هدایت شده از صلوات نامه
آقا! چطور تشکر کنم؟
ا༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀ا
🎙همسر سردار رشید اسلام حجتالاسلام سید علی اندرزگو رضوان الله علیه:
از من می پرسند در کجا بیشتر به شما سخت گذشت میگویم «الزابل ... الزابل ... الزابل» صاحبخانه دستش را به طرف من گرفت و گفت: «این ده تا قرص را بخور» من تب هم داشتم وحشتی در جانم افتاد که نگو! جواب دادم، من نمی توانم بخورم و شروع کردم به گریه کردن از بچه هایم میترسیم که از بین خواهند رفت بچه هایی که سید هم هستند.
مرد هم در جواب همسرش میگفت: «من باید اینها را بکشم و در همین خانه دفن کنم».
در میان این کشمکشها من به حضرت زهرا سلام الله علیها متوسل شدم گفتم:
خانم! فقط این قدر میدانم که اگر من گناهکارم، این دو تا بچه گناهی ندارند اینها را نجات بده.
یک ماه در آن خانه بودم، صاحبخانه حتی به شهید اندرزگو خبر رسانده بود که من زن و بچه تو را از بین میبرم و در خانه ام دفن میکنم، او می ترسید که من دستگیر شوم و او را به ساواک لو بدهم. از ترس خودش میخواست ما را از بین ببرد. البته این موضوع را بعداً از شهید اندرزگو شنیدم.
ایشان میگفت:
«من وقتی این خبر را شنیدم سر گذاشتم به بیابان و نماز آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را خواندم و به ایشان متوسل شدم و گفتم اگر زن و بچه ام را سالم برسانید؛ میروم مشهد و پناهنده حضرت رضا علیه السلام می شوم و همان جا می مانم پیش حضرت و مبارزه ام را یک طوری ادامه می دهم.»
... مردی دنبال ما آمد، انگار پرواز میکردم او قدمهای بلندی برمی داشت و من هم دنبالش کشیده میشدم؛ با آن ساک بچه و بچه ای که در شکم داشتم. آن شب مهتاب هم بود و من میتوانستم جلوی پایم را ببینم و پاهای مردی که ناشناس بود و من تا امروز نفهمیدم او که بود واقعاً نمیدانم چقدر راه رفتیم که مرد جلوی در خانهای ایستاد من هم ایستادم. در زد من هم به انتظاری که برایم هم شیرین بود و هم تلخ ایستاده بودم تا این که در باز شد، وقتی رفتم تو ایشان وسط راهرو ایستاده بود. راهروی کوتاهی بود که دو طرفش اتاقهای کوچکی داشت. ایشان جلو آمد و دست انداخت گردن پسرم مهدی و او را بوسید. یک ماه بود که همدیگر را ندیده بودیم اولین جمله ای که گفت این بود:
من نمیدانستم، آقا امام زمان سلام الله علیه این طور به من محبت میکنند، نمی دانستم این طور دوباره زندگی را به من برمیگردانند.
خانم! بِدان که محبت آقا بوده. حواست باشد که شما و زنده ماندنتان محبت آقا بوده.
این جمله ها را میگفت و مثل باران گریه میکرد، بسیار به اهل بیت علاقه داشت.
ایشان پشت سر هم میگفت:
«آقا! تشکر میکنم، آقا! محبت کردید».
و هی گریه میکرد و اشک میریخت.
🗞مجله یاران شاهد، شماره ٢۴، مصاحبه با همسر شهید.
🌹مطالب مرتبط با شهید سید علی اندرزگو رضوان الله علیه:
👈👈👈لازم نیست بترسی (دستورات و اذکاری از شهید اندرزگو).
👈👈👈این چهرهها را بشناسید (سخن مقام معظم رهبری پیرامون شهید اندرزگو).
👈👈👈خاطرات همسر شهید سید علی اندرزگو (متن مصاحبه با مجله یاران شاهد).
#امام_زمان
#ولیعصر ارواحنافداه
#شهید_اندرزگو
#توسل
#امنیت
#صلوات_نامه
💐به نیابت از ارواح دلسوختگان و منتظران حضرت ولیعصر ارواحنافداه بخصوص شهید سید علی اندرزگو در سالروز شهادتشان به پیشگاه حضرتشان صلواتی هدیه بفرمائید.
@salavatnameh
@ketab_salavatnameh