امروز حتی نامی از زهرا وعلی نشنیده بودند، مسیحی ویهودی وبودایی وحتی دربینشان لاییک وبی دین هم بود,اما همه وهمه برای مظلومیت علی ع وزهراس اشک میریختند,اخر اشک بر خاندان محمدص,مذهب نمیشناسد...بلکه لیاقت میخواهد... پدرم بااشاره به خدام موکب امرکرد نوشیدنی ومیوه وخوراکی برای گروه اورند وگفت:درمسلک ما این اشکها ارزش دارد اما خود رانگهدارید که هنوز بازگویی واقعه ی عظیم در راه است ,هنوز روضه ی اصلی مانده.... ادامه دارد... 🍃🌹 @bartaren 🌹🍃
لقمه حلال قسمت سی و نهم🎬: جمعیت همانطور که پذیرایی میشدند ,مشتاق شنیدن بودند ودراین بین دانیل از جایش بلند شد وگفت:اقا غلام حسین یک سوال داشتم اولا اگر خستگیتان را گرفتید ,بقیه ی ماجرا را بگویید که ما بیتابیم برای دانستن وسوال دومم این است که اسم شما واقعا غلام حسین است یااین نام هم برای,همان عشق حسین است واستعاره است؟ از اینهمه فهم ودرک دانیل ,هیجان زده شدم وبااین سوالش متعجب....نگاه به پدرم کردم,بابا احمد بالبخند زیبایی برلبش از جایش بلند شدوگفت:اگر ادامه ندادم برای این نبود که خسته شدم,که من وما از ابراز عشق به خاندان علی ع وصحبت پیرامون حسین ع,نیرو میگیریم وخستگیمان در میرود,میخواستم شما کمی استراحت کنید وسوال دومتان هم همانطور که حدس زدید نام اصلی من احمد که یکی از نامهای پیامبر اسلام است میباشد,وغلام حسین نامی ست که دلم دوست داشت برمن باشد ومن هم با دلم راه امدم,غلام حسین یعنی,غلام ونوکر امام حسین ع که این بزرگترین افتخار یک شیعه است.... ومن هم افتخار کردم بر داشتن همچین پدری... بابا احمد که اشتیاق جمعیت را برای دانستن دید بلند شد وگفت:حالا که دوست دارید بشنوید من هم میگویم اما باید یاداوری کنم که طول میکشد ,شایدتا سحر,روایت داستان امام حسین ع,به طول بیانجامد ,ایا موافقید؟خسته نمیشوید؟؟ جمعیت موافقتشان را با همهمه ای که راه انداختند اعلام کردند ودانیل هم بالبخندی گفت:ما هم از شنیدن خسته نمیشویم ,بلکه نیرو میگیریم ...... عجب عجب,عشقی حسین داردد.....خودی وبیگانه نمیشناسد.. ادامه دارد... 🍃🌹 @bartaren🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این هیاهوی بی کسی... توی این روزای دل واپسی.. شده امید هر روز و شبم برم اربعین نجف، سمت حرم.. دل من پر از شور و نواست مرغ روحم ،توی راه کربلاست شبها خواب میبینم، قدم....قدم روی دوشم یه علم، میرم سمت حرم چی شد ای خدا، گرفتی این سعادتو؟ گرفتی لذته ،رفتنه زیارتو؟ درسته شده غرق گناه ،دنیای ما نذار بمونه عقده ی حرم، روی دلا ما را امتحان بکن با مال وجونمون خدا نه با دوری از حسین و کربلا... دلم من حرم میخواد حرم حرم.. برم پیاده کربلا با یه علم.... .....حسینی 💦⛈💦⛈💦⛈ @bartaren