eitaa logo
#رمان های جذاب و واقعی📚
3.7هزار دنبال‌کننده
343 عکس
316 ویدیو
6 فایل
کانال رسمی آثارخانم طاهره سادات حسینی #رمان هایی که نظیرش رو نخوندید #کپی برداری فقط با نام نویسنده مجاز است، بدون ذکر نام نویسنده حرام است تأسیس 26 خرداد ماه 1400 پاسخ به سؤالات...فقط در گروه کانال https://eitaa.com/joinchat/1023410324C1b4d441aed
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😍کتاب «امینه» نوشتهٔ خانم حسینی 📝،داستان زندگی دخترکی پاک و زیبا که دست تقدیر بازی های سخت و نفس گیری پیش روی او قرار میدهد و زیبایی خیره کننده اش او را مورد توجه چندین شاهزاده سعودی قرار میدهد و سرانجام امینه را از سراپرده پدر به کاخ های بزرگ شاهزاده های سعودی می کشد و شاهزاده ای پیر و هوسران او را می رباید و... این داستان برگرفته از واقعیت است و اطلاعات ذی قیمتی به مخاطب می دهد با ما در این رمان جذاب همراه شوید برای تهیه کتاب به آی دی زیر پیام دهید:👇 @Asrezohoor110 @Asrezohoor110 ❌❌توجه توجه پنجاه درصد تخفیف عید غدیر را از دست ندین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#رمان های جذاب و واقعی📚
رمان آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت نود و سوم: بعد از دقایقی پیاده روی به خیابانی رسیدیم که کلیسای شی
رمان آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت نود و چهارم: بالاخره بعد از پخش چند موزیک، دوتا خانم با ظاهری بسیار زننده در حالیکه یکی از آنها یک گربهٔ سفید و ناز را بغل کرده بود بالای صحنه رفتند. با ورود آنها جمعیت شروع به تشویق کردند انگار همه آنها را میشناختند. یکی از زن ها جلوی میکروفن ایستاد و با لبخندی گَل گشاد رو به جمعیت با زبان فارسی شروع به سخنرانی کرد: سلام دوستان، سلام همرزمان، سلام مدافعان سنگر آزادی...با هر حرف او جمعیت هو میکشیدند و سوت و کف میزدند و اون خانم انگار نیرویی تازه می گرفت ادامه داد: از شما ممنونم که ما را در این راه یاری کردید، دیگر زمان آن است که کشور عزیز ما هم به نظم نوین جهانی برسد و به برنامه هایی که افقی روشن برای تمام دنیا به دنبال دارد، بپیوندد و خوشحالیم که این پیوند را من و تو و ما کلید می زنیم، ما از سردمداران ایران، چیزی غیر ممکن نمی خواهیم، آزادی...آزادیی که حق مسلّم ماست ، ان زن با اشاره به زن همراش ادامه داد: من ، مهربانو دوست دارم با همسرم مهشید و فرزندمان ملوسک با آزادی تمام در کشور خودمان زندگی کنیم بدون اینکه کسی چپ نگاهمان کند یا به سبک زندگی ما اعتراض کند با این حرف مهربانو ، صدای سوت و کف دوباره بلند شد. مغزم سوت کشید از حرفش، این نخود مغز چی داشت میگفت؟ ازدواج دو زن؟؟مگه اینا قوم لوط هستند؟ تازه به سلامتی بچه شون هم یه گربه هست!!! نمی دانستم به این حماقت بخندم یا گریه کنم، ولی عاقبت اینان بهتر از قوم لوط نمی توانست باشد. که اون زن ادامه داد: یا سینا و شروین که زندگی جدیدی را با شکیلا شروع کردند و دوست دارن شکیلا همسر هر دویشان باشد و زیر یک سقف زندگی کنند... من و ما می خواهیم از تمامی باید و نباید هایی که دولت های ستمگر برای ما وضع می کنند و آزادی ما را تحت الشعاع قرار میدهند، شانه خالی کنیم و پشت پا بزنیم به تمام این غل و زنجیرها... پس برای رسیدن به این هدف، باید هماهنگ و گروهی عمل کنیم ، تا همه را متوجه خواستهٔ خودمان کنیم. جمعیت دوباره سوت و کف زدند، مهربانو یا بهتر بگویم بانوی ابلیس دستش را به علامت سکوت بالا برد و ادامه داد: فراموش نکنید هر کس در این راه جسارت بیشتری از خود نشان داد، پاداش بیشتری خواهد گرفت.. شما با اعمالتان این قیام را پابرجا نگهدارید و ما هم قول میدهیم زندگی شاهانه برای هر کدامتان در هرکجای دنیا که خواستید، بسازیم. در این هنگام دخترکی از بین جمعیت برخواست و گفت: ما تا رسیدن به آزادی مطلق با شما هستیم و جمعیت دوباره سوت زنان او را تشویق کردند. مهربانو ادامه داد: همانطور که در جلسات قبل و جلسات خصوصی که با تک تک شما داشتیم متوجه شدید، فراموش نکنید باید هماهنگ با هم باشید، اول پیشگامان گروه در شهرهای مختلف با تنی کاملا برهنه در جامعه ظاهر می شوند و ما سعی می کنیم توسط فضاهای مجازی و خبری داخلی ،این صحنه ها و خبرها را پوشش دهیم البته کار پیشگامان بسیار سخت هست اما شدنی ست و بعد گروه های دیگری که قبلا در دسته های چند نفره مشخص کردیم به دنبال ماموریت هایی که برعهده شان گذاشتیم خواهند رفت،باید فضای جامعه ایران را از فضای مذهبی و پوشیده ،تغییر دهیم و آنچه را که قلبنا تمایل داریم اجرایی کنیم و جامعه را به همین شکل درآوریم.. هر چه بیشتر این زن بی حیا حرف میزد، بیشتر حالم بهم می خورد نگاهی به زینب کردم. زینب حالت عادی خودش را حفظ کرده بود.. می خواستم به بهانه ای از جلسه بیرون بروم که... ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی @bartaren 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علـــی نفس پیمبر شد به قران گواهش شصت و یک آل عمران باز ارادهٔ خدا بر آن تعلق گرفته تا عشقش به محمد و علی و اولاد علی را بر جهانیان فریاد زند. پس جبرئیل امین از آسمان آیه آورده تا عرشیان و فرشیان، بدانند که تا قیام قیامت حق با علی علیه السلام و اولاد اوست. «عید مباهله بر حق جویان مبارک» ط_حسینی @bartaren 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علیٌ حق: 💦⛈💦⛈💦⛈ ⛈ ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام، طبق کتب اهل سنت: کنم شکر خداوند جلی را ستوده درکتابش او، علی را به (مستدرک)عیان شد در روایت که قران باعلی هست تا قیامت به(تفسیرکبیرفخر رازیست) ولی با اللهش درعشق بازی ست علی در جای احمد ، آرمیده به مدحش ازسماء ، آیه رسیده (سیوطی)آیهٔ (اطعام)را بازمیکرد در اوصاف علی وفاطمه آواز میکرد ببین منظور(حاقه)اینچنین است علی گوش سمیع عالمین است به(تفسیرابن جریر ودرمنثور) حدیث فوق امده، نور علی نور (سیوطی)شأن(خیرالبریه)را نمایاند علی و شیعیان را مومنین خواند (هدایتگر)که(حاکم)بازگفته است تماما درعلی معنا نهفته است دراین عالم چه کس بخشیده خاتم دررکوعش؟؟ به خاک افتاده، دنیا درشکوهش همو درکل تفسیرها(علی)بود وعلی بود بگویم فاش، اومعشوق خداوندجلی بود علی نفس پیمبر شد به قران گواهش ، شصت ویک آل عمران تودانی سرّه آیهٔ (ابلاغ)چه بوداست؟ صراط حق ومقصودش که بوده است؟ (سیوطی)خود بیان کرد راه چاره بود (مولا علی) سرّه اشاره مراد(آیهٔ تطهیر)زهرا وعلی بود واین موضوع عیان در(ترمزی)بود توگر یابی غدیر و(آیه ی اکمال دین را) شناسی راه حق و امیرالمومنین را علی محبوب ترین خلق خدابود (انس)خود شاهد این ماجرا بود علی ، مصداق هارون بعد موسی دراین مورد نگر، بخاری،ترمزی را به نقل ازبخاری،ابن ماجه،حنبل وترمزی، بسیاردیگر منافق بود آن کو ندارد در وجودش عشق حیدر کلام حق و امر الله منجلی است ولی او علی است وعلی است وعلی است.... به امید هدایت تمام هدایت جویان دنیا.... :ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧 @bartaren
#رمان های جذاب و واقعی📚
داستان«ماه آفتاب سوخته» قسمت ششم🎬: ولیدبن عتبه، حاکم وقت مدینه از تخت حکمرانی اش پایین آمد و در حا
داستان«ماه آفتاب سوخته» 🎬: مروان وارد دارالحکومه شد، به یاد آنزمان که خود حکمران مدینه بود نگاهی به درو دیوار آنجا کرد و همانطور که از سر حسادت به ولید نگاه می کرد، آهی کشید و گفت: چه شده یاد ما کردی و بعد از گذشت اینهمه مدت از زمان حاکمیتت برای مشورت به دنبال من فرستادی؟ نکند معاویه عذر تو را هم خواسته و برای همین به دست و پا زدن افتادی؟ مگر آن روز که این تخت و مسند را به تو تحویل میدادم نگفتم، به معاویه و این دنیای غدّار اعتماد نکن.. ولید که بی حوصله تر از آن بود که با مروان بن حکم این گرگ زخمی و روباه مکار و کینه توز کل کل کند، نامه را به طرف مروان داد و گفت: اشتباه میکنی، معاویه عذر من را نخواسته، به گمانم اینک در محضر رسول اکرم ، مشغول عذرخواهی از ایشان است چرا که حق ولیّ بلا فصل پیامبر را پایمال کرد و ظلم ها در حق علی و فرزندانش نمود،او مشغول دست و پا زدن است ، چرا که لباس اسلام ناب محمدی را از تن دین بیرون آورد و مترسکی از اسلام با لباسی اموی ساخت و به خورد جماعت نادان داد. مروان به حرف های تیز ولید توجهی نکرد ، با رنگی برافروخته نامه را گرفت و گفت: یعنی باور کنم معاویه مُرد؟! ولید سری تکان داد و گفت: بله معاویه مرد و حالا این نامه یا بهتر بگویم حکم که اولین حکمی ست یزید به عنوان جانشین پدرش معاویه ، برای من صادر کرده به دستم رسیده، من در اجرای حکم مانده ام...نمی دانم براستی چه کنم؟! خواستم بعد از مدتها با تو مشورت کنم، خواهشاً کینه و حسد را کنار بگذار و رأیی عاقلانه به من بده.. ولید مشغول خواندن نامه شد و لبخندی روی لبش نشست با هر کلمه ای که می خواند لبخندش پررنگ تر میشد. مروان نامه را سریع خواند و بعد همانطور که به سمت ولید قدم بر میداشت ، شمرده شمرده گفت: انا لله و اناعلیه راجعون...بالاخره معاویه هم به سمت ملکوت پر کشید ، چه مرد مهربان و سیاستمداری بود و مردی که دیگر نمونه اش را نخواهیم دید. ولید که خود خدمتگزاری صادق برای بنی امیه بود سری تکان داد با خود گفت: او‌خدمتگزاری مهربان برای خود و خاندان و اهل بیت و جیب خود بود و بعد سرش را بالا گرفت رو به مروان گفت: حال که مضمون نامه را متوجه شدی، نظرت چیست؟ مروان با حالتی متفکرانه به زمین چشم دوخت و‌گفت: خوب حکم را اجرا کن، هر چه یزید خواسته انجام بده او گفته از عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر و حسین بن علی برایش بیعت بستانی و اگر حاضر به بیعت نبودند سرشان را از تن جدا کنی. عبدالله بن عمر که مردی عافیت طلب است و درپی نزاع نیست و خیلی راحت بیعت میکند، عبدالله بن زبیر هم که بود و نبودش فرق نمی کند چون مردم مدینه به او اقبالی ندارند، میماند حسین بن علی...که من میگویم... مروان به اینجای حرفش که رسید اندکی سکوت کرد. ولید که انگار بی تاب شده بود گفت: تو...تو چه در مورد حسین می گویی؟ مروان دندانی بهم سایید و گفت: حسین پسر ابوتراب است..اینها حقی در خلافت دارند و البته مستحق تر از هرکسی به خلافت هستند، پس محال است با کسی چون یزید که نماز را سبک میشمارد و شرب خمر میکند و زیر دست معلمان مسیحی پرورش یافته و به نظرم بیشتر از آنکه مسلمان باشد، مسیحی است، بیعت کند...پس او را به ترفندی به اینجا بکشان و امانش نده و سر از تنش جدا کن... ولید با حالتی که رعشه در اندامش افتاده بود گفت:... ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی @bartaren 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو همان می شوی که به آن فکر می کنی ولی بدان که به هرچه بیشتر فکر کنی همان را جذب خواهی کرد... زندگی تو در حال حاضر انعکاس افکار گذشته ات است، چه شامل چیزهای خوب باشد و چه بد 🍃 ❤️🍃 @bakhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا