eitaa logo
از ازل تا قیامت
301 دنبال‌کننده
129 عکس
132 ویدیو
1 فایل
بررسی عوالم شش گانهٔ خلقت آدمی
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🌺🌺🌺🌺 🌴 علیه السلام🌴 🍁امام علی(ع) در بخشی از نامه ای که به عثمان بن حُنیف، حاکم بصره نوشت، فرمود : 📜《..وَاللهِ لَو تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَی قِتَالِی لَمَّا وَلَّیتُ عَنْهَا!》 ♦️به خدا سوگند! اگر عرب به قصد قتال، رو در روی من قرار گیرند، به آنها و از مقابلشان نمی کنم.(۱) 🏴وقتی که حضرت (س) در حالت قرار گرفت، مولا علی(ع) در این هنگام، در مسجد حضور داشت. و بلافاصله اسماء حسنین(ع) را به دنبال پدرشان فرستاد. حضرت(ع) تا حالت مضطربانه حسنین(ع) را در مسجد دید، سراسیمه فرمود : چه اتفاقی افتاده است؟ آن دو عرض کردند : 《قَدْ مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَةُ(س)》 از دنیا رفت. در این هنگام ؛ 📜《فَوَقَعَ عَلِيٌّ(ع) عَلَى وَجْهِهِ!》 ♦️(ع) با به زمین افتاد.(۲) 🏴و هنگام دفن حضرت فاطمه زهرا(س) مولا علی(ع) مشتی از خاکِ ایشان را برداشت، که در منابع حالات حضرت(ع) اینگونه وصف کرده اند که؛ 📜《هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ!》 ♦️حزن و اندوه عجیبی سرتاسر وجود امام(ع) را فرا گرفت.(۳) منابع : ۱)نهج البلاغه ترجمه دشتی، نامه ۴۵ ۲)بحار الأنوار علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۸۶ ۳)أمالی شیخ طوسی، ص۱۱۰ 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺 🌴ملاقات شیخ حسنعلی نخودکی با امام زمان علیه‌السلام و گرفتن سرمایه حلال از آن حضرت🌴 مرحوم حاج شیخ حسنعلی نخودکی می فرمودند: «برای مسئله یکسال تمام به و ریاضت مشغول شدم و درخواست من این بود که شرفیاب حضور حضرت ولیّ عصر (ع) شوم و سرمایه ای از آن حضرت بگیرم. پس از یک سال، شبی به من الهام شد که فردا در بازار خربوزه فروشان اصفهان اجازه ملاقات داده شده است. در اصفهان بازارچه ای بود که تمام دکّانهای اطراف آن خربوزه فروشی بود و بعضی هم که دکّان نداشتند خربوزه را قطعه قطعه می کردند و در طبقی می گذاشتند و خورده فروشی می کردند. فردای آن شب پس از غسل کردن و لباس تمیز پوشیدن با حالت ادب، روانه بازار شدم. وقتی داخل بازار شدم از یک طرف حرکت می کردم و اشخاص را زیر نظر می گرفتم ناگاه دیدم آن دُرّ یگانه عالم امکان، در کنار یکی از این کسبه فقیر که طبق خربوزه فروشی دارد نزول اجلال فرموده است. مؤدّب جلو رفتم و سلام عرض کردم. جواب فرمودند و با نگاه چشم فرمودند: «چه می خواهی؟» عرض کردم: «استدعای سرمایه ای دارم.» آن حضرت خواستند (پول خورد آن زمان) به من عنایت کنند. من عرض کردم: «برای سرمایه می خواهم.» پس از پرداخت آن خودداری فرمودند و مرا مرخّص کردند. وقتی به حال طبیعی آمدم فهمیدم که هنوز قابل نیستم. لذا یک سال دیگر به و ریاضت به منظور رسیدن به مقصود مشغول شدم. پس از آن روز گاهی به دیدن آن مرد عامی خربوزه فروش می رفتم و گاهی به او کمک می کردم. روزی از او پرسیدم: «آن آقا که فلان روز این جا نشسته بودند چه کسی هستند؟» گفت: «او را نمی شناسم، مرد بسیار خوبی است گاهگاهی این جا می آید و کنار من می نشیند و با من دوست شده است. بعضی از اوقات که وضع مالی من خوب نیست به من کمک می کند.» سال تمام شد باز به من اجازه ملاقات در همان محلّ عنایت فرمودند. در این دفعه آدرس را می دانستم، مستقیماً به کنار طبق آن مرد رفتم و دیدم حضرت روی کرسی کوچکی نزول اجلال فرموده است. سلام عرض کردم. جواب مرحمت فرمودند و باز همان چند جندک را مرحمت فرمودند و من گرفته سپاسگزاری کردم و مرخّص شدم. با آن چند جندک مقداری مهر خریدم و در کیسه ای ریختم و چون فنّ کنی را بلد بودم هر چند وقت، کنار بازار می نشستم و چند عدد مهر برای مشتریها می کندم، البته بقدر حدّاقلی که به آن قناعت می شود، و از آن کیسه که در جیبم بود پایه مهر بر می داشتم بدون آنکه به شماره آنها توجّه کنم. سالهای سال کار من موقع اضطرار استفاده از آن پایه بود و نمی شد و در حقیقت در سر سفره آن بزرگوار مهمان بودم.» منبع: شمّه ای از کرامات شیخ حسنعلی نخودکی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat